امام نووی رحمه الله

فهرست کتاب

خوردن و آشامیدن:

خوردن و آشامیدن:

امام نووی /ساده می‌زیست و به اندک غذایی قانع بود و تمام لذت دنیا را ترک کرده بود. دائم العبادت بود و ترس [۲۸۸]از خدا داشت. در شبانه‌روز فقط یک وعده غذا می‌خورد و غذایش از مقدار قوت اندکی که پدرش ماهانه برایش می‌فرستاد تهیه می‌کرد و تنها یک وعده آن هم در سحر چیزی می‌نوشید [۲۸۹].

شمس بن فخر می‌گوید: او تمام خوردنی‌های دنیا و تمام میوه‌‌های لذت‌بخش آن را جز کیکهای خشک و انجیر حورانی که پدرش برایش می‌فرتساد ترک کرده بود و در شبانه‌‌روز یک وعده غذا آن هم در قسمت آخر شب می‌خورد. و در یک وعده آن هم هنگام سحر فقط چیزی می‌نوشید و از نوشیدنی سرد [۲۹۰]نیز نمی‌نوشید.

ابن دقماق می‌گوید: او از نانهایی می‌خورد که پدرش برایش می‌فرستاد و این در حالی بود که هرچه می‌خواست برایش می‌خریدند. او فقط از یک نوع غذا یا شیرۀ انگور و یا سرکه و یا روغن و یا گوشت آن هم در هر ماه فقط یک بار تناول می‌نمود. و هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد که از دو نوع خورش استفاده کند [۲۹۱].

کمال ادفوی گوید: او گوشت را تنها زمانی که به نوی می‌رفت می‌خورد [۲۹۲].

ابن‌عطار می‌گوید: یکی از دوستانش را دیدم که خیاری برایش پوست کند تا او از آن بخورد اما او از خوردن آن امتناع ورزید و گفت: ترسیدم که جسمم آرام گیرد و خواب مرا فرا گیرد [۲۹۳]. و سخاوی می‌گوید [۲۹۴]: و نووی مانند دمشقی‌ها بلح [۲۹۵]را نیز نمی‌خورد.

شیخ برهان‌الدین اسکندرانی از او خواست که افطار مهمان او باشد، و به او گفت: اینجا غذا آماده است و همگی با هم افطار می‌کنیم. ابن‌عطار می‌گوید: ما با سی نوع یا بیشتر از انواع غذاها افطار کردیم و در برخی لحظات امام نووی چندین نوع خورش را با هم می‌خورد [۲۹۶]. و در «بدر السافر» حکایتی از قاضی القضاة جمال سلیمان «زرعی» آمده که او با نووی رفت و آمد داشته در حالی که وی جوان بوده و گفته که: روز عید نزد او آمدم و او را در حالی یافتم که خزیرة [۲۹۷]می‌خورد، پس گفت: سلیمان بخور، آن غذا برای من لذت‌بخش نبود، آنگاه برادرش بر‌خواست و به بازار رفت و گوشت کباب و حلواء آورد و به او گفت: بخور، او نخورد. برادرش به او گفت: ای برادر، آیا این حرام است؟ امام فرمود: نه ولی غذای جبّاران است! و او گفته: شنیده‌ام که اهل دمشق می‌گفته‌اند که او از چشمۀ «وراقة» می‌نوشید [۲۹۸].

[۲۸۸] مفتاح السعادة، ۱/۳۹۸. [۲۸۹] طبقات السبكي، ۸/۳۹۷. [۲۹۰] سيره نووي، ۳۸. [۲۹۱] سيره نووي، تأليف سخاوي ص ۳۹. [۲۹۲] همان مصدر. [۲۹۳] سيره نووي، ص ۳۸. [۲۹۴] سيره نووي، ص ۳۸. [۲۹۵] بلح: خرماي نارس گويند. [۲۹۶] سيره نووي ص ۳۸. [۲۹۷] آرد با آب يا شير مخلوط مي‌كنند و مي‌پزند. [۲۹۸] سيره نووي، تأليف سخاوي.