امام نووی رحمه الله

فهرست کتاب

تمجید علماء از او:

تمجید علماء از او:

علماء و فقهاء و محدثین و زاهدان و عابدان همه بر دوست داشتن نووی و تمجید و ثناء و اتفا‌ق‌نظر دارند؛ برای اینکه او همۀ آن صفات را دارد و آنچه که می‌خواند و می‌آموخت و تألیف می‌‌نمود خالصانه به خاطر خدا بود. آن‌ها غالباً در علم و اخلاص وی اجماع داشتند و تنگی و انحرافی از حق دیده نمی شد مگر اینکه او با آن روبرو می‌گشت و اقدام به نصیحت می‌نمود و آن را به معروف دعوت و از منکر باز می‌داشت. داستان شیخ خضر کردی و علامه فرکاح از نمونه‌های بارز آن بود که از آن سخن گفته شد. و اکنون به معرفی جماعتی که به ثناء مدح او پرداخته‌اند می‌پردازیم:

ابن‌عطار [۲۶۰]این گونه او را توصیف می‌کند: او شیخ و الگویم، امامی دارای تألیفات مفید و ستوده شده، یگانۀ روزگارش و نمونۀ عصرش بود. روزها روزه‌دار و شب‌ها قائم به نماز بود. زاهد در دنیا و علاقه‌مند به آخرت و دارای اخلاق نیکو و محاسنی پسندیده، عالمی ربانی که بر علم و امامتش و عظمت و زهدش و ورع و عبادتش و صیانت در اقوال و افعال و حالت محکمش اتفاق دارند. او دارای کراماتی مالامال و بخشندگی‌های واضح و م‍ؤثر برای خود و خانواده‌اش و برای مسلمین بود. و آگاه به حقوق مسلمین و حقوق والیانشان با نصیحت‌کردن و دعاء برای آن‌ها برای آن‌ها در دو جهان و با وجودداشتن مجاهدت برای خودش و عمل و فقه دقیق و اجتهاد با خارج‌شدن از اختلاف علماء اگرچه آن‌ها دور بودند و مراقب از اعمال قلب و تصفیۀ آن از شائبه‌ها و نفسش را گام به گام و بارها باشکوه محاسبه می‌نمود. او در علم و فنش محقق و در اموراتش دقیق بود و حافظی برای حدیث رسول خدا و آگاه به انواع آن اعم از درست و نادرست و غریب الفاظ و صحیح معانی و استنباط فقهی آن بود و نگهبانی برای مذهب شافعی و قواعد و اصول و فروع آن و مذاهب صحابه و تابعین و اختلاف علماء و اتفاق و اجماعشان و آنچه مشهور است، بود. او در همۀ موارد راه سلف را پیموده است. او تمام اوقاتش را در انواع علوم و عمل به آن‌ها و به تألیف برخی و تعلیم بعضی از آن‌ها و به برخی و تعلیم بخصوصی از آن‌ها و به نماز و تلاوت و تدبّر و امر به معروف و نهی از منکر مصروف داشت.

ابن‌عطار [۲۶۱]می‌گوید: شیخ عارف و محقق، ابوعبدالرحیم محمدالإخمیمی [۲۶۲]ـ که خداوند روحش را پاک و قبرش را نورانی گرداند ـ‌ به من گفت: شیخ محیی‌الدین‌/راه صحابه را ـ که خداوند از آن‌ها راضی باد! ـ می‌پیمود و کسی را در عصر ما سراغ نداریم که همچون او منهج صحابه را پیموده باشد.

ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌گوید [۲۶۳]:

شیخ نمونه، حافظی، زاهد و عابد فقیه و مجتهدی ربّانی، شیخ الإسلام، بهترین مردم، محیی‌‌الدین، دارای تألیفاتی است که به وسیلۀ آن‌ها زبانزد عام و خاص گردید و در اقصی نقاط عالم شهرت یافت ... تا اینکه گفت: همیشه مشغول کار و تألیف بود در حالی که روی آن حساب می‌کرد و خواهان رضای خدا با عبادت و روزه و نماز تهجد و ذکر و اوراد و حفظ اعضایش و ملامت نفس و صبر بر زندگی سخت بود و همواره در همۀ آن‌ها متعادل بود، و او همیشه با علم و دانش بود و مواظب کارش و تزکیۀ نفسش از شائبه‌های هوی و هوس و اخلاق بد و پاکسازی اهدافش، عالم به حدثی و قائم بر اکثر فنون و علوم حدیث و آگاه به علم رجال و در انتقال مذهب شافعی در رأس، و در علوم اسلامی متبحر بود.

امام ذهبی همچنین در العبر می‌گوید [۲۶۴]: نووی با مهارتش در علم و شناخت فراوانش به حدیث و فقه و لغت و غیره زبانزد عام و خاص گردید. او سرآمد در زهد و الگو در ورع و ضرب‌المثل در امر به معروف و نهی از منکر، در حالی که قانع به اندک و راضی از خدا و خدوند نیز از او راضی بود. و در پوشیدن و خوردن و داشتن وسایل میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کرد. هیبت و عظمت و آرامش والایی داشت که خداوند او را مورد رحمت خود قرار دهد و به لطف و کرمش او را در بهشت برین ساکن گرداند!

ابن‌کثیر در طبقات الشافعیه دربارۀ او می‌گوید [۲۶۵]:

پیر پیشوا، علامه حافظ، فقیهی شایسته، که روح تازه‌ای در مذهب دمید و در کل نگارنده، پیراینده و ترتیب‌دهندۀ مذهب شافعی و یکی از علمای عابد و زاهد می‌باشد. در کسب علم و دانش و تلاش و زهد و پارسایی سهم به سزایی داشت. در زندگی‌اش چنان اقتصادی و در هنگام خشم چنان صبری و دارای چنان تقوایی بود که احدی در زمانه‌اش و قبل از وی تا مدتهای طولانی سراغ نداریم.

ابن‌عطار می‌گوید [۲۶۶]: استاد ما ابو عبدالله محمد بن ظهیر حنفی اربلی استاد ادب در زمان خودش کتاب العمده فی تصحیح التنبیه، تألیف شیخ نووی که خداوند روحش را پاک گرداند! ـ با دست‌خط خود رونویسی نمود و از من خواست که با نسخۀ خودم مقایسه نمایم تا من نیز شاهدی بر نسخۀ او باشم. وقتی این کار به پایان رسید به من گفت: آنچه امام نووی از علم در فقه و حدیث و لغت و فصاحت و سحر الفاظ و عبارات به دست آورده شیخ تقی‌الدین بن صلاح به دست نیاورده است. شیخ شمس‌الدین بن فخر حنبلی می‌گوید: امام نووی امامی برجسته، حافظی موثق، علوم فراوانی را تکمیل نمود و تألیفات فراوانی را بر جای گذاشت. او دارای ورع و زهد قوی بود. همۀ تمایلات خود را به خوردن جز آنچه که پدرش از کیک و انجیر برایش می‌فرستاد ترک کرده بود.

شیخ قطب‌الدین یونینی مطلبی تاریخی دربارۀ او گفته است: او در علم ورع و عبادت و قانع به اندک و سخت زندگی‌کردن ستارۀ زمانه‌اش بود و او بارها در دادگاه در مقابل ملک ظاهر ایستاد به گونه‌ای که از او نقل شده که گفته: هیبتش مرا ترسانده است.

گویم: کسی که از خدا بترسد هر چیزی از او می‌ترسد.

سخاوی می‌گوید [۲۶۷]: تاج‌الدین سبکی در التوشیح از پدرش (تقی) نقل کرده که او گفته است: بعد از تابعین هیچ کس مجموع خصال پسندیده‌ای را که نووی داشت و ساده‌زیستی‌ای که او پیشۀ خود کرده بود در خود جمع نکرده است.

مؤرخ صارم‌الدین ابراهیم پسر دقماق حنفی در تاریخش (نزهة الأنام) می‌گوید: پیر پیشوای الگو، علامه زاهد، پرهیزگاری فروتن، شیخ زمان، ستارۀ دوران، برکت زمان بود. در دورانش در دین و عمل و زهد ورع همتا نداشت و اهداف او زیبا و افعالش خالصانه برای خدا بود.

ابن‌کثیر می‌گوید [۲۶۸]: نووی از زاهدان و عابدان و اهل ورع بود و به شکل وسیعی به دور از خصائص مردم زندگی می‌کرد به گونه‌ای که فقهای غیر از او کسی توانایی چنین اعمالی را نداشت.

سیوطی می‌گوید: نووی، امام، فقیه و حافظی بی‌مانند، شیخ‌الإسلام و پرچم صالحان بود.

ذهبی در تاریخ الإسلام می‌گوید [۲۶۹]: مفتی امت، شیخ‌الإسلام، حافظی برجسته، یکی از سرشناسان و پرچم صالحان بود.

تاج‌‌الدین سبکی در الطبقات الکبری می‌گوید: ‌به طور کلی قطب عصرش و آقای زمانش و نشانۀ خدا در بین بندگانش بود. و تاج‌الدین سبکی در الطبقات الوسطی می‌گوید: پیر پیشوا، شیخ الإسلام، استاد متأخرین، حجت خداوند بر کسانی که بعداً خواهند آمد، چشم‌ها در خواب و بیداری زاهدتر از او ندیده است. به چشم خود کسی که بیشتر از او از امت محمد صندیدم که راه سلف صالح را بپیماید. دارای تألیفات ارزشمند و مناقب ستوده شده و خصلت‌هایی نیکو که صاحبان فضل دارند و ورعی که به وسیلۀ آن دنیایش را خراب کرد تا دینش را آباد کند و زهدی که حضرت یحیی با آن آقا گردید. این خصلت‌ها به اضافۀ عملش که اگر در کهکشان راه شیری جریان یابد آن علم راضی نمی‌شود که در پهنای آن راه رود و یا اگر علم نووی در کنار ستارۀ جوزاء قرار گیرد آن را به عنوان موطن نمی‌پسندند و یا اگر آن علمش در دایره خورشید قرار گیرد بیزار است که در همسایگی و مجاورت آن باشد، و هر گاه که لب به حق می‌گشود ملامت هیچ ملامت‌کننده‌ای او را باز نمی‌داشت و در مقابل شیران سلاطین حاضر می‌شد و سخن خود را می‌گفت و از دین خداوند حمایت می‌کرد با گفتاری محکم، که از روز جزا می‌ترسید و سخن می‌گفت در حالی که به باطنش توجه داشت و هیچ توجهی به سلطان ظاهر نمی‌نمود. و زمانی که آتش زبانه می‌کشید او طناب دین را محکم چسبیده بود و بر سخن خود پافشاری می‌کرد آن هم زمانی که شمشیرهای بران برای گرفتن روح از غلاف‌ها بیرون کشیده شده بود.

او همواره تمام عمرش را به طریق اهل سنت و جماعت طی نمود و همیشه بر نیکی‌ها گام بر می‌داشت و ساعتی در غیر طاعت حرکت نمی‌کرد ... تا اینکه گفت: او قطب دورانش و آقای عصرش و راز خداوند بین مخلوقاتش بود و زیاد گفتن از کراماتش طولانی‌کردن در مشهورات و اطاله‌گویی در نیکی‌هاست. من برای زیارت قبرش به نوا مسافرت کردم و او را زیارت نمودم خداوند بر ما و مسلمامان از برکاتش عنایت فرماید.

محمدبن حسن اللخمی در چهار صفحه به سیرۀ او پرداخته و گفته است [۲۷۰]:

همانا او عالم به فقه و فروع آن از اقوال امام شافعی /و با افتخارترین یارانش بود. در حدود بیست سال فتوی داد و علم و فقه و حدیث و ادب و زهد را به مردم آموخت. در دورانش در سرزمین مسلمانان همتا نداشت. او محقق، حافظی قوی و متبحّر بود. در حدیث بسیار دقیق عمل می‌نمود و به صحیح و حسن و ضعیف و غریب و احکام آن و به زبان و اسمهای رجال حدیث و قدرت ضبط و جرح و تعدیل و محل تولد و وفاتشان آگاه بود در الفاظ به تحقیق و پژوهش می‌پرداخت و در متون حدیث تبحّر داشت. بسیار حدیث نقل می‌نمود و همیشه مشغول مطالعه و تألیف بود و آگاه به علم صرف و علم ادب عربی بود و مطالب بسیاری دربارۀ این دو از او نقل شده و در ریشه‌یابی آن‌ها آگاهی کاملی داشت و به قراءات هفتگانه و غیر آن آگاه بود و از مذاهب علمائی که فراموش شده بودند مطالب زیادی نقل نموده است. نرم‌خو، در زهد و دنیا، طریقِ سلف را می‌پیمود و در تواضع و ورع‌ زیاده‌روی می‌نمود. زیاد اشک می‌ریخت، کم حرف می‌زد و زبانش را به شدت محافظت می‌نمود. چشمی فروهشته و متفکر داشت. نیک اخلاق بود، هر گاه کسی او را آزار می‌داد به او می‌گفت: ‌ای مبارک الحال. محافظت بر روزه‌داری و امر به معروف و نهی از منکر در سخت‌ترین شرایط و محاسبه‌کنندۀ ‌نفسش در همه حال بود. مراقبت بر اوقاتش و هر بخشی از اوقاتش را در انجام اعمالی صرف می‌نمود و غالب اوقاتش را در علم و بعضی به تعلیم و عبادت همچون نماز شب و تسبیح و قراءت قرآن همراه با تدبّر صرف می‌نمود. امامان صالح و علمای عارف، به ثناء و تمجید او پرداخته‌اند و مسلمانان پس از مرگش خون گریستند و خاص و عام و مدح‌کننده و ذم‌کنندۀ او در حیاتش، پس از مرگش ناله‌ها و فغان‌ها سر دادند.

یافعی در مرآة الجنان [۲۷۱]از نووی چنین یاد می‌کند:

فقیه، امام، شیخ‌الإسلام، مفتی امت، محدثی موثق، پژوهشگری باریک‌بین دارای نجابت و مفید بود. او روح تازه‌‌ای در مذهب دمید و در کل او نگارنده، پیراینده و ترتیب‌دهندۀ‌ مذهب شافعی است. یکی از عابدان و زاهدان بود. و اهل ورع بود. دارای نیکی‌های فراوان و سیرۀ نیکو و تألیفات ارزنده‌ی است. او کسی است ک بر تمام بزرگان دوران خود پیشی گرفت و در فضائل و نیکی الگو گردید و آوازه و شهرت او در اطراف و اکناف پیچید. از او کرامات بسیاری دیده شده و به بالاترین درجه‌ها رسیده است. او یاریگر سنت و تکیه‌گاه فتاواهاست ... او در ادامه گفت: به خدا سوگند، او در زهد و ورع و ادب و سیرت زیبا و سایر محاسن دیگر در میان علمای عصرش بی‌مانند بود.

در تمجید و تعریف علماء از او مطالب بسیاری یافت می‌شود که در اینجا به این اندازه بسنده می‌کنیم. خلاصۀ ثنایا و مدایح را ابن‌عطار می‌گوید [۲۷۲]: محدث ابوالعباس احمد بن فرح إشبیلی به من گفت، و ذهبی نیز از او نقل کرده و همچنین از استادش ابن فرح که گفته: استاد نووی سه مرتبه را پشت سر گذاشته، که اگر کس هر مرتبه آن را طی کند باید کلاهش را از خوشحالی به آسمان پرتاب کند. مرحلۀ اول، علم آموزش و عمل به وظایفش. مرحلۀ دوم، رعایت زهد و تقوا در دنیا به تمام اشکالش. مرحله سوم، امر به معروف و نهی از منکر.

خداوند رحمت کند، علامه «علاءالدین ابوالحسن علی بن ابراهیم بن داود دمشقی» معروف به ابن‌عطار شاگرد امام نووی آنگاه که می گوید: از او چیزهایی را دیده‌ام که اگر به نگارش در آیند هزار من کاغذ می‌طلبد.

[۲۶۰] تحفةالطالبين، ۲/ب و ۹/ب. [۲۶۱] تحفةالطالبين، ۱۰/ب. [۲۶۲] او محمدبن حسن بن اسماعيل، ساكن در دامنه كوه قاسيون (در دمشق) است. او داراي توجه و تعبد بود و مردم در مورد او عقايد عجيب و غريبي داشتند كه در سال ۶۸۴ هـ‍ وفات نمود. [۲۶۳] نقل از سخاوي ۵۸۱. [۲۶۴] العبره/۳۱۲. [۲۶۵] سيره نووي، تأليف سخاوي ص ۶۱. [۲۶۶] تحفة الطالبين، ۱۰/ب. [۲۶۷] تاريخ النووي، ص ۳۴. [۲۶۸] البداية والنهاية، ۱۳/۲۷۹. [۲۶۹] السخاوي ص ۵۸. [۲۷۰] السخاوي ص ۵۶-۵۷. [۲۷۱] ۴/۱۸۲. [۲۷۲] تحفة الطالبين ۱۹.