نقد و بررسی اصول و عقاید شیعه دوازده امامی (جلد دوم)

فهرست کتاب

دلایل شیعه از سنت

دلایل شیعه از سنت

اما در مورد سنت مطهر، شیعه در اثبات نص از طریق اهل‏سنت به آنچه در مورد فضایل علیسوارد شده متوسل می̀شود. گفتنی است که آنان در باب فضایل علی دروغ‌های زیادی نقل کرده‌اند و گفته می‌شود اساس این دروغ‌ها شیعه است. ابن ابی̀الحدید شیعه می‌گوید: «دروغ در احادیث فضائل، از جانب شیعه وارد شده است» [۱۳۰]. از این‌رو می̀بینیم که در کتاب‌های «موضوعات» که روایات جعلی را بررسی و معرفی می̀کند، دربارۀ علیسبیش از دیگر خلفای راشدین دروغپردازی شده است.

الفاظی که در فضایل علیسوارد شده از الفاظ و نصوص دال بر امامت و جانشینی او نیست، نه در زبان عرب، نه در عرف، نه در شریعت اسلام و نه در عقل خردمندان؛ بلکه فضایلی هستند که آنها در هنگام طرح این ادعا ساخته و مطرح کرده̀اند. ابن̀حزم پس از شمردن احادیث وارده در فضایل علی گفته است: «فضایل صحیح وارد شده در مورد علی این است که رسول خداجفرمود: "تو برای من به منزلۀ هارون و موسی هستی؛ جز اینکه‌ بعد از من پیامبری نیست"» [۱۳۱]و این برای [اعتقاد امامت نزد] روافض حجت نیست» [۱۳۲].

دیگر استدلال علمای شیعه، این فرمودۀ رسول خداجاست: «فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند» [۱۳۳]و برای هر مسلمان فاضل واجب است این صفت را داشته باشد [۱۳۴]. آنان همچنین به این حدیث رسول خداجاستدلال می‏کنند: «کسی جز مؤمن علی را دوست ندارد و کسی جز منافق بغض و کینه او را ندارد» [۱۳۵]. روایت صحیحی چون این در مورد انصارشنیز نقل شده: « انصار را جز کسی که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، دوست نمی‌دارد» [۱۳۶].

ذکر این نکته لازم است که روایت «هر که من دوست و مولای او هستم، علی مولای اوست» از طریق راویان موثق صحیح نیست. سایر احادیثی که شیعه برای هدف خود به آنها تمسک می‌جوید نیز همه ساختگی بوده و هیچ‏کدام صحیح نیستند و هرکس کمترین آگاهی و دانشی در مورد اخبار و روایت داشته باشد، این حقیقت را می‌داند [۱۳۷].

شیخ̀الاسلام ابن‌تیمیه این عبارت از ابن̀حزم نقل کرده و در ادامه چنین می‌گوید: «اگر گفته شود چرا ابن̀حزم این روایت را که در صحیحین آمده و می‏فرماید: "انت منّی و انا منک" [۱۳۸]و نیز حدیث "مباهله" [۱۳۹]و "کساء" را ذکر نکرده است [۱۴۰]در پاسخ گفته می‌شود که مقصود ابن‌حزم روایاتی بود که در صحیح بیان شده و تنها علیسدر آن ذکر شده؛ اما در این روایات، علاوه بر علی کسانی دیگر نیز ذکر شده̀اند؛ مثلاً پیامبرجبه جعفرسفرمود: "به اخلاق و چهرۀ من شباهت داری" و به زید فرمود: "تو برادر و دوست ما هستی". و در حدیث مباهله و کساء، فاطمه و حسن و حسین شذکر شده̀اند؛ پس این نکته به عنوان اشکال بر ابن̀حزم وارد نیست» [۱۴۱]. با این همه، شیعه این سخن را با روایات جعلیِ خود توسعه داده، روایات دروغ را بر نصوص صحیح افزوده‏ و کتاب‏هایی که در باب روایات موضوع و جعلی نوشته شده‌اند، مجموعه‏ روایاتی را که علمای شیعه بدان استناد می̀کنند ذکر کرده‌اند [۱۴۲]. ابن̀جوزی در این مورد گفته است: «فضائل صحیح علیسفراوانند؛ اما شیعه [به آنها] قناعت نکرده و فضایلی برای او جعل کردند که سندش به پیامبرجنمی‌رسد» [۱۴۳].

در کتاب‌های شیعه به روایات زیادی استدلال می̀شود که آنها را از روی حیله و فریب، به اهل‏سنت نسبت می‌دهند؛ درحالی‌که احادیث مذکور در منابع اهل‏سنت اصل و اساسی ندارند. از این‌رو ابن̀تیمیه: گفته است: «بسیاری از آنچه بزرگان شیعه به صحیح بخاری و مسلم و غیره نسبت می‌دهند، باطل است و اصل و اساسی ندارد» [۱۴۴]. ابن̀مطهر حلی قسمت عمدۀ آنچه علمای شیعه بدان استدلال می‌کنند جمع‏آوری کرده و ابن̀تیمیه در کتاب «منهاج السنة» حق و باطل آنها را بیان نموده است [۱۴۵].

شیعه برای استدلال به کتاب‌های اهل‏سنت، روش‌ها و ترفندهای حیله‌گرانه‏ای دارند. شاید نخستین کسی که حیلۀ آنها را کشف و تشریح نمود، علامه شاه عبدالعزیز دهلوی بوده باشد که در کتاب «التحفة الإثنی‏عشرية» بدان‌ها پرداخته‏ است [۱۴۶]. همچنین دانشمند نامدار و ـ̀ چنان‌که آلوسی توصیف نموده̀ ـ یگانۀ عصر خود، شیخ محمد مشهور به خواجه نصرالله هندیِ مکی، در کتاب «الصواعق المحرّقة» پرده از حیله‌های‌شان برداشته است [۱۴۷]. همچنین شیخ سویدی: با تألیف کتاب «نقض عقايد الشيعة» در این مهم سهم بسزایی داشته است [۱۴۸]. اینجانب نیز قسمتی از این راهکارهای مکر و فریب را در رسالۀ «فکرة التقريب» ذکر نموده̀ام [۱۴۹].

[۱۳۰] ابن ابی‌الحديد، شرح نهج البلاغة: ۲/۱۳۴؛ السنة ومکانتها في التشريع: ص۷۶. [۱۳۱] نص حدیث بر اساس روایت بخاری چنین است: «رسول خداجبه سوی تبوک خارج شد و علی را جانشین قرار داد. علیسگفت: آیا مرا بر زنان و کودکان جانشین می‌کنی؟ رسول خداجفرمود: آیا راضی نمی‌شوی که تو برای من به منزلۀ هارون برای موسی باشی، جز این ‌که‌ بعد از من پیامبری نمی‌آید؟» (صحیح بخاری، فتح الباری، کتاب المغازی، باب غزوة تبوک: ۸/۱۲، حدیث ۴۴۱۶؛ همچنین بنگرید به: صحیح مسلم باب فضایل صحابه، باب فضایل علی بن ابی‌طالب: ۲/۱۸۷۰؛ سنن ترمذی، کتاب المناقب: ۵/۶۴۰ و ۶۴۱، حدیث۳۷۳۰ و۳۷۳۱؛ ابن ماجة، المقدمة: ۱/۴۲ و ۴۳، حدیث ۱۱۵؛ امام احمد: ۱/۱۷۰، ۱۷۳، ۱۷۴، ۱۷۵، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۴، ۱۸۵، ۳۳۰، و ۳/۳۲، ۳۳۸، و ۶/۳۶۹ و ۴۳۸). [۱۳۲] ابن‌حزم در اثبات آن گفته است: «این موجب فضل علی بر دیگران و موجب استحقاق امامت نیست؛ چون هارون ولایت امرِ بنی‌اسرائیل را بعد از موسی به دست نگرفت؛ بلکه بعد از موسی÷یوشع بن نون ـ غلام موسی ـ ولی ‏امر بود؛ همان رفیقی که همراه او در طلبِ خضر سفر کرد؛ همان‏گونه که بعد از رسول خداجیارِ غار او ـ ابوبکر صدیقسـ جانشین شد که همراه او به مدینه سفر کرد. درحالی‌كه علی ـ بر خلافِ هارون÷ـ پیامبر نبود. با این همه، هارون نیز بعد از وفات موسی÷جانشین او نشد. پس درست است که علیسبرای رسول خداجمانند هارون برای موسی باشد، که این فقط به معنی خویشاوندی است. همچنین رسول خداجتنها وقتی چنین فرمود که او را در مدینه جانشین خود قرار داد و به غزوۀ تبوک رفت؛ ولی پس از غزوۀ تبوک و پیش از آن نیز کسانی جز علی را جانشین خود قرار داده بود. پس صحیح است که این جانشینی برای علی، موجب فضل و برتری بر دیگران نیست؛ همان‏گونه که برای دیگر جانشینان هم موجب فضل نبوده است» (الفصل: ۴/۱۵۹ و ۱۶۰). تشبیه علی به هارون، بالاتر از تشبیه ابوبکر به ابراهیم و عیسی و تشبیه عمر به نوح و موسی نیست؛ همان‌گونه که امام احمد در مسند (۱/۳۸۳، حدیث ۳۶۳۲)، حاکم در المستدرک (۳/۲۱ و ۲۲) و ترمذی در کتاب الجهاد (۴/۲۱۳) قسمتی از آن‌را روایت کرده‌اند؛ زیرا آن چهار نفر همه از هارون بزرگوارتر بوده‌اند و ابوبکر و عمر به دو نفر از آنها تشبیه شده‏اند، نه به یک نفر، بلکه به دو نفر از آن پیامبران تشبیه شده‏اند. بنابراین تشبیه ابوبکر و عمر به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی، از تشبیه علی به هارون والاتر است، با آنکه علی مانند دیگر اصحابِ همانند خود در منصب جانشینی قرار گرفت و این مقام، منحصر به او نبوده است؛ ولی تشبیه آن دو نفر با کسی دیگر مشترک نبوده است. پس جانشین کردن علی، یکی از ویژگی‌های منحصر به او نبوده و نیز تشبیه کردنش به یکی از انبیا، خاص او نبوده است (بنگرید به: المنتقی: ص۳۱۴ و ۳۱۵). برای باطل کردن استدلال رافضه به این حدیث، بنگرید به: شرح نووی بر صحیح مسلم، ۱۵/۱۷۴؛ ابی‌نعیم، الإمامة والردّ علی الرافضة: ص۲۲۱ و ۲۲۲؛ منهاج السنة: ۴/۸۷ به بعد؛ المنتقی: ص۲۱۲، ۲۱۳، ۳۱۱، ۳۱۴؛ فتح الباری: ۷/۷۴؛ مقدسی، الرد علی الرافضة: ص۲۰۱ تا ۲۰۸؛ مختصر التحفة الإثنی‌عشرية: ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ سالوس، الإمامة عند الجعفرية في ضوء السنة: ص۳۳ و ۳۴. [۱۳۳] «لأعطِيَنّ الرّاية غداً رجلاً يحبّ الله و رسوله، ويحبه الله ورسُولُهُ». بخاری، فتح الباری، کتاب الفضائل الصحابة، باب مناقب علی بن ابی‌طالب: ۷/۷۰؛ مسلم، کتاب الفضائل الصحابة، باب من فضائل علی بن ابی‌طالب: ۲/۱۸۷۱ و ۱۸۷۳. [۱۳۴] یعنی این وصف، ویژۀ علی نیست، چه رسد به اینکه‌ این نصی بر امامت و عصمت او باشد. دیگران نیز خدا و رسولجرا دوست داشته‏اند و می‏دارند و خدا و رسول هم آنها را دوست داشته‌اند. این شهادت، خاص علیساست؛ همان‏گونه که برای ده نفر از صحابه به بهشت شهادت داده‏ است. روافضی که می‌گویند صحابه بعد از وفات پیامبرجاز دین برگشته‏اند، نمی‏توانند به این روایت استدلال کنند؛ زیرا خوارج به آنها می‌گویند: «علی هم مرتد شد»؛ چنان‌که اشعری گفته است: «خوارج بر کفر علی اجماع دارند» (المقالات: ۱/۱۶۷). اهل‏سنت، گفتۀ خوارج را [در مورد کفرِ علی] با دلایل بسیار باطل کرده‌اند؛ همچنین ایمان خلفای پیش از علی را نیز به وسیلۀ همین استدلال‌ها ثابت نموده‌اند (منهاج السنة: ۴/۹۸ و ۹۹). [۱۳۵] ترمذی، کتاب المناقب: ۵/۶۴۳، ح۳۷۳۶. وی می‌گوید که این حدیث حسن صحیح است. [۱۳۶] امام مسلم از ابوهریره روایت کرده که رسول خداجفرمود: «مردی که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، كينه و دشمنی از انصار ندارد» (صحیح مسلم، کتاب الإیمان، باب الدليل علی أنّ حب الأنصار و علیشمن الإيمان و علاماته و بغضهم من علامات النفاق: ۱/۸۶، حدیث ۱۳۰). احادیث دیگری نیز مطابق این لفظ در مورد علی ذکر شده‏ است؛ از جمله آنچه بخاری و مسلم روایت کرده‌اند که رسول خداجفرمود: «در مورد انصار [باید گفت که] جز مؤمن آنها را دوست ندارد و جز منافق با آنها دشمنی ندارد» بخاری، فتح الباری، کتاب مناقب الأنصار، باب حب الأنصار من الإیمان: ۷/۱۱۳، ح۳۷۸۳ و ۳۷۸۴؛ مسلم، همانجا: حدیث ۱۲۹؛ ترمذی، کتاب المناقب، باب فضل الأنصار و قریش: ۵/۷۱۲، حدیث ۳۹۰۰. [۱۳۷] الفصل: ۴/۲۲۴. [۱۳۸] صحیح بخاری، فتح الباری، کتاب الصلح: ۵/۳۰۳ و ۳۰۴، حدیث ۲۶۹۹، و کتاب المغازی، باب عمرة القضاء: ۷/۴۹۹، حدیث ۴۲۵۱. [۱۳۹] در صحیح مسلم از سعد بن ابی‌وقاص چنین روایت شده است: «... وقتی که آیۀ مباهله نازل شد ﴿فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ ...[آل‌عمران: ۶۱] (بگو: بیایید تا فرزندان‌مان و فرزندان‌تان را فراخوانیم ...) رسول خداجعلی و فاطمه و حسن وحسین را فراخواند و گفت: "خدایا، اینها اهل من هستند"» (صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه: ۲/۱۸۷۱). این دلیلی بر امامت و برتری علیسنیست؛ زیرا مباهله با خویشاوندان نزدیک حاصل می‌گردید و حتی اگر پیامبر، خویشاوندان دور را فرا می‌خواند ـ هرچند نزد خداوند فضیلت بیشتری داشتند ـ مقصودِ مباهله حاصل نمی‌گردید. برای پاسخ جامع به روافض در استدلال به این حدیث، بنگرید به: منهاج السنة: ۴/۳۴ تا ۳۶؛ المقدسی، رسالة الرد علی الرافضة: ص۲۴۳ تا ۲۴۵. [۱۴۰] در صحیح مسلم از عایشهلچنین روایت شده: «روزی رسول خداجبیرون رفت درحالی‌که قبایی پوشیده بود که نقش و نگار شتران نر روی آن بود و از موی سیاه بافته شده بود. حسن بن علی آمد و او را در زیر قبایش کرد؛ سپس حسین آمد، او را هم داخل کرد؛ سپس فاطمه آمد او هم وارد قبا شد؛ سپس علی هم آمد و وارد شد؛ پس پیامبر فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[الأحزاب: ۳۳] یعنی: «الله قطعاً می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنان‌که باید شما را پاک سازد». بنگرید به: صحیح مسلم، کتاب فضایل الصحابة باب فضائل اهل‏بیت: ۲/۱۸۸۳، ح۲۴۲۴. برای پاسخ به استدلال شیعه به این حدیث بنگرید به: منهاج السنة: ۴/۲۰ تا ۲۵؛ رسالة فی الردّ علی الرافضة: ص۲۴۶؛ مختصر التحفة: ص۱۵۵ و ۱۵۶. [۱۴۱] منهاج السنة: ۴/۸۶. [۱۴۲] ابن̀حزم، الموضوعات: ۱/۳۳۹ به بعد. [۱۴۳] همان: ۱/۳۳۸. [۱۴۴] منهاج السنة: ۴/۲۷. [۱۴۵] دکتر سالوس مجموع احادیث مربوط به امامت که در کتا‌ب‌های ششگانۀ اهل‏سنت، الموطأ و مسند امام احمد وارد شده‏اند جمع آوری کرده و آنها را از لحاظ سند و متن بررسی نموده است. وی به این نتیجه رسیده که سنت نبوی، هیچ‏‏کدام از دیدگاه‌های شیعه را در مسئله امامت تأیید نمی‌کند؛ بلکه تمام آنها با احادیث صحیح و ثابت نقض و باطل می‌شوند. بنگرید به: الإمامة عند الجعفرية في ضوة السنة. [۱۴۶] التحفة الإثنی‌عشریة: ص۴۴ به بعد؛ مختصر التحفة الإثنی‌عشرية: ص۳۲ به بعد. [۱۴۷] السیوف المشرقة ومختصر الصواعق المحرقة: ص۵۰ به بعد. آلوسی کتاب مذکور را خلاصه نموده و با نامی که در این پاورقی به آن ارجاع دادیم منتشر کرده است. [۱۴۸] بنگرید به: نقض عقاید الشیعة: ص۲۵ به بعد. [۱۴۹] بنگرید به: فکرة التقريب: ص۵۲ به بعد.