رجعت از دیدگاه شیعیان معاصر
در مذهب معاصرین گرایش جدیدی در مسئله رجعت وجود دارد؛ و این با ظهور گروهی از علمای شیعه، به ویژه کسانی است که به وحدت و همگرایی شیعه و سنی تظاهر میکنند. آنان رجعت را خرافهای میدانند که هیچ حقیقتی ندارد و میگویند: «حق آن است که جز ظهور امام دوازدهم، هیچ رجعتی واقع نمیشود [۱۳۸۰]». گروه دیگری هستند که رجعت را انکار نمیکنند؛ ولی بر این باورند که این مسئله هرچند در برخی از اخبار و روایات آنان وارد شده است، اما نزد ایشان از اصول و ضروریات و معتقدات شیعه به شمار نمیرود. حتی این موضوع برای ایشان چندان ارزش و اهمیتی ندارد. هاشم حسینی میگوید: «رجعت، نه از معتقدات شیعۀ امامیه است و نه از ضروریات مذهب ایشان [۱۳۸۱]». محمدحسین آل کاشفالغطاء میگوید: «در مذهب شیعه اعتقاد به رجعت لازم نیست و انکار آن هیچ ضرر و اشکالی ندارد، حتی اگر نزد آنان ضروری باشد، رجعت برای من هیچ اهمیتی ندارد، نه کم و نه زیاد [۱۳۸۲]».
خواننده به خوبی تناقض و دوگانهگویی این سخن را درک میکند و شاید این تناقض، هدفمند و نشانۀ تقیه باشد؛ چنانکه عادت دیرینهشان، بازی با کلمات است. وگرنه چگونه رجعت نزد آنان ضروری بوده ولی اعتقاد به آن لازم نیست و انکارش ضرری ندارد؟ چگونه این موضوع برای وی هیچ اهمیتی ندارد، درحالیکه به گفتۀ بزرگان شیعه، منکر یک امرِ ضروری کافر به حساب میآید [۱۳۸۳]». محمدرضا مظفر دربارۀ این عقیده میگوید: «رجعت از اصولی نیست که اعتقاد و اندیشیدن در آن واجب باشد»؛ این درحالی است که در جای دیگر میگوید: «رجعت یکی از امور ضروری است که از طریق اهلبیت به صورت روایات متواتر وارد شده است [۱۳۸۴]».
این چیزی است که معاصرین شیعه در مورد رجعت میگویند: گروهی آنرا انکار میکنند، دستهای شأن و منزلتش را کاهش میدهند و دستۀ سوم در بیان دیدگاه خود در اين زمينه دچار تردید و تناقض میشوند. جالب اینجاست که همۀ آنها گمان میکنند آنچه میگویند، مذهب شیعه است. حال ما کدام دیدگاه را قبول کنیم؟ درحالیکه همۀ آنها از علمای بزرگِ شیعه اثناعشری بوده و در یک عصر زندگی میکنند، اما چنین اختلاف و تناقضی در سخنانشان به چشم میخورد. شاید این پراکندگی، از آثار تقیه باشد؛ چرا که برخی از علمای اهل سنت، رجعت را نشانۀ غلو رافضیان میدانند، مظفر میگوید: «اعتقاد به رجعت، یکی از بزرگترین مسائلی است که شیعه به خاطر آن، مورد انتقاد قرار گرفته است [۱۳۸۵]».
به طور کلی، هر آنچه شأن و جایگاهش اینگونه باشد، شیعۀ امامیه در آن مورد تقیه میکند. کتابهای شیعی که رجعت را از ضروریات شیعه نمیدانند، در اصل، برای اهل سنت نوشته شدهاند. این نکته را میتوان از مقدمه، روش و اسلوب آن کتابها دریافت. درحالیکه کتابهای معاصر دیگری از سایر علمای شیعه مییابیم که پیوسته در امر رجعت غلو کرده و منکرین آنرا از دایره مؤمنین خارج میدانند؛ چنانکه گفتهاند: «اخبار و روایات شیعه بسیارند که میگویند هرکس به رجعت ما ایمان نداشته باشد، از ما نیست [۱۳۸۶]»، و همچنین: «ثبوت رجعت چیزی است که شیعۀ حقیقی و فرقۀ بر حق آنرا قبول دارند، بلکه از ضروریات مذهبِ آنان قلمداد میشود و منکر آن، از رتبه و منزلت مؤمنین خارج است و رجعت از ضروریات مذهب ائمه طاهرین میباشد [۱۳۸۷]».
ابراهیم زنجانی در این مورد میگوید: «اعتقاد من و علمای اثناعشری ـ قدّس الله اسرارهمـ این است که خداوند تعالی در هنگام ظهور امام دوازدهم، جماعتی از شیعیان را به دنیا باز میگردانَد تا ثوابِ یاریِ او [= مهدی] نصیبشان شود و دولت وی را مشاهده نمایند. همچنین گروهی از ستمکاران و غاصبین و آنان که به حق آلمحمد‡ستم کردند به دنیا باز میگرداند تا از آنها انتقام بگیرد ... به گمان من هرکس در مورد چنین روایاتی تردید کند، درواقع در امامان دین تردید کرده است [۱۳۸۸]».
حال ما این دوگانگی و تناقض را چگونه تفسیر کنیم؟ آیا واقعا نظرات آنان در مورد رجعت متفاوت است، یا اینکه با عقیدۀ تقیه همه چیز را حلال و مباح میدانند؟ اگر دربارۀ همه چیز بر اساس ظاهر آن قضاوت کنیم، میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که گروهی از شیعیان هستند که خود را از حلقۀ تقلید رها کرده و عليه اين روایات یاوه و غلط ـ با وجودِ ادعای تواتر آنها ـ اقدام کردهاند، صدای آنها را با عقیدهای بسیار خطرناک به اسم «تقیه» خفه نموده و اثر آنرا نابود کردهاند و در توجیهش میکوشند. بیشک، تا هنگامی که چنین عقیدۀ فاسدی جزء اصول شیعه باشد، هیچ مُصلحی قدرت تأثیرگذاری در این طایفه نخواهد داشت. مذهب آنان همچنان مذهب غُلات و افراطیون خواهد بود، نه مذهب معتدلین؛ و اعتمادشان بر سخن آخوندهاست، نه روایات امامان. از سوی دیگر، توهمات افسانهای و بیمعنایی که اخبار و روایات آنان دربارۀ رجعت حکایت میکند، پیوسته در سخنانشان جاری است. صرفنظر از جنبۀ خرافی این قضیه، بحث رجعت نشانی است از کینههای نهفته بر ضد مسلمانان و آرزوهای پنهانی و پشت پرده دشمنان.
شیعیان از توهمات خیالی در مورد نسلکشی و کشتاری که انتظار دارند هنگام رجعت رخ دهد، بسیار لذت میبرند. به این دلیل، در دعاهای روزانه خود به این مسئله بسیار اهمیت میدهند که روزی فرا رسد تا در جنایتهای آن رجعت خیالی شرکت کنند و از امت اسلام انتقام بگیرند؛ و این کاری است که بدان وعده داده شدهاند [۱۳۸۹].
با وجودِ تغییر زمان و گذشت قرنها، شعور معاصرین شیعه در این قضیه تغییری نکرده است. یکی از آخوندهای آنان ـ به گمان خودـ توهمات خود را دربارۀ رخدادهایی که برای دو خلیفه رسولاللهجیعنی ابوبکر و عمر بروی خواهد داد، چنین بیان میکند: «اما مسئله نبش قبرِ دو صحابۀ رسول الله و بیرون آوردن آن دو درحالیکه زندهاند و جسمهایشان کاملاً سالم است و پشتشان بر روی چوب قرار گرفته و سوزاندن آن دو؛ زیرا تمام ظلمها و جنایات بشریت، از زمان آدم تا روز قیامت، از آن دو سرچشمه گرفته و گناهش بر دوش آنهاست. پس مسئله بسیار پیچیده است و من توجیهی ندارم که این اشکال [= پیچیدگی] را بر طرف کند و از امامان ما احادیث صحیحی روایت شده که: "همانا حديث ما دشوار و بسيار سنگين است" [۱۳۹۰]».
آیا میتوان تصور کرد که یکی از علمای شیعه، چنین افسانه و خرافهای را پذیرفته باشد؛ کسی که با معیارهای آنان در علم و دانش، آیتالله العظمی شده است؟ او جرأت نداشته که این خرافات و یاوهها را تکذیب کند؛ بلکه آنرا یکی از امور پیچیده و لاینحل میداند و برای گریز از آن، هیچ گریزی ندارد جز اینکه به خرافۀ دیگر پناه برد و ادعا کند که دینشان سخت و دشوار است. مسلّم است که چنین دینی که فهمش دشوار است، اسلام نیست؛ زیرا خلاف فطرت بوده و با اصول کلی دین در تضاد است. نتیجۀ این است که خرافۀ رجعت و آنچه در آن جریان مییابد، همچنان در افکار و تصورات شیعیان زنده است.
****
[۱۳۸۰] خنیزى، الدعوة الإسلامية على وحدة أهل السنة والإمامية: ۲/۹۴. [۱۳۸۱] هاشم حسینى، الشیعة بین الأشاعرة و معتزلة: ص۲۳۷. [۱۳۸۲] أصل الشیعة: ص۳۵ و ۳۶. [۱۳۸۳] سبزوارى، مُهذّب الأحكام: ۱/۳۸۸ به بعد؛ محسن أمین، كشف الإرتیاب: مقدمۀ دوم. [۱۳۸۴] عقایدالإمامیة: ص۱۱۳. [۱۳۸۵] عقاید الإمامیة: ص۱۱۰. [۱۳۸۶] إبراهیم زنجانى، عقاید الإثنىعشریة: ص۲۴۰. [۱۳۸۷] همان: ص۲۴۰ و ۲۴۱؛ عبدالله بشر، حق الیقین: ۲/۳. [۱۳۸۸] عقاید الإثنىعشریة: ص ۲۳۹ و۲۴۰. [۱۳۸۹] در «دعای عهد» این جمله وجود دارد: «خداوندا، اگر بین من و او [= مهدی] قانون مرگ که بر بندگانت مقرر داشتی حايل شد، مرا از قبرم بيرون آور، درحالیکه کفن خويش بر کمر بسته و با شمشير عریان و نيزۀ برافراشته و لبيکگویِ دعوتِ آن داعی، در شهر و بيابان باشم» (إبراهیم زنجانى، عقاید الإمامیة الإثنىعشریة: ص۲۳۶). وی این دعا را از دلایل اثبات ثبوت رجعت نزد شیعه میداند. [۱۳۹۰] رشتى، كشف الإشتباه: ص۱۳۱.