روایات کتابهای اثناعشریه که با بداء تضاد دارند
بهترین نوع نقض و ابطال هر ادعایی آن است که شخصِ مخالف، خود ادعایش را باطل کند؛ زیرا با سلاح خویش نابود میشود و آشکار شدن تناقضگوییِ او بارزترین دلیل بر باطل بودن اعتقاد اوست. در کتابهای اثناعشریه روایاتی وجود دارد که معتقدان به بداء را رسوا میسازد و روایات گذشتهشان را باطل میکند. این روایات موثق، ارتباط محکمی با علمای اهلبیت دارند؛ زیرا این سخنان از مجرای معنای حق عبور میکنند و [چنین حقگویی] شایستۀ آن برگزیدگان است. به علاوه، برخی از این روایات در آثار شیعیان میانهرو باقی مانده و نقلقولهای آنان هنوز در کتابهای اثناعشریه وجود دارد؛ هرچند بعید نیست که این روایات، پوششی باشد که آن نابخردانِ بیدین بر عقیدۀ بداء گذاشته باشند. به هرحال، اثبات این روایات بیانگر میزان تناقض روایات شیعه دربارۀ این موضوع است و اینکه مذهبشان بر پایۀ اخبار و عقاید شاذ و خارج از قواعد و اصول بر پا شده است و در روایات، مخالف جماعت مسلمین هستند؛ زیرا در قانون روافض، هدایت و ارشاد، در روایت و روشی نهفته است که مخالف اهلسنت باشد؛ ور نه این روشی است که هرکس آنرا برگزیند، مستقیماً از دین خارج شده است.
یکی از این احادیث شیعه که عقیدۀ بداء را نقض میکند، روایت ابنبابویه از منصور بن حازم است: «از ابوعبدالله پرسیدم: "آیا روزی چیزی اتفاق خواهد افتاد که قبلاً در علم خدا نبوده باشد؟" وی گفت: "نه، هرکس چنین بگوید، خدا خوار و رسوایش میکند". گفتم: "آیا هر چه بوده و خواهد بود، در علم خدا بوده است؟" او گفت: "آری، قبل از اینکه خلق را بیافریند"» [۱۰۱۰]. شکی نیست که عقیدۀ بداء، به مقتضای معنای واژگانیاش، به موجب روایات اثناعشریه و بر حسب تأویل برخی از آخوندهای شیعه، مقتضی آن است که در علم خدا چیزی به وجود آید که پیشتر نبوده است.
برای رسوایی اثناعشریه، همین ننگ کافی است که چنین عقیدهای را به خداوند ـ عزوجل ـ نسبت میدهند، درحالیکه ائمه از آن بیزاری میجویند. زمانی که سخن یکی از ائمه [که خودشان به دروغ به آنها نسبت میدهند] با واقعیت سازگار نبود، اشتباه را به خدا نسبت میدهند، نه به امام؛ این در حالی است که ائمه اهلبیت، خداوند را از چنین اعتقادی پاک و مبرا میدانند. وقتی هم که در مورد توحید ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات خداوند به معتقدات شیعه مراجعه میکنیم، میبینیم که در نتیجۀ تأثیر انبوهی از اخبار کفرآلود، امام در قلب و اندیشۀ آنها جای خداوند متعال را گرفته است. پس اعتقادشان در مورد بداء، تنها به دلیل غلو و افراط در مورد امام است.
[۱۰۱۰] التوحید: ص۳۳۴؛ أصول الكافى: ۱/۱۴۸. روایتی نزدیک به همین مضمون نیز در الکافی وجود دارد. بنگرید به: الکافی: ۱/۱۴۸، شماره ۹.