عصمت از دیدگاه شیعیان معاصر
علمای معاصر شیعه برای امامان خود به عصمت مطلق قائل هستند و این نهایت غلو و افراط را نشان میدهد. آنان میپندارند که امامان نه اشتباه میکنند و نه دچار فراموشی میشوند.
علمای شیعه در قرن چهارم، این رویکرد را افراطی و انحرافی تلقی میکردند، تا جایی که ابن بابویه قمی [مؤلف کتاب «من لا یحضره الفقیه»] که یکی از اصول چهارگانه و مورد اعتماد شیعه است، نشانۀ غلو و افراط در تشیع را نفی سهو و اشتباه از امامان میداند: «غُلات و مفوّضه ـ که خدا لعنتشان کندـ سهو پیامبرجرا انکار میکنند [۱۳۶۸]». و هرکس سهو و اشتباه امامان را انکار کند، در غلو و انحراف غرق شده است.
محمدباقر مجلسی با استدلال به بسیاری از آیات و روایات، اقرار کرده که سهو و اشتباه از امامان صادر شده است [۱۳۶۹]؛ ولی متأخرین شیعه به این موضوع توجهی نکرده و مخالفت او را نادیده گرفتهاند و معتقدند که امامان اشتباه نمیکنند. به همین دلیل، مجلسی این مسئله را در غایت و نهایت اشکال میداند، زیرا یاران او بسیاری از روایاتی را که مخالف این موضوع است نادیده گرفتهاند [۱۳۷۰].
معاصرین پا جای پای متأخرین گذاشته و با اخبار و روایات شیعه و آنچه بزرگان شیعه گفتهاند، مخالفت کردهاند. مثلاً یکی از شیوخ معاصر شیعه به نام عبدالله ممقانی که نزد آنان آیتالله العظمی لقب گرفته، تأکید میكند که نفی سهو و اشتباه از امامان، جزء یکی از ضروریات مذهب شیعه شده است و انکار نمیکند که این اندیشه، نزد علمای قدیم شیعه، غلو و افراط محسوب میشده است؛ اما میگوید: «آنچه دیروز غلو به حساب میآمده، امروزه از ضروریات مذهب گردیده است [۱۳۷۱]».
این اندیشه که امامان سهو و خطا نمیکنند، در سخنان آخوندهای معاصر شیعه به طور مکرر تأیید و تأکید میشود. مثلاً مظفر آنرا از عقاید ثابت تغییرناپذیرِ امامیه میداند و کمترین اختلافی در مورد آن بیان نمیکند [۱۳۷۲]و خنیزی هم بدون تقیه، بر این اعتقاد تأکید میکند [۱۳۷۳]. خمینی نیز حتی تصور سهو امامان را نفی میکند [۱۳۷۴]. اگر منظور آنها از ادعای عصمت امامان، بالا بردن منزلت آنان و رساندن مقامشان به مقام و منزلت رسولاللهجدر قول و فعل باشد:
﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤ ﴾[النجم : ٣ و ٤]
«و از روی هوای نفس سخن نمیگوید. این نیست جز آنچه به او وحی میشود (و بجز وحی چیزی نمیگوید»
پس بدانند ادعای اینکه امامان سهو نمیکنند و یا در مورد آنان سهو و خطا تصور هم نمیشود، دقیقاً همان خداپنداری آنهاست. به همین دلیل است که ابنبابویه میگوید: «خداوند متعال پیامبر خود را به اشتباه انداخت تا به او بفهماند و اعلام کند که او یک بشرِ مخلوق بوده و غیر از خدا را معبود و اله قرار ندهد [۱۳۷۵]».
ابنبابویه و دیگر علمای شیعه در قرن چهارم، بر این عقیدهاند که رد اینگونه روایات [روایات اشتباه پیامبر در نماز] منجر به ابطال دین و شریعت میگردد. ابنبابویه میگوید: «اگر اینگونه روایات [دربارۀ سهو پیامبر] را مردود بدانیم، یعنی میتوانیم همۀ روایات را رد کنیم و این درواقع ابطال دین و شریعت است. اگر خدا بخواهد، من تصمیم دارم کتابی در اثبات سهو پیامبرجو رد بر منکرین آن بنویسم و قصد و هدفم کسب اجر و پاداش است [۱۳۷۶]».
اما شیعیان متأخر و معاصر اهمیتی به سخنان ابنبابویه نمیدهند؛ چنانکه به بحث او در رد افسانۀ تحریف نیز توجهی نکردند و به طور کلی، هر سخنی را که مخالف عقیدۀ آخوندهای صفوی باشد، به دور میاندازند. این در حالی است که علمای معاصر شیعه، این سخن را از بزرگِ خود ـ ممقانیـ نقل میکنند که نفی خطا و سهو امامان را یکی از ضروریات مذهب شیعی دانسته است. محسن امین در اینباره گفته است: «هرکس آنچه از ضروریات مذهب تشیع است انکار کند، کافر است [۱۳۷۷]». این بدین معناست که متأخرین شیعه، متقدمین خود را به خاطر انکار بخشی از ضروریات مذهبشان تکفیر میکنند و متقدمین شیعه نیز متأخرین را به خاطر عمل به مذهب غُلات و افراطیون مفوضهای که به گفتۀ امامان ملعون هستند، لعن و نفرین میکنند.
بحث تنها به اینجا ختم نمیشود، بلکه در نوشتههایشان که در دیار اهل سنت پخش میگردد [۱۳۷۸]میبینيم که گفته شده، اعتقاد به اینکه امامان سهو و خطا میکنند، عقیدۀ تمام شیعیان است. در نوشتههای یکی دیگر از شیعیان معاصر نیز میبینیم که میگوید: «گفتهاند شیعیان بر نفی سهو از امامان، اجماع دارند ... و اینکه این مسئله از ضروریات مذهب شیعه به حساب میآید [۱۳۷۹]». حال سخن چه کسی را باور کنیم؟ کدامشان مواضع مذهب شیعه را به درستی بیان میکند؟
بدین صورت، ایشان یکدیگر را تکفیر و سخنان همدیگر را نقض میکنند و هر کدام چنان میپندارد که آنچه او میگوید، مذهب طایفۀ شیعه است.
****
[۱۳۶۸] ابنبابویه، من لا يحضره الفقيه: ۱/۲۳۴. [۱۳۶۹] بحار الأنوار: ۲۵/۳۵۱. [۱۳۷۰] همانجا. [۱۳۷۱] ممقانى، تنقیح المقال: ۳/۲۴۰. [۱۳۷۲] عقاید الإمامیة: ص۹۵. [۱۳۷۳] الخنیزى، الدعوة الإسلامية إلى وحدة أهل السنة والإمامية: ۱/۹۲. [۱۳۷۴] الحكومة الإسلامیة: ص۹۱. [۱۳۷۵] من لا یحضره الفقیه: ۱/۲۳۴. [۱۳۷۶] بحار الأنوار: ۱۷/۱۱۱. [۱۳۷۷] محسن أمین، كشف الإرتیاب، مقدمۀ دوم؛ سید عبدالأعلی موسوی سبزواری، مهذب الأحكام:۱/۳۸۸ تا ۳۹۳. [۱۳۷۸. - منظور، نوشتههای محمدجواد مغنیه است كه در آن نشانههای رهایی از برخی افراط و تعصبات شیعه به چشم میخورد و در دیار اهل سنت انتشار مییابد و احتمال به کار رفتن تقیه در آن زیاد است. [۱۳۷۹] محمدجواد مغنیه، الشيعة في الميزان: ص۲۷۲ و ۲۷۳؛ محمد آصف المحسنى، صراط الحق: ۳/۱۲۱.