دفاع شیعه از طولانی شدن دوران غیبت
یکی از نشانههایی که دروغ بودن ادعای شیعه را در مورد وجود امام غایب ثابت میکند، این است که زنده ماندنِ امام غایب به مدت بیش از هزار و صد سال غیرممکن است؛ زیرا ـ چنانکه شیخالاسلام نیز فرموده است ـ طولانی شدن عمر یکی از مسلمانان تا چنین مدتی، چیزی است که دروغ بودنش برای امت محمدجمشخص میگردد. هیچکس را نمیشناسیم که در ابتدای اسلام متولد شده و یکصد و بیست سال زندگی کرده باشد؛ چه رسد به عمری چنین طولانی. در حدیث صحیح از رسول خداجنقل شده است که [به صحابۀ خود] فرمود: «امشب را دیدید؟ پس از صد سال، دیگر از افرادی که امروز روی زمین هستند هیچکس باقی نمیماند» [۷۳۷]. پس افرادی که در آن وقت بودهاند و یکسال یا بیشتر عمر داشتهاند، قطعاً بیش از صد سال عمر نکردهاند. وقتی که در آن زمان مردم عمرشان از صد سال تجاوز نکرده باشد، بعد از آن عصر احتمال بیشتری وجود دارد که مردم عمر کمتری داشته باشند. میانگین عمر این امت بین شصت تا هفتاد سال است و افراد معدودی هستند که بیش از این زندگی کنند [۷۳۸]. [امروز در آمارهای جهانی نیز میانگین عمر انسانها در این حدود است].
این اعتراض، آخوندهای امامیه را خفه کرده و ریشۀ اعتقادشان را از بیخ درآورده است. آنها تلاش بسیار نمودهاند تا مهدی موهوم را با پیامبرانی مقایسه کنند که کاملاً عادی و طبیعی زندگی کردهاند؛ یعنی مهدی را همچون نوح÷میدانند که در میان قوم خود نُهصد و پنجاه سال زندگی کرد [۷۳۹]. یکی از این افراد، ابنبایویه است که چنین مقایسهای را از علی بن حسین÷ نقل کرده: «قائم، یکی از سنتهای نوح را دارد که طول عمر است» [۷۴۰]؛ دیگران نیز معتقدند که بقای عمر مهدی، «مانند بقای عیسی بن مریم ÷» [۷۴۱]است یا حضرت خضر و الیاس‡؛ و تا جایی پیش رفتهاند که معتقدند او را میتوان حتی با ابلیس مقایسه کرد [۷۴۲]. آنان تمام این روایات مقایسهای را به اهلبیت نسبت دادهاند تا بتوانند پیروان خود را نسبت به وثاقت و صحت حدیث مطمئن سازند؛ چرا که ـ به ادعای ایشان ـ سخن معصوم است [۷۴۳]. آنها همچنین به شرح حال کسانی استناد میکنند که عمری طولانی داشتهاند [۷۴۴]. عجیب است که از یاد بردهاند که امام زمانشان را با جبرئیل و فرشته مرگ و دیگر فرشتگان الهی، یا حتی با آسمان و زمین مقایسه کنند!
شیعیان با ادعاهایشان این استدلال را باطل کردهاند؛ زیرا مدعیاند که مهدی از حدود یازده قرن پیش، حاکم شرعی این امت و قَیِّم قرآن است، بدون او قرآن حجت نیست، غیر از او هدایتگری برای بشریت وجود ندارد، قرآن کامل [و اصلی] و مصحف فاطمه و علومِ جفر و جامعه و آنچه مردم در امور دین و دنیا نیاز دارند همراه اوست. بنابراین مهدی شیعه، مسئول این امت است و امکانات هدایت و سعادت امت اسلام در دنیا و آخرت همراه اوست. آنها غافلند که تمام کسانی که مهدی را با ایشان مقایسه کردهاند، با وی تفاوتهای زیادی دارند: نوح÷نُهصد و پنجاه سال در میان قوم خود ماند و آنها را به سوی خدا دعوت کرد، تا اینکه خداوند به او فرمود:
﴿... أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ ... ﴾[هود: ٣٦]
«... از قوم تو جز آنانی که ایمان آوردهاند، دیگر هیچکس ایمان نخواهد آورد ...».
نوح در سرداب مخفی نشد تا کسی جایگاهش را نداند. او راضی نشد که مردم را در کفر و گمراهی ببیند و خود از دید آنها ناپدید گردد و طی سالهای متمادی و نسلهای پیاپی و قرنهای مکرر همچنان ناپدید باقی باشد. به علاوه، اکنون عمر مهدی از عمر نوح÷هم بیشتر شده و حتی با او نیز قابل مقایسه نیست. عیسی÷نیز پیش از آنکه به آسمان بالا برده شود، رسالت پروردگارش را ابلاغ کرد، حجت را اقامه و امانت را ادا نمود. پنهان شدن عیسی موجب ضرر و زیان پیروانش نشد؛ برخلاف غایبِ شیعه که از کودکی غایب شد و شیعیانش را رها کرد تا در مورد وجود او و بابیت او با هم درگیر شوند و اختلاف کنند و تقیه را در مورد شناختِ حقیقتِ مذهب او بر همه چیز تعمیم دهند و اختلاف را به جایی برسانند که یکدیگر را لعن و تکفیر کنند.
در مورد مقایسه با خضر و الیاس نیز باید گفت علمای محقق معتقدند که قطعاً آن دو نفر وفات یافتهاند [۷۴۵]؛ به فرض اینکه زنده باشند، مهدی با آنها قابل مقایسه نیست؛ زیرا آنها مکلف به هدایت و رهبری این امت نبودند؛ برخلاف امام شیعه که ـ به ادعای آنها ـ مسئول تمام امور مسلمین است.
دربارۀ بقای شیطان نیز باید بدانیم که خبر طول عمرِ او در قرآن آمده است؛ برخلاف مهدی آنها که حتی خانواده و دوستانش و چندین فرقه از شیعه وجودش را انکار کردهاند. به علاوه، ابلیس در مورد وظیفۀ خود که گمراه کردن مردم از راه خداست، فعالیت جدی دارد؛ و بدون شک، گمراه شدن شیعه با پیروی از آن امام معدوم، یکی از کارهای شیطان است. این در حالی است که از مهدی غایب آنها نه اثری پیداست، نه خبری؛ مضاف بر اینکه شیطان از جنس انسان نیست و مقایسه آن دو با هم در هیچ حالی پذیرفتنی نیست [۷۴۶].
در مورد سایر انسانهایی که زندگی بلندمدت داشتهاند نیز باید گفت هر اندازه عمرشان طولانی باشد، باز هم به عمری نمیرسد که آنها در مورد امام غایبشان ادعا میکنند. بدین صورت، تمام مثالهایی که بزرگان شیعه در قرن چهارم برای توجیه عمر طولانی مهدی آوردهاند، امروز ارزشی ندارند؛ زیرا عمر امام غایب آنها از همۀ آن عمرهای طولانی فراتر رفته و هیچکدام از آنها مسئول وظایف خطیری نبودند که آقایان برای مهدی موهوم ادعا میکنند.
برخی آخوندهای معاصر کوشیدهاند تا با استناد به علوم جدید، بر احتمال بقای امام منتظَر خود استدلال کنند؛ مثلاً محمدرضا مظفر میگوید: «طول زندگی از عمر طبیعی بیشتر است، [و] آنچه تصور میشود که عمر طبیعی است، علم پزشکی نه مانع [افزایشِ] آن میشود، نه آنرا محال میداند. پزشکی هنوز به جایی نرسیده که بتواند به عمر انسان بیفزاید؛ ولی اگر پزشکی قادر به این امر نیست، [در عوض] خداوند بر همه چیز تواناست» [۷۴۷]. محمدحسین آل کاشفالغطاء نیز میگوید: «فلاسفۀ بزرگ غرب معتقدند این امکان وجود دارد که انسان در دنیا جاودان باشد ... یکی از دانشمندان بزرگ اروپا گفته است: "اگر شمشیر ابنملجم نبود علی بن ابیطالب یکی از انسانهای جاودان بود [۷۴۸]؛ زیرا همۀ صفات کمال و اعتدال را در خود داشت"» [۷۴۹]. این قسمتی از نظریات کفار دربارۀ عمر جاودان بود ـ به فرض اینکه شیعه در نقل این سخن، صادق باشد. اما خداوند متعال خطاب به پیامبرش میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ﴾[الأنبياء: ٣٤]
«و پیش از تو (ای پیامبر!) برای هیچ بشری جاودانگی قرار ندادیم، آیا اگر تو بمیری، پس آنها جاوید خواهند بود؟!»،
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ﴾[العنكبوت: ٥٧]
«هر کسی چشندۀ مرگ است»،
﴿نَحۡنُ قَدَّرۡنَا بَيۡنَكُمُ ٱلۡمَوۡتَ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِينَ﴾[الواقعة: ٦٠]
«ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم و ما ناتوان (از آن) نیستیم».
خداوند متعال به خلق آگاهتر و از همه راستگوتر است؛ پس بعد از کلام خدا، اعتبار به گفتۀ کافری نیست که میکوشد حتی با تمسك به اوهام هم که شده، خود را به بقا و زندگی در این دنیا امیدوار کند.
کتابهای شیعه از علی بن موسی [رضا] سخن درستی نقل کردهاند در رد برخی از فرقههای شیعه که معتقد به حیات جاودان برخی از آلبیت بودند و مرگ آنها را باور نداشتند و مدعی بودند آنها غایب شدهاند و در آینده برمیگردند: «به علی رضا گفته شد: " گروهی بر پدرت توقف کرده و گمان میکنند او نمرده است". وی گفت: "دروغ میگویند. آنها به آنچه بر محمدجنازل شده کافر هستند. اگر خدا میخواست مدت عمر کسی را افزایش دهد، قطعاً عُمر محمدجرا افزایش میداد"» [۷۵۰]. با وجود این احادیث، شیعیان با گفتار امام خود مخالفت كرده و گمان میکنند خداوند به خاطر نیاز بشریت ـ بلکه نیاز جهان هستی و همۀ کائنات ـ عمرِ امام غایبشان را طولانی ساخته است؛ زیرا در توهمات خود گمان میکنند اگر او نباشد، زمین فرو میرود و با تمام مردمانش غرق میشود [۷۵۱].
[۷۳۷] منهاج السنة: ۲/۱۶۵؛ صحیح بخارى، كتاب العلم، باب السمر فى العلم: ۱/۳۷؛ مسند أحمد: ۲/۱۲۱،۱۳۱. [۷۳۸] منهاج السنة: ۲/۱۶۵. بنگرید حدیث نبوی در سنن ترمذی، کتاب الزهد، فصل ما جاء فی فناء أعمار هذه الأمة ما بین الستین الی التسعین، کتاب الدعوات، باب فی دعاء النبی:۵/۵۵۳، حدیث ۳۵۵۰. ترمذی میگوید: «این حدیث، حسن غریب است که تنها از این طریق روایت شده است». ابنحجر میگوید: «جای تعجب است که ترمذی چنین میگوید؛ زیرا در مورد زهد نیز از طریق ابیهریره روایت شده است» (فیض القدیر: ۲/۱۱). بنگرید به: ابنماجه،کتاب الزهد، باب الأمل والأجل، ۲/۱۴۱۵ ۴۲۳۶؛ حاکم، المستدرک: ۲/۴۲۷، خطیب، تاریخ بغداد: ۶/۳۹۷ و ۱۲/۴۸. سیوطی با کلمه «حسن» از آن تعبیر نموده است (جامع الصغیر: ص۴۸). ابنحجر نیز در الفتح میگوید: «سند آن حسن است»؛ بنگرید به: فیض القدیر:۲/۱۱. حاکم نیز گفته است: «صحیح است با شرط مسلم» و ذهبی نیز با او موافق است (المستدرک: ۲/۴۲۷). آلبانی نیز به دنبال این رأی میگوید: «صحیحتر این است که این حدیث حسنٌ لِذاته و صحیحٌ لغیره است (سلسلة الأحادیث الصحیحة: ۲/۳۹۷، حدیث ۷۵۷. نیز بنگرید به: آلبانی، الصحیح الجامع:۱/۳۵۴، حدیث ۱۰۸۴). [۷۳۹] طوسی، الغيبة: ص۷۹. [۷۴۰] إكمال الدین: ص۴۸۸. [۷۴۱] عقائد الإمامية: ص۱۰۸. [۷۴۲] الحائرى، إلزام الناصب: ۱/۲۸۳. [۷۴۳] الكافى: ۱/۳۳۶ و ۳۳۷؛ النعمانى، الغیبة: ص۱۰۸ به بعد؛ إكمال الدین: ص۱۳۴ به بعد؛ إلزام الناصب: ۱/۲۸۵. [۷۴۴] طوسی، الغيبة: ص۷۹ به بعد. [۷۴۵] بنگرید به: المنتقی: ص:۲۶. ابنقیم بر این باور است که اعتقاد به زنده بودن خضر و الیاس تفکری است برگرفته از یهودیت؛ زیرا یهودیان معتقدند الیاس فنحاس بن عازار بن هارون÷زنده است و صوفیان نیز آن راه را پیش گرفته و مدعی هستند که الیاس در بیابان میگردد (الفصل: ۵/۳۷). همچنین صوفیان معتقد به زنده بودن خضر هستند و حکایتهایی در مورد ملاقات با او دارند. بنگرید به: ابن عربى، الفتوحات المكیة: ۱/۲۴۱؛ ابنعطاءالله السكندرى، لطائف المنن: ص۵۲ و ۵۳؛ طبقات الشعرانى: ۱/۹۷ و ۲/۵؛ الفصل: ۵/۳۷ و ۳۸؛ ابنحجر، تهذیب التهذیب: ۷/۴۷۷. ابنقیم ادعاهای صوفیه در مورد ملاقات با خضر را پشت پا زدن به اعتقاد خاتمیت میداند (الفصل: ۵/۳۸). ادعای زنده بودن خضر تا به امروز، مخالف دلایلی است که اهل تحقیق ارائه دادهاند. برای آگاهی بیشتر دربارۀ این موضوع بنگرید به: منهاج السنة: ۱/۲۸؛ ابنقیم، المنار المنیف: ص۶۷ تا ۷۶؛ ابنكثیر، البداية والنهاية: ۱/۳۲۵ تا ۳۳۷؛ ابنحجر، فتح البارى: ۶/۳۰۹ تا ۳۱۲؛ الإصابة: ۲/۲۸۶ تا ۳۳۵. ابنحجر رسالهای دربارۀ خضر دارد و در خاتمه گفته است: «آنچه نفس انسان آنرا میپذیرد و دلایلی قوی برای اثباتش وجود دارد، بر خلاف چیزی است که عوام میپندارند، یعنی استمرار حیات خضر. (الزهر النضر فى نبأ الخضر: ۲/۲۳۴). [۷۴۶] البته میتوان امام زمان شیعیان را از نظر تفرقهافکنی و گمراهی و شرکی که در جامعه اسلامی ترویج میدهد با شیطان مقایسه کرد. (مصحح) [۷۴۷] عقائد الإمامية: ص۱۰۸. [۷۴۸] این گفتۀ شیعۀ اعتزالی است که میگویند: «قاتل، اجلِ مقتول را قطع نموده است». این اعتقاد، با قرآن و سنت مخالف است؛ زیرا هرکس میمیرد، اجلش در این دنیا به پایان رسیده است. بنگرید به: مجموع فتاوى شیخ الإسلام: ۸/۵۱۶؛ شرح الطحاویة:.ص۹۲؛ لوامع الأنوار:۱/۳۴۸ [۷۴۹] أصل الشیعة: ص۷۰. [۷۵۰] رجال الكشى: ص۴۵۸. [۷۵۱] أصول الكافى: ۱/۱۷۹.