فصل هشتم طینت
اعتقاد به طینت، یکی از عقاید پنهانی شیعه است که حتی توصیه میکنند از اطلاع و دسترس عوام مخفی بماند؛ زیرا اگر فرد عامی شیعی از این عقیده مطلع شود، برای دستیابی به لذتهای دنیوی، به هر کاری دست میزند؛ چرا که میداند عذاب و عقوبت اخروی، تنها برای دیگران است [۱۰۱۱]. این عقیده را برخی از شیعیان خردمند و هوشیار ـ همچون سید مرتضی و ابنادریس رد کردهند؛ زیرا ـ بنا به نظر آنها ـ اگر چه اخبار و روایات در مورد این عقیده به کتابهای شیعه رخنه کرده است، اما چون اخبار آحادی هستند که مخالف با قرآن و سنت و اجماع هستند، واجب است رد شوند [۱۰۱۲]. این اخبار به مرور زمان رو به فزونی گذاشت؛ تا جایی که آخوند نعمت الله جزایری (م.۱۱۱۲ق) گفته است: «دوستان ما این اخبار را با سندهای فراوان در اصول و غیره روایت کردهاند. بنابراین راهی برای انکار و حکم بر اینکه آنها اخبارِ آحاد هستند وجود ندارد؛ بلکه آنها به اخباری مستفیض و مشهور تبدیل شدهاند و اصلاً متواتر و انکارناپذیرند» [۱۰۱۳]. او این سخن را در پاسخ به بزرگان پیش از خود گفته که آن روایات را انکار کرده بودند.
به نظر میرسد کسی که گناه بزرگ تثبیت این عقیده را بر عهده گرفته، محمد بن یعقوب کلینی است که برای اين موضوع، بابی را به عنوان «باب طينت مؤمن و كافر» ترتیب داده و در آن، هفت حدیث در موضوع طینت نقل کرده است [۱۰۱۴].پس از کلینی باز هم این روایات افزایش یافت؛ چنانکه مجلسی شصت و هفت روایت را در «باب طينت و ميثاق» جای داده است [۱۰۱۵].
بر اساس عقیدۀ طینت، هر نافرمانی و گناهی که شیعیان مرتکب شوند، گناهش بر عهدۀ اهلسنت است و هر عمل صالحی که اهلسنت انجام دهند، ثوابش برای شیعیان است. بدین خاطر است که بزرگان شیعه این اندیشه را از عوام مخفی داشتهاند تا شیعیان سرزمینهایشان را [با این باور که هیچ گناهی به عهدۀ آنها نیست] به فساد و نابودی نکشانند. مفصلترین شرح این عقیده، روایتی است که ابنبابویه در «علل الشرایع» نقل کرده و پنج صفحه از کتابش را به آن اختصاص داده و با تفصیلِ این بدعت، کتاب را به پایان برده است [۱۰۱۶]. برخی از آخوندهای معاصر بر این باورند که این کار ابنبابویه، همچون مُشکِ ختام است: «او کتاب علل الشرایع را با این حدیث شریف به پایان برده است» [۱۰۱۷].
خلاصۀ مطلب این است که شیعیان از طینت [= گِل] خاصی آفریده شدهاند و اهلسنت از گِل دیگر. این دو نوع گِل، به میزان مشخصی با هم مخلوط شدهاند؛ به طوری که هر نافرمانی و گناهی که از شیعه سر میزند، از تأثیر گِل و طینت سنّی سرچشمه میگیرد و هر شایستگی و درستکاری که در سنّی وجود دارد، از تأثیر طینت شیعه است. پس در روز قیامت، گناه شیعه بر دوش سنی گذاشته میشود و پاداش سنی به شیعه داده میشود. در کتابهای شیعه بیش از شصت روایت در این مورد وجود دارد.
شاید یکی از انگیزههای ابداع این عقیده، سئوالات و شکایات بسیاری باشد که به ائمه میرسید مبنی بر اینکه شیعیان غرق در گناهان کبیره و نافرمانی خدا هستند، با یکدیگر بدرفتاری میکنند، در وجود خود احساس اندوه و نگرانی میکنند و سبب آنرا نمیدانند؛ لذا امام در پاسخ، همۀ اینها را به تأثیر طینت سنّی در طینت شیعه در آفرینش نخستین نسبت میداد. اینک برخی از شکواییههایی را نقل میکنیم که بیانگرِ اوضاع نابسامان شیعه میباشند:
ابنبابویه با سند خود از اسحاق لیثی چنین روایت میکند: «به ابوجعفر محمد بن علی باقر؛ گفتم: «ای پسر رسول خدا، در مورد مؤمن بابصیرت به من خبر بده [۱۰۱۸]که آیا اگر در شناخت به درجۀ کمال برسد زنا میکند؟ گفت: خیر. گفتم: آیا شراب مینوشد؟ گفت: خیر. گفتم: آیا به سراغ یکی از این گناهان کبیره یا کارهای زشت میرود؟ گفت: خیر. گفتم: ای پسر رسول خدا، من کسانی از شیعیان شما را سراغ دارم که شراب مینوشند، راهزنی میکنند، راهها را ناامن میکنند، زنا و لواط انجام میدهند، ربا میخورند، مرتکب کارهای زشت میشوند، به نماز و روزه و زکات اهمیت نمیدهند، قطع صلۀ رحم میکنند، به دنبال گناهان کبیره میروند، پس این چگونه است و چرا چنین است؟ او گفت: ای ابراهیم، آیا جز این چیزی در دل نداری؟ من گفتم: چرا ای پسر رسول خدا؛ چیزهایی از این هم بزرگتر. وی گفت: آن چیست ای اسحاق؟ گفتم: ای پسر رسول خدا، میبینم دشمنان شما [۱۰۱۹]نماز میخوانند، روزه میگیرند، زکات میپردازند، پیدرپی به حج و عمره میروند، بر جهاد در راه خدا مشتاقند، نیکی و صلۀ رحِم میکنند، حقوق برادران خود را ادا مینمایند، با یکدیگر با مال و دارایی همکاری میکنند، از نوشیدن شراب و زنا و لواط و سایر گناهان دوری میکنند. پس این چیست و چرا چنین است؟ ای پسر رسول خدا، آنرا برایم تفسیر و بیان کن و دلیلش را بگو. به خدا سوگند فکرم مشوّش شده، تمام شب بیدار هستم، در اوضاع روحی نابسامانی قرار گرفتهام و به تنگ آمدهام» [۱۰۲۰]. این یکی از آن سئوالات و شکایاتی است که بیانگر رنجش و دلخوری شیعیان از آن وضعیت سرشار از گناه میباشد و در مقایسه با گذشتگان صالح این امت و بزرگان اهلسنت و بخش عمدۀ جامعۀ اهلسنت است که در فضایی آکنده از تقوا و پرهیزکاری و اصلاح و امانت میزیستند. جوابی که به پرسشگر داده شده، بر اساس عقیدۀ طینت است؛ چنانکه گناهانی که نزد شیعه است، به سبب طینتِ اولیۀ اهلسنت است و اعمال شایستهای که جوامع مسلمان اهلسنت را فرا گرفته، به سبب طینت شیعه است.
شخص دیگری به نام اسحاق قمی میگوید: «به ابوجعفر باقر عرض کردم: فدایت شوم، [شیعۀ] مؤمن و موحدی میشناسم که چیزی میگوید که من هم میگویم و دیانتش ولایت شماست و با من هیچ اختلافی ندارد، شراب مینوشد، زنا میکند، عمل لواط انجام میدهد، در هنگام تنگدستی و گرفتاری که نزد او میروم، با چهرهای گرفته به من جواب میدهد، رنگش تیره میشود، در کمک کردن و برآوردن نیازم سستی میکند؛ ولی ناصبی [= سنی] را میبینم که مخالف اعتقادم است و میداند که من شیعه هستم، برای طلب کمک نزد او میروم ولی با خوشرویی با من برخورد نموده و سریعاً با خوشحالی به یاریام میشتابد، بسیار نماز میخواند، بسیار روزه میگیرد، بسیار اهل صدقه است و اهل امانتداری است» [۱۰۲۱]. این پرسشگر، بیش از نفر قبلی از بدرفتاری یاران خود و جفای طبع و بیوفایی آنان شکایت میکند؛ درحالیکه یکی از اهلسنت که او را دشمن میداند در رفع نیاز و کمک به وی و رفتار و عبادت، جزء بهترین مردم است.
نزدیک به همین معنی را یکی دیگر از شیعیان نزد ابوعبدالله صادق بیان میکند: «یکی از دوستان خود را میبینم که اعتقادی دارد که ما داریم، زبانش پلید است، رفتارش زشت است، کمتر به وعدۀ خود وفا میکند، بسیار موجب غم و اندوه من میشود؛ درحالیکه مخالفین خود را میبینم که با ما بسیار خوشرفتار و خوشرو هستند [۱۰۲۲]و به وعدۀ خود وفا میکنند و من از این [وضعیت] اندوهگین میشوم» [۱۰۲۳].
شاکیِ چهارم از چیزی نگران است که نمیتواند برایش تفسیر و توجیهی بیابد. این روایت، از ابوبصیر چنین نقل میکند: «همراه با یکی از شیعیان نزد ابوعبدالله رفتم و گفتم: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا، من اندوهگین میشوم و غصه میخورم بدون اینکه بدانم دلیلش چیست» [۱۰۲۴]. چنین به نظر میرسد که منبع نگرانی آنها واضح نیست؛ ولی امام به مقتضای عقیدۀ طینت، به تفسیر آن نگرانی و آشفتگی میپردازد.
این سئوالات و شکایات بسیارند [۱۰۲۵]و همگی طبیعت ترکیبی درون شیعه و روابط آنها و اخلاق و رفتار و دینشان را توضیح میدهند. آخوندهای شیعه برای مواجهه با این احساس، که برخی از افراد صادق را به دلیل مشاهدۀ وضعیت دینی و اجتماعی وخیم و آشفتۀ جامعۀ شیعیان از شیعهگری دور میساخت، حیلهای به کار گرفتند تا این نوع پرسشها و شکایات را با عقیدۀ طینت پاسخ گویند.
اینک چند مورد از پاسخ آن شکایتها را میخوانیم که امامشان میگوید: «ای اسحاق [= راوی حدیث] آیا نمیدانی شما از کجا آمدهاید؟ گفتم: نه، به خدا نمیدانم فدایت شوم؛ مگر اینکه به من خبر دهی. وی گفت: ای اسحاق، آنگاه که خداوند ـ عزوجل ـ تنها بود، آفرینش اشیاء را از نیستی شروع کرد؛ پس آب شیرین و گوارا را هفت شبانه روز بر زمین پاک جاری نمود؛ سپس آب آن به زمین فرو رفته و کم شد؛ پس مُشتی از گِل صاف و تصفیهشده برداشت که طینت و گِل ما اهلبیت بود؛ سپس خداوند ما را برای خود برگزید. اگر گِل ما به همان صورت به حال خود رها میشد [و برای ساختِ شیعیان به کار میرفت]، کسی از شیعیان مرتکب زنا و دزدی و لواط نمیشد، شراب نمینوشید و چیزی از آنچه ذکر کردی انجام نمیداد؛ اما خداوند به مدت هفت شبانهروز، آب شور را بر زمینِ نفرینشده جاری کرد؛ سپس آب آنرا فرو بُرد؛ سپس مشتی از گِلِ آن برگرفت که گِل فساد و نقصان بود و [آن،] گِل و طینت دشمنان ما شد. اگر خداوند گل آنها را به همان صورت رها میکرد، نمیدیدید که آنها اخلاق آدمیت داشته باشند، به شهادتین اقرار نمیکردند، نماز و روزه و ادای زکات و حج به جا نمیآوردند و هیچکس از آنها را با اخلاقِ زیبا نمیدیدی؛ ولی خداوند ـ عزوجل ـ هر دو گِل را با هم جمع کرد ـ طینت شما و آنها را ـ پس آنرا مخلوط کرد و با آب عجین نمود. بنابراین حرف بدی که از برادرت میشنوی، یا [دلیل اینکه] زنا میکند، یا چیزی از آنچه ذکر کردی، مربوط به جوهر و ایمان او نیست؛ بلکه بر اثر تماس با ناصبی مرتکب گناه و جنایت میشود و هر کار خوبی که از ناصبی میبینی ـ اعم از خوشرویی و اخلاق زیبا و نماز و روزه و حج و صدقه و نیکی ـ در اثر جوهر اصلی او نیست؛ بلکه در اثر تماس با ایمان است. پس کارهای او بر اساس تماس ایمان است. گفتم: فدایت شوم، روز قیامت چه میشود؟ او گفت: ای اسحاق، آیا خدا خیر و شر را در یک جا جمع میکند؟ وقتی که روز قیامت فرا رسید، خداوند متعال اثرِ ایمان را از آنها جدا میسازد و به شیعیان ما برمیگردانَد و اثرِ ناصبی را همراه با تمام آنچه کسب کرده جدا میکند و به دشمنان ما برمیگردانَد و همه چیز به عنصرِ نخستین خود بازمیگردد. گفتم: فدایت شوم، آیا نیکیهای آنها به ما و گناهان ما به آنها برگشت داده میشود؟ او گفت: آری، سوگند به خدایی که هیچ معبود بحقی جز او نیست» [۱۰۲۶]. این است عقیدۀ طینت از دیدگاه شیعه.
در روایت قمی نیز به این حدیث اشاره شده و پاسخ امام با این جمله آغاز میشود: «بیان شافی و علمی پوشیده از گنجینه و اسرار الله را برای آنچه دربارهاش سئوال کردی بگیر» [۱۰۲۷]. همچنین در پایان سخنان امام، این جمله آمده است: «آنرا نزد خودت نگهدار ای ابواسحاق. به خدا سوگند این از احادیث برجسته و هستۀ نهان ما و از گنجینههای پنهانِ ماست. کسی را جز مؤمنِ بابصیرت و آگاه از اسرار ما مطلع مگردان؛ چرا که اگر اسرار ما را فاش کنی، جان و مال و خانواده و فرزندانت دچار بلا میشوند» [۱۰۲۸].
این مسئله در دوران قدرت دولت اسلام، یکی از عقاید پنهانیای بود که در اول و آخر آن، بر سرّی بودنش تأکید شده است. آیا به ذهن سازندۀ این عقیده خطور نکرده که این روایت روزی به دست اهلسنت میرسد و ایشان آنرا در ملأ عام به عنوان یکی از فضایح و ننگهای شیعه فاش میکنند؟
[۱۰۱۱] الأنوار النعمانیة: ۱/۲۹۵. [۱۰۱۲] همان: ۱/۲۹۳. [۱۰۱۳] همانجا. [۱۰۱۴] أصول الكافى: ۲/ ۲ تا ۶. [۱۰۱۵] بحار الأنوار: ۵/۲۲۵ تا ۲۷۶. [۱۰۱۶] علل الشرائع: ص۶۰۶ تا ۶۱۰. [۱۰۱۷] بحار الأنوار: ۵/۲۳۳. [۱۰۱۸] منظورش شیعۀ رافضی است. [۱۰۱۹] اشاره به اهلسنت است. [۱۰۲۰] علل الشرائع: ص۶۰۶ و ۶۰۷؛ بحار الأنوار: ۵/ ۲۲۸ و ۲۲۹. [۱۰۲۱] علل الشرائع: ۴۸۹ و ۴۹۰؛ بحار الأنوار: ۵/۲۴۶ و ۲۴۷. [۱۰۲۲] بحار الأنوار: ۵/۲۵۱. [۱۰۲۳] البرقى، المحاسن: ص۱۳۷ و ۱۳۸؛ بحار الأنوار: ۵/۲۵۱. [۱۰۲۴] بحار الأنوار: ۵/۲۴۲. مجلسی آنرا به علل الشرائع صدوق (ص۴۲) نسبت داده است. [۱۰۲۵] مشابه آن در بابهای طینت در الکافی و بحار یافت میشوند و نمونههایی دیگر از آنها در باب تأثیر شیعه در جهان خواهد آمد. [۱۰۲۶] علل الشرائع: ص۴۹۰ و ۴۹۱، بحار الأنوار: ۵/۲۴۷ و ۲۴۸. [۱۰۲۷] علل الشرائع: ص۶۰۷؛ بحار الأنوار: ۵/۲۲۹. [۱۰۲۸] علل الشرائع: ص۶۱۰؛ بحار الأنوار: ۵/۲۳۳.