استدلال شیعه در موضوع رجعت
آخوندهای شیعه برای اثبات موضوع رجعت، به قرآن روی آوردهاند؛ ولی چون دلیلی برای مقصود خود نیافتند، مانند عادت همیشگیشان به تأویل و تفسیرهای باطنی متوسل شده و در این راه خود را به تکلف و دردسرِ عجیبی انداختهاند. آنان چنان راه یاوهگویی در پیش گرفتهاند که استدلالشان علیه خودشان به کار رفته و دلیل شده است بر اثبات انحراف و بطلان مذهبشان. برای تبیین حقیقت، ادعایی را که شیعه میپندارد قویترین و مشهورترین دلیل برای اثبات رجعت میباشد بررسی میکنیم:
علی بن ابراهیم قمی که شیعه او را مفسر بزرگِ خود میداند، معتقد است بزرگترین دلیل بر رجعت یا بازگشت مردگان به دنیا، این آیه است:
﴿وَحَرَٰمٌ عَلَىٰ قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَآ أَنَّهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ﴾[الأنبياء: ٩٥] یعنی: «و (مردم) هر شهری را که (بر اثر کفر و گناه) آنرا هلاک کردیم، محال است که (به دنیا) بازگردند».
وی در تفسیر این آیه میگوید: «این آیه، بزرگترین دلیل بر رجعت است؛ زیرا هیچکس از اهل اسلام انکار نمیکند که تمام مردم در روز قیامت برمیگردند؛ هم کسانی که به هلاکت رسیدهاند و هم کسانی که هلاک نشدهاند» [۹۰۷]. این آیه، حجتی علیه ادعای شیعه است و بر نفی رجعت به دنیا دلالت میکند؛ زیرا معنایش ـ آنگونه که ابنعباس، ابوجعفر باقر، قتاده و دیگر مفسران تصریح نمودهاند ـ چنین است: «حرام است بر اهل شهری که بر اثر گناهانشان هلاک شده باشند، قبل از روز قیامت به دنیا بازگردند» [۹۰۸]. این عبارت، مانند این فرمودۀ خداوند است:
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ أَنَّهُمۡ إِلَيۡهِمۡ لَا يَرۡجِعُونَ﴾[يس: ٣١]
«آیا ندیدند که پیش از آنها چه بسیار نسلها را نابود کردیم که آنها هرگز به سوی ایشان باز نمیگردند؟!»،
﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ تَوۡصِيَةٗ وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ يَرۡجِعُونَ﴾[يس: ٥٠]
«پس (در آن وقت) نمیتوانند وصیتی کنند و نه به سوی خانوادۀ خود بازگردند».
تکرار «لا» در اینجا برای تأکید نفی از [نوعِ] «حرام» است که از سَبکهای بلاغی قرآن و در نهایت دقت است. علت خبر دادن از عدم بازگشت به دنیا با وجود واضح بودن آن، اعلامی است که کافران را دچار تأسف شدید کرده و به ایشان خبر نابودیِ ابدی و از دست دادن بزرگترین امید و آرزویشان را میدهد که همانا زندگی دنیاست [۹۰۹]. پس وقتی که مقصود، اثبات رجعت است، شکی نیست که این رجعت، بازگشت مردم به روز قیامت است [۹۱۰]، یعنی بازنگشتنِ ایشان به سوی خدا برای [حسابرسی و] جزا قطعاً محال است [۹۱۱]. خداوند متعال، این آیات را به موضوع محال بودنِ عدم بازگشت کافران [به پیشگاهِ الهی] تخصیص میدهد، درحالیکه طبق یک قانون کلی که همگان را شامل میشود فرموده است:
﴿كُلٌّ إِلَيۡنَا رَٰجِعُونَ﴾[الأنبیاء: ۹٣]
«همگی به سوی ما باز میگردند».
این کار [و تأکید بر این معنا]، تنها به خاطر انکار زنده شدن و بازگشت آنهاست و بس [۹۱۲].
به گفتۀ آلوسی، یکی از مشهورترین آیاتی که علمای امامیه برای اثبات رجعت بدان استدلال میکنند، این فرمودۀ خداوند متعال است:
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ﴾[النمل: ٨٣]
«و (به یاد آور) روزی را که ما از هر امتی گروهی از آنان که آیات ما را تکذیب میکردند، محشور میکنیم، آنگاه آنها (به صف) نگاه داشته میشوند» [۹۱۳].
این آیه ـ چنان که مفسرین میگویند ـ دربارۀ روز جزا و حساب است؛ روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان میایستند [۹۱۴]؛ ولی شیعه آنرا به عنوان دلیلی برای اعتقاد رجعت به دنیا استفاده میکنند. از اینروست که میبینیم سید عبدالله حسینی (معروف به شُبَّر) در تفسیر خود گفته است: «این آیه، به رجعت تفسیر شده است» [۹۱۵]. طبرسی نیز در اینباره چنین اظهارنظر کرده است: «برخی از [علمای] امامیه، با این آیه بر درستیِ عقیدۀ رجعت استدلال کردهاند؛ بدین صورت که داخل شدن "مِن" در کلام از باب تبعیض است؛ پس دلالت میکند بر اینکه بعضی رجعت میکنند و برخی نمیکنند. و اینگونه بازگشت، ویژگی بازگشت به قیامتی را ندارد که [همگان باید به آن برگردند و] خداوند در توصیف آن فرموده: ﴿وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا﴾» [۹۱۶].
در مورد اینکه برخی اولین «مِن» [در ابتدای آیه ۸۳ سوره نمل] را از نوع تبعیض یا جداساز در نظر میگیرند، باید بگوییم که این نظر تفسیری شایعی است [۹۱۷]؛ زیرا هر امتی به تصدیقکننده و تکذیبکننده تقسیم میگردد. پس معنی آیه چنین است: «و روزی که جمع گردند از هر امتی از امتهای انبیا، یا از اهل هر قرنی از قرنها؛ جماعت زیادی که تکذیبکنندۀ آیات ما بودند» [۹۱۸]. این آیه به هیچ وجه بر بازگشت به این دنیا دلالت نمیکند. با این همه، شیعه به تمام آیاتی که در مورد رستاخیز بوده و معنی بازگشت مردم به سوی پروردگارشان را دارد تمسک میجویند تا بتوانند برای اثبات اعتقاد به رجعت، بدان استدلال کنند؛ و این شیوه و عادت دیرینۀ ایشان است. اینکه شیعه در این آیه، فقط تکذیبکنندگان [و کافران] را مشمولِ برانگیخته شدن میداند، نمیتواند دلیلی بر درستیِ توهمشان [دربارۀ رجعت] باشد؛ زیرا این حشر و جمعآوری تکذیبکنندگان، برای توبیخ و عذاب کافران پس از حشر عمومیای است که شامل تمام خلق میگردد [۹۱۹].
دومین «مِن» در آیۀ مذکور، از نوع تبیینی است و برای توضیح «فوجاً» آمده است [۹۲۰]؛ لذا برخی از مفسرین معاصر شیعه به گمراهیِ همفکرانشان در تفسیر این آیه پی برده و گفتهاند: «"مِن" در اینجا [در نقشِ] بیانی بوده و برای [جداسازی و] تبعیض نیست؛ مانند عبارت "خاتَمٌ مِن حدیدٍ" [انگشتری از آهن]. بنابراین معنی آیه چنین است: " در میان امتها کسانی بودهاند که آیات و معجزات خدا را انکار کرده و کسانی نیز آنها را تصدیق نمودهاند؛ و خداوند تمام تکذیبکنندگان را ـ بدون استثنا ـ برای حساب جمع میکند؛ و با وجود اینکه حشر و جمع شامل همه است، خدا آنها را به طور ویژه ذکر فرموده؛ زیرا مقصود خداوند متعال تهدید و وعید است» [۹۲۱].
و از جمله آیاتی که علمای شیعه آنرا به رجعت تاویل میکنند، این آیه است:
﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ﴾[عبس : ١٧]
«مرگ بر (این) انسان، چقدر ناسپاس است؟!».
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آن چنین گفته است: «منظور امیرالمؤمنین است. "مَا أَکفَرَهُ" یعنی: "او چه کرده که او را کشتند؟ بعد [خداوند] او را میراند و در قبر نهاد؛ سپس هرگاه بخواهد، او را زنده میکند». وی همچنین در مورد رجعت چنین میگوید: «منظور از ﴿كَلَّا لَمَّا يَقۡضِ مَآ أَمَرَهُ﴾ [۹۲۲]این است که امیرالمؤمنین کاری را که مأمور به انجامش بود، انجام نداد و رجعت خواهد کرد تا آنرا انجام دهد» [۹۲۳].
در اینجا چند نکته شایان توجه است:
۱- علی بن ابراهیم قمی کلمۀ «انسان» را در آیۀ ﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُ﴾به علی بن ابیطالب تفسیر میکند؛ با وجودی که آیه با نص و سیاق بر این دلالت میکند که منظورش شخصِ کافر است. لذا سلف صالح در تفسیر آن گفتهاند: «لعنت خدا بر انسان کافر! چقدر کفر میورزد!» [۹۲۴]. بنابراین این تأویل و تفسیر غلط، یا تلاشی است برای اهانت تلویحی و غیرمستقیم به امیرالمؤمنین؛یا اینکه از آثار فرقۀ «کاملیه» [۹۲۵]است؛ یعنی همان شیعیانی که علی و بقیۀ اصحاب را کافر میدانستند و بعدها فرقۀ اثناعشریه این اعتقاد را از ایشان برگرفته و [مطابق عقاید و امیالِ خود] تغییردادهاند. شاید هم این عبارت از اختراعات یک غیرعرب نادان و بیاطلاع از زبان قرآن باشد که تنها تعصب و کفرش چنین فکری را به ذهن وی متبادر ساخته است. هر چه هست، این تفسیر نشان میدهد که پیروان عقیدۀ رجعت، تا چه اندازه از لحاظ دلیل و برهان درمانده و بیمایهاند.
۲- ﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ﴾[عبس: ٢٢] «سپس هرگاه که بخواهد او را (زیاده میکند و از قبر) بر میانگیزد» این آیه صراحتاً از برانگیخته شدن و رستاخیز سخن میگوید؛ اما آنها آنرا به رجعت تأویل نمودهاند. این کار، صرفنظر از تحریف معنای قرآن، باعث میشود که کسانی که این روایات را باور میکنند، از ایمان به روز قیامت دست کشیده و به این عقیدۀ ابداعی روی آورند. به همین دلیل است که میبینیم برخی از گروههای افراطی شیعه، روز قیامت را انکار کرده و به تناسخ ارواح اعتقاد داشتند [۹۲۶]. علمای امامیه برای اثبات رجعت، به تمام آیاتی که در مورد قیامت نازل شده روی آورده و آنها را به رجعت به دنیا تفسیر کردهاند و ـ چنانکه پیشتر نیز گفتیم ـ این کار، تبدیل به قاعده عمومی نزد آنها شده است.
۳- این روایات، هدف از رجعت را انجام وظایف و دستورهایی میداند که خداوند متعال به علی امر کرده است. این سخن، بهتان و افترای بزرگی در حق امیرالمؤمنین؛است؛ چرا که گویا او از اوامر الهی شانه خالی کرده و انجام آنها را به دورانِ پس از رجعتش به دنیا موکول کرده است. آیا منظور ایشان، تشبیه علی به مشرکین است که از دین خدا فاصله میگرفتند، اما وقتی از دنیا میرفتند و عذاب الهی را میچشیدند، آرزوی بازگشت به دنیا میکردند؟ حقا که آنها به اهلبیت اهانت بزرگی کردهاند!
یکی دیگر از آیاتی که علمای شیعه آنرا به رجعت تاویل کردهاند، این فرمودۀ خداوند است: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ﴾[آلعمران: ١٨٥] « هرکس چشنده (طعم) مرگ است». آنها در تفسیر این آیه گفتهاند: «کسی که کشته شده، طعم مرگ را نچشیده است و باید [به دنیا] برگردد تا مرگ را بچشد» [۹۲۷]. این روایت، رجعت به دنیا را برای تمام مردم میداند، تا ـ به خیال شیعه ـ مرگ و قتل برای همه اتفاق بیفتد. این در حالی است که آنها خود میگویند رجعت مخصوص کسانی است که ایمان محض یا کفر محض دارند. این تأویل شیعه، بیانگر بیاطلاعیِ آنها از زبان عربی است که قرآن با آن نازل شده است؛ زیرا آنان قتل را جزء مرگی که آیه بدان اشاره کرده است به حساب نیاوردهاند؛ و این، نهایت درک و علم آقایان است!
آخوندهای شیعه برای اثبات این موضوع، به آیات دیگری نیز متوسل شده و با تأویلهای باطنی آنها را تفسیر کردهاند. آنان ـ مانند عادت همیشگی خود ـ در اینگونه تأویلات و روایاتی که به نام آلبیت جعل کردهاند، از یکدیگر پیشی میگیرند تا این احادیث نزد پیروانشان رواج بیشتری داشته باشند. برای مثال، چنانکه حرّ عاملی ذکر کرده، تعداد آیاتی که شیوخ شیعه به رجعت تفسیر کردهاند، هفتاد و دو آیه است [۹۲۸]که در آنها تأویل باطنی به نهایت یاوهگویی رسیده است [۹۲۹]. این در حالی است که وی ادعا میکند همۀ دلایلی را که نزد شیعه [در مورد رجعت] وجود دارد ذکر نکرده است. او در پایان استدلال به آیاتِ ذکرشده، از خواننده عذرخواهی کرده که به علت عدم دسترسی به کتابها، نتوانسته تمام آن آیات را بیان نماید [۹۳۰].
علمای شیعه برای اثبات بدعتِ رجعت، به برخی از آیاتی که دربارۀ معجزات پیامبران است استدلال کردهاند؛ مانند: زنده کردن مردگان از سوی عیسی؛، یا آیاتی که خداوند متعال خبر میدهد کسانی را بعد از مرگ زنده کرده است؛ از جمله:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡ﴾[البقرة: ٢٤٣]
«آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانههای خود بیرون شدند درحالیکه هزاران نفر بودند؟ پس الله به آنان گفت: «بمیرید» سپس آنها را زنده کرد» [۹۳۱].
گویی آنان میخواهند با این روش به قدرت خدا که مورد اختلاف نیست، استدلال کنند؛ زیرا هیچکس اخبار ثابت و متواتر را انکار نمیکند، بلکه آنچه مورد انکار است، ادعای بازگشت به دنیا پس از مرگ برای حساب و جزا قبل از فرا رسیدن رستاخیز میباشد. این عقیده، بزرگترین امرِ منكری است که هیچ دلیلی برایش وجود ندارد. آنها بدین وسیله میخواهند تأثیر ایمان به قیامت را در دل افراد تضعیف کنند؛ وگرنه هیچکس در مورد معجزات انبیا‡و نشانههای خداوندأ در خلقت اختلاف ندارد.
علمای شیعه، ادعاهای شاذ و بیضابطه را دلیلی بر صحت رجعت میدانند و حتی آنها را آشکارترین برهان بر رجعت مینامند؛ چرا که هیچکس جز شیعۀ امامیه چنین ادعایی مطرح نکرده است [۹۳۲]؛ «زیرا کسی از عامه (غیر شیعۀ امامیه) به درستیِ آن اقرار نکرده است. پس هر چیزی که آنگونه باشد [یعنی خلاف عقیدۀ اهلسنت] حق است» [۹۳۳]؛ زیرا ائمه دربارۀ عامه چنین گفتهاند: «به خدا سوگند، آنها بر هیچ چیزی نیستند که شما بر آن هستید؛ و شما هم بر هیچ کدام از چیزهایی نیستید که آنها بر آن قرار دارند. پس مخالف آنها باشید؛ چون آنها بر دین حنیف نیستند» [۹۳۴]. به همین دلیل است که طبرسی و دیگران گفتهاند: «دلیل مورد اعتماد امامیه در مورد رجعت، اجماع است» [۹۳۵]. اما این استدلال راه به جایی نمیبرد چنانکه پیشتر گذشت اجماع نزد شیعه حجت نیست؛ پس چطور برای اثباتِ عقیدۀ رجعت، به عنوان مهمترین دلیل به آن اعتماد کرده و آنرا تکیهگاه عقیدتیِ خود قرار دادهاند؟ شاید عدم وجود مخالف در میان شیعه در امر رجعت را دلیلی برای داخل شدن معصوم همراه با اجماعکنندگان قرار داده باشند. اگر چنین باشد، به این اعتبار، اجماع حجت است؛ زیرا در اعتقاد شیعه، حجیتِ اجماع تنها با کشف گفتۀ معصوم محرز میشود.
اما شیعۀ زیدیه روایات زیادی از ائمه نقل کردهاند که بیانگر مبرّا بودن آنها از اعتقاد رجعت است و با روایات امامیه تعارض دارد؛ لذا شیعیان زیدی واقعی این ادعا را به شدت انکار و در کتابهایشان به طور کامل و مفصل رد کردهاند [۹۳۶]. پس چطور شیعه امامیه بر این اعتقادِ بدعتآمیز قاطع هستند، آنرا به ائمه نسبت داده و از ایشان نقل میکنند، درحالیکه در این زمینه حتی با خود شیعیان نیز اختلاف دارند؟ لازم به ذکر است که حتی در میان امامیه نیز کسانی هستند که رجعت را انکار میکنند و آنرا به بازگشت حکومت شیعه تأویل کردهاند؛ تا جایی که علمای شیعه بدان معترفند [۹۳۷]. پس با وجود این اختلافاتی که حتی در میان فرقۀ امامیه دیده میشود، اجماعشان کجاست؟ و سخن صحیحی را که در این مورد از ائمه نقل شده باشد در کجا باید یافت؟
باید بدانیم که خرافۀ رجعت، از صحابه ـ که امیرالمؤمنین علیسنیز از جملۀ آنهاست ـ هرگز نقل نشده است و منابع اهلسنت و شیعۀ زیدیه بر این نکته اتفاقنظر دارند؛ چرا که اگر چیزی در این مورد وجود داشت، مشهور بود. این باورِ خرافی، در عصر صحابه تنها به «ابنسَبأ» نسبت داده شده و منابع شیعه نیز بدان اعتراف نمودهاند. وی یکی از دروغگویانی بود که ائمه بارها او را لعن و نفرین نموده و منابع اثناعشریه و دیگر مذاهب نیز این موضوع را روایت میکنند. پس از دوران صحابه، گناه روایت ساختگی در مورد رجعت، بر دوش «جابر جُعفی» است که حتی در کتابهای شیعه نیز متهم به دروغگویی است، چه رسد به منابع اهلسنت.
[۹۰۷] تفسیر القمى: ۲/۷۶. وی در بالای صفحه این عنوان را برای آن قرار داده است: «أعظم آية دالة على الرجعة». [۹۰۸] تفسیر ابنكثیر: ۳/۲۰۵. [۹۰۹] تفسیر القاسمى: ۱۱/۲۹۳. [۹۱۰] برخی از مفسرین گفتهاند این آیه، برای تثبیت ایمان به رستاخیر و تتمۀ ماقبلش ﴿كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ﴾[الأنبیاء: ۹۳] میباشد. پس در اینجا «لا» معنای تأکید را نمیرساند و همراه با حرام، نفیِ نفی است و بر اثبات دلالت میکند. معنی آن چنین است: «حرام است که اهلِ هلاکشدۀ شهر به قیامت برنگردند؛ بلکه واجب است برای دیدن جزای اعمال برگردند». بنابراین هدف این آیه، باطل کردن ادعای کسانی است که قیامت را انکار میکنند. بنگرید به: تفسیر القاسمى: ۱۱/۲۹۳. [۹۱۱] بنگرید به: فتح القدیر: ۳/۴۲۶. [۹۱۲] روح المعانى: ۱۷/۹۱. [۹۱۳] همان: ۲۰/۲۶. [۹۱۴] بنگرید به: تفسیر الطبرى: ۲۰/۱۷؛ تفسیر البغوى: ۳/۴۳۰؛ ابن الجوزى، زاد المسیر: ۶/۱۹۴؛ القرطبى، الجامع لأحكام القرآن: ۱۳/۲۳۸؛ أبى حیان، البحر المحيط: ۷/۹۸؛ تفسیر ابنكثیر: ۳/۳۹۳؛ الشوكانى، فتحالقدیر: ۴/۱۵۳ و ۱۵۴. [۹۱۵] تفسیر شُبَّر: ص۳۶۹. [۹۱۶] تفسیر طبرسى: ۵/۲۵۱ و ۲۵۲. معنی آیه: «همگان را گِرد میآوریم و احدی از آنان را فرو نمیگذاریم» [الكهف: ٤٧]. [۹۱۷] بنگرید به: ابىحیان، البحر المحیط: ۷/۹۸؛ آلوسى، روح المعانى: ۲۰/۲۶. [۹۱۸] روح المعانى: ۲۰/۲۶. [۹۱۹] فتح القدیر:، ۴/۱۵۴؛ روح المعانى: ۲۰/۲۶. [۹۲۰] روح المعانى: ۲۰/۲۶. [۹۲۱] محمد جواد مغنیة، التفسیر المبین: ص۴۴۱. [۹۲۲] معنی آیه:«هرگز چنین نیست (که او میپندارد) او هنوز آنچه را که (الله) فرمان داده به جای نیاورده است» [عبس : ٢٣]. [۹۲۳] تفسیر قمى: ۲/۴۰۵. [۹۲۴] تفسیر الطبرى: ۳۰/۵۴. [۹۲۵] «کاملیه» فرقهای بودند که علی را به خاطر نجنگیدن با صحابه و اجازه دادن آنها برای بیعت با ابوبکر، تکفیر کردند. آنان حتی سایر صحابه را نیز به این دلیل که تسلیم امامت علی نشدند تکفیر کردهاند. از این فرقه با عنوان «کمیلیه» نیز نام برده شده و گفتهاند که یاران «کمیل بن زیاد» بودهاند. اشعری، بغدادی و شهرستانی نام آنان را «کاملیه» ثبت کردهاند. اشعری گفته است: «آنها پیروان ابوکامل بودهاند»؛ بنگرید به: مسائلالإمامة: ص۴۵؛ المقالات والفرق: ص۱۴؛ مقالات الإسلامیین: ۱/۸۹؛ الفرق بین الفرق: ص۵۴؛ الملل والنحل: ۱/۱۷۴. [۹۲۶] بنگرید به: الفرق بین الفرق: ص۲۷۲؛ و فلهوزن، الخوارج والشیعة: ص۲۴۸، ترجمة عبدالرحمن بدوى، و عبدالرحمن الوكیل؛ البهائیة: ص۴۵. [۹۲۷] تفسیر العیاشى: ۱/۲۱۰؛ بحار الأنوار: ۵۳/۷۱. [۹۲۸] بنگرید به: حر عاملى، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص۷۲ تا ۹۸. [۹۲۹] در اینجا چند مورد دیگر از آن تأویلهای واضح را بیان میکنیم که بر نهایت درماندگی شیعه در استدلال بر اعتقاداتشان دلالت داشته و ثابت میکند آنان در بیراهه قدم میگذارند: حر عاملی در "باب سوم در مورد مجموعهای از آیات قرآن که بر صحت رجعت دلالت میکنند" به این آیات استناد میکند: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلاً﴾[سبأ: ۱۰] «و به راستی (ما) به داود از سوی خود فضیلتی (بزرگ) دادیم»، ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾[الروم: ۹] «آیا در زمین گردش نکردند؟»، ﴿وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا﴾[الأحقاف: ۱۵] «ما به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری حمل میکند و به دشواری بر زمین میگذارد»، ﴿وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[الذاریات: ۲۲] «و رزق (روزی) شما و آنچه به شما وعده داده میشود در آسمان است». این است نهایت استدلال و احتجاج شیعه. پس همزمان مرتکب بدعتِ رجعت و تحریف آیات قرآن شدهاند. [۹۳۰] الإيقاظ من الهجعة: ص۹۸. [۹۳۱] بحار الأنوار: ۵۳/۱۲۹؛ الإيقاظ من الهجعة: ص۱۳۱. [۹۳۲] الإيقاظ من الهجعة: ص۳. [۹۳۳] همان: ص۶۹. [۹۳۴] همان: ص۷۰. [۹۳۵] مجمع البیان: ۵/۲۵۲. بنگرید به: نور الثقلین: ۴/۱۰۱؛ بحار الأنوار: ۵۳/۱۲۷. [۹۳۶] آلوسى، روح المعانى: ۲۰/۲۷. بنگرید به: أحمد صبحى، الزیدیة: ص۷۷. [۹۳۷] بنگرید به: مجمع البیان: ۵/۲۵۲؛ بحار الأنوار: ۵۳/۱۲۷.