دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم
واشنگتن ایروینگ در نتیجهی مطالعهی پنجاه و دو کتاب، کتابی به نام محمد و خلفا[١١١] نگاشت و با قلمی شیوا حقایقی از دینِ اسلام را در اروپا و آمریکا منتشر کرد. او بر خلاف مبلغان مسیحی، تعصب را به کنار نهاد و نه تنها از ایراد، افترا و واردساختن نسبتهای ناروا به پیامبر خودداری کرد، بلکه دینش را نیز ستود. وی دربارهی دعوت پیامبر اکرم چنین اظهار نظر کرده است: «اگر دعوتِ پیامبر برای کسب شهرت بود، وی نه تنها در زادگاه خود به کیاست و فراست ذهن معروف بود، بلکه نظیر نیز نداشت و در آن وقت مشهورترینِ قبایل عرب نیز، قبیلهی خود او، یعنی: قریش بوده است. اگر دعوت او برای کسب سلطنت، اقتدار و شوکت بود، نگهبانی کعبه و اختیار شهر مکه، نسل اندر نسل در اختیار خانوادهی او بود و هرکس در آن شهر، چشم امید به این خانواده داشت. دیگر اینکه او به خوبی میدانست که پس از نفی دین نیاکان و گذشتگان تمام منافع و مزایای اجتماعی مزبور از او سلب خواهد شد و با دشمنی قبیله، انزجار مردم شهر و نفرت تمام پرستشکنندگان بتهای کعبه، مواجه خواهد شد و با وجود این وصف، پروایی نداشت؛ چنانکه مدتهای مدید، جلای وطن کرد و هرکس در مکه بود، از او روی برگرداند، پس به خاطر چه عاملی سالهای سال از عزت و شوکت دنیا دل برکند و سرزنش مردم را به جان خرید و دست از مقصود خود نکشید؟ حال آنکه زمانی ادعای نبوت کرد که بخش اعظم عمر مبارکش سپری شده و در باقیماندهی آن هم اعتباری نبود. در هر جنگی که پیروز میشد، ابداً به مالِ کسی چشم نداشت. کِبر و تکبر را در خود راه نمیداد و در زمانی که صاحبّ جلال و اقتدار شد، رفتارش با رفتار گذشته، کوچکترین فرقی نکرد؛ بلکه روز به روز خوشرفتاریاش نسبت به زیردستان، بهتر و بیشتر میشد و در اوج این شوکت و جلال، هرگاه بر کسی وارد میشد، هرگز توقع تواضع و تعارف نداشت و افزون بر اینکه خودش حب دنیا را برنگزید، چنان کرد که خاندانش هم به دنیا میل نکردند، و اموالی را که از راه غنیمت جنگی به دست میآورد، یا در راهِ اعتلای دین صرف میکرد و یا به بینوایان و مستمندان میبخشید؛ به حدی که در روزِ آخر عمر، پشیزی نداشت! با این اوصاف، بسیار محال است که بتوان به کسی که به این شدت در امر دین و مذهب خود دقت کند، اتهام وارد ساخت و او را مخترع مذهبِ جدید نامید، چنانکه بسیار بعید است بتوان او را به جنون نسبت داد، حال آنکه تمام آیاتِ قرآن، محکم و پرمعنی، هستند و از روی شعور نوشته شدهاند؛ بنابراین، سندی در رد اسلام و جهت تسلی قلب خودمان در دست نداریم»[١١٢].
[١١١]- Mohamet and his Successors.
[١١٢]- اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب؛ ٢٧- ٢٩.