اُحُد
در سال بعد محمد [ ج]یک بار دیگر به کاروانی از قریش حمله کرد و مکیها که تا این زمان به این اکتفا کرده بودند که اسیران خویش را که در جنگ بدر گرفتار شده بودند، در مقابل یا دست به تلافی زنند، یا آنکه بدون کشمکش داعیه مخاصمه را از دست فروگذارند. اینان با صرف هزینهای هنگفت، لشکری بالغ بر سه هزار مرد جنگی، همین تعداد شتر و دویست اسب تدارک دیدند. در جبههی مقابل [حضرت] محمد در پی انشعاب سیصد تن از منافقانِ لشکرش بعد از خروج از مدینه، با هفتصد نفر در برابر مکیان صفآرایی کرد و سپاه مکه نتوانست از استقرار پیامبر در محل مساعدی در دامنهی کوه احد جلوگیری کنند. حملهی مسلمانان چنان سخت و پایداریشان به حدی بود که اگر کماندارانشان – که دفاع از جانب چپ لشکر به آنان واگذار شده بود – برای شرکت در غارت بنهی اردوی دشمن مواضع خود را ترک نکرده بودند، به پیروزی دست مییافتند، اما فرمانده دستهی سواران مکه، خالد بن ولید، بر عقبهی سپاه دشمن تاخت و چون شایعهی کذب کشتهشدن پیغمبر، در میان مسلمانان انتشار یافت. خالد در آنجا هم نفوذ کرد. در حقیقت پیغمبر فقط مجروح شده بود و کسانش وی را از میدان معرکه نجات داده بودند[٣٦٦]. در نتیجهی حملهی خالد، مکیان فرصت پایان دادن به قدرت خصم با حمله به شهر مدینه – که در آن زمان بیدفاع مانده بود – از دست دادند.
[٣٦٦]- ابوبکر، عمر، طلحه، زبیر، علی و حارث بن صمه از آن افراد بودند.