عرب بدوی در دورۀ پیش از اسلام
چه چیزی به این دگرگونی انجامید که دورۀ تازهای در تاریخ جهان شروع شد و ناگهان ناحیهای که زندگی پیشین آن از هرگونه بسط و توسعۀ مهم از لحاظ تاریخ به دور بود، در صف مقدم ملل عالم قرار گرفت؟ عربستان، شبه جزیرهای که بین مصر، حبشه، ایران، سوریه و بین النهرین قرار داشت، اگر عقبافتادگی ناشی از مختصات طبیعیاش نبود، البته ممکن بود یک مرکز ثِقل سیاست جهانی شود؛ اما بخشِ اعظم سرزمین صحراست و فقط در نواحی دور دست جنوب و در مناطق شمال شرقی آن، حبشه و ایران توانسته بودند، پایگاههایی به وجود آورند. فقط بعضی بخشهای ساحلی به تمدن عالیتر دست یافته بود و البته توانسته بود در طی چندین سده چنین تمدنی برای خویش به وجود آورد، اما این تمدن نیز مقارن این ایام روی به انحطاط داشت. دنیای خارج به همین قانع بود که اجازه دهد کاروانهای اعراب، محصولات عمدۀ آن سرزمین را تا سوریه و بین النهرین حمل کنند و خطر مسافرت در آن نواحی غیر مسکون را خود اعراب برعهده گیرند.
بدینگونه، شهر مکه، یکی از مراکز بازرگانی این سرزمین، در عین حال به یک قطب سیاسی آنجا تبدیل شد. بازرگانان محلی یک نوع جمهوری اشرافی سوداگرانه به وجود آورده بودند و این نکته را هم آموخته بودند که از یک پرستشگاه محلی به نام «کعبه» چگونه برای اهداف بازرگانی خویش استفاده کنند. این شهر و نواحی مجاورش به لحاظ اهمیتی که به عنوان مرکز داد و ستد برای بخش بزرگی از عربستان داشت، تجاوزناپذیر و «حَرَم» تلقی میشد و سوداگران توافق کرده بودند که سه ماه متوالی[٣٥٣] و یک ماه جداگانه[٣٥٤] در طی سال، ماههای «حرام» تلقی شوند. در طی این ماهها، رفت و آمد کاروانهای تجارتی، بی آنکه ترس از حملۀ رقبا و بدویان در میان باشد، میتوانست جریان داشته باشد.
عامل دوم که در زندگی شبه جزیره تأثیر داشت عبارت بود از: عرب بدوی؛ یعنی آن بخش از سکنۀ عربستان که عادت کرده بود، آزادانه و به دور از هرگونه قیدی در بیابان وسیع و خالی نقل مکان کند و فقط به مقتضای قانون خود – که زندگی صحرا آن را تعیین و تحدید میکرد – زندگی کند. اینانکه قبایل مجزایی تحت ریاست شیوخ خویش درست کرده و آن قبایل نیز به نوبۀ خویش، براساس خویشاوندی واقعی یا فرضی، اتحادیههایی از قبایل به وجود آورده بودند، به دو گروه بزرگ تقسیم میشدند که عبارت میشد از: اعراب شمالی و اعراب جنوبی (و سکونتگاه اصلی آنان در آن زمان بطور وسیعی جا به جا شده بود).
دل مشغولیهای عمدۀ عرب بدوی هم عبارت بود از: حفظ وحدت قبیله در هر شرایط (هر چند اشخاص غریبه هم امکان داشت به عنوان عضو قبیله پذیرفته شوند)، رعایت مهماننوازی فوق العاده شامل و جامع و نیز اجرای قانون قصاص به عنوان تضمین بقا. هرکس میبایست بداند که کشتن عضوی از یک قبیلۀ دیگر، نه فقط برای خود قاتل، بلکه برای تمام قبیلۀ او نیز مجازات در پی خواهد داشت. اما چون در طی زد و خوردهای متعدد که بر سر کشمکش راجع به چاه آب و چراگاه گلهها پیش میآمد مواردی از قتلهای فجیع هم روی میداد که خونخواهیهای هریک از آنها نیز به نوبۀ خویش به تلافیجوییهایی بعدی میانجامید که در تمام تاریخ بدوی استمرار مییافت و بعضی اوقات، زد و خوردهایی بزرگتر بین دستههای مختلف که در شعر مدتها به عنوان «ایام العرب» یا روزهای مشهور عرب مورد تحسین و تفاخر شعرا واقع میشد – آن سلسله را از هم فرو میپاشید. در بین دو عنصر عمدۀ سکنه، یعنی بازرگانان و اعراب بدوی، نوعی رابطۀ قابل قبول به وجود آمده بود، چراکه هریک از آنان به دیگری وابسته شده بود.
[٣٥٣]- ماههای: ذیقعده، ذیحجه و محرم.
[٣٥٤]- ماه رجب المرجب.