الگوی انقلاب آفرینان
ژیل کوپ در کتاب پیامبر و فرعون مینویسد: «تاریخ، سنت و شرع اسلامی از همان آغاز، دو اصل مشخص و در واقع متناقض، یعنی: تمایل به تلاش و سکوت را در خود پذیرا شدند.
در زندگانی پیامبر اسلام دو مرحله وجود دارد. در مرحلهای که معروفتر است و بیشتر از آن یاد شده است، محمد به عنوان حاکم مدینه، قاضی، فرماندهی نظامی و سیاستمدار ظاهر میشود؛ اما مرحلهی اولیهای نیز پیش از هجرت محمد از مکه به مدینه وجود داشت؛ پیامبر قبل از رسیدن به حکومت رهبری جنبش مخالف الیگارشی[٢٤٩] بتپرستی مکه را برعهده داشت و از آنجا که این مخالفت در وهلهی نخست ذاتاً جنبهی مذهبی و اخلاقی داشت، خواه ناخواه یک صبغۀ سیاسی به خود گرفت؛ در این مرحله، پیامبر به عنوان منتقد و مخالف رژیم در مکه، آغاز به کار و سپس زادگاه خود را به قصد مدینه ترک کرد و در آنجا با تشکیل یک دولت در تبعید، به مفهوم امروزی، جنگ بر ضد مکه را تا پیروزی نهایی به راه انداخت.
ظهور آیین جدید، خود نوعی پیکارجویی انقلابی با رهبری و نظامکهن به شمار میرفت و هردوی اینها، یکی توسط پیامبر و صحابهاش و دیگری توسط خود دین اسلام، سرنگون و ریشهکن شدند. در این دوره [دوره پیش از هجرت] نیز همچون دورهی بعد، پیامبر و زندگیاش نمونه و سرمشق بود»[٢٥٠].
[٢٤٩]- Oligarchiy (گروه سالاری): حکومتی که در آن گروه کوچکی (از افراد با نفوذ) قدرت دولتی را در دست دارند و معمولاً بر اکثریت ناراضی فرمانروایی میکنند.
[٢٥٠]- پیامبر و فرعون؛ ٨-٩.