اسلام در درون دنیای متمدن
همیلتن گیب[٢٣٣] (١٨٩٥-١٩٧١م) استاد دانشگاههای لندن و آکسفورد[٢٣٤] مینویسد: «اما شگفتانگیزتر از خود سرعت کشورگشاییها، ویژگی نظم و ترتیب آنان بود. در طی سالها جنگ میبایست خرابیهایی به بار میآمد، اما بر روی هم تازیان [مسلمانان] که آثاری از ویرانی بر جای نگذاشته بودند، راه را برای یک پارچهشدن اقوام و فرهنگها هموار کردند.
ساخت قانون و حکومتی که محمد برای اخلاف خود، یعنی خلفا به میراث نهاده بود، ارزش خود را در ضبط و نظارت بر عملکرد این سپاهیان بدوی به اثبات رسانده بود.
اسلام به عنوان خرافات خام طوایف غارتگر به دنیای متمدن راه نیافت، بلکه به عنوان نیرویی اخلاقی که احترام همگان را برانگیخت و آیینی منطقی که میتوانست مسیحیت روم شرقی و دین زرتشت ایران – یعنی هریک از این دو کیش را در سرزمین و خاستگاه خویش – را به مبارزه بطلبد، معرفی شد»[٢٣٥].
[٢٣٣]- Gibo. Hamilton Alexander Rosskeen, Sir.
[٢٣٤]- Oxford University.
[٢٣٥]- اسلام: بررسی تاریخی؛ ٢٤.