درسی از ولایت

فهرست کتاب

آیاتی که نفی ولایت تکوینی از رسول خداصنموده است:

آیاتی که نفی ولایت تکوینی از رسول خداصنموده است:

آیۀ اول: سورۀ آل عمران آیه ۱۲۸

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ ١٢٨[آل‌عمران: ۱۲۸]

«یعنی امری از امور برای تو و بر عهدۀ تو نیست، چه خدا توبۀ ایشان را بپذیرد و چه ایشان راعذاب کند».

در اینجا کلمۀ شیء را نکره آورده و در سیاق نفی که مفید عموم و شمل هر امری باشد یعنی هیچ کاری بر عهدۀ رسول نیست جز آنچه خدا بیان کند. در تفسیر این آیه حضرت باقر÷فرموده امور حلال و حرام بدست رسول خداصاست و این خبر صحیح است و ابلاغ حلال و حرام خدا به او واگذار شده و از عموم شیء استثنا گردیده مدّعای ما هم همین است که رسول خداصدر امور شرعی و حلال و حرام ولایت دارد نه در امور تکوینی. امّا امور تکوینی از او سلب شده چنان‌که طبرسی و شیخ طوسی همین بیان را در کتب تفسیر خود آورده‌ان در ذیل همین آیه.

آیۀ دوم: سوره آل عمران آیه ۱۴۴- و در این آیه کلمۀ ما و إلّا مفید حصر است:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ [آل‌عمران: ۱۴۴]

«محمد جهیچ عنوانی جز رسالت ندارد و رسالت او مانند رسولان دیگر است».

و مسلّم است که رسولان گذشته مدیر جهان و سرپرست کیهان نبودند و رسالت ایشان در امور تشریعی بوده نه تکوینی. پس این آیه بطور واضح می‌گوید محمّد مأمور شرع است نه قیّوم جهان و عالم امکان و چنان‌که رسولان گذشته همه جا حاضر و ناظر و مدیر جهان نبودند محمّدصنیز چنان است، در قران مذمت شده از نصاری که به مسیح صفات ربوبی دادند و غلو کردند. پس چگونه روا باشد که مسلمانان صفات ربوبی و سرپرستی و تربیت جهان را به حضرت محمدصو یا علیس بدهند آیا ندیده‌اند آیۀ ۳۰ سوره توبه را که فرموده:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١[التوبة: ۳۱]

و امام باقر و صادق چنان‌که در جلد اول کافی و غیر آمده در تفسیر این آیه نیز فرموده مردم احبار و رهبان را عبادت (مثلاً سجده) نکردند بلکه احبار و رهبان ایشان حرام را حلال و حلال را حرام کردند و ایشان پذیرفتند. بهرحال خدا مذمت کرده در این آیه از کسانیکه علماء و مقدسات خود را ارباب برای خود گرفتند. حال ما بقول بی‌خردان فرضاً قبول کنیم که علی ولایت تکوینی دارد بر تمام جهان و خدا به او حکومت عالم را واگذار کره و در باطن و حقیقت فرمان‌ روای تمام عوالم و سرپرست تمام کهکشان‌ها ست و رتق و فتق عالم با او است و در اینحال اصحاب رسول آمدند و حکومت ظاهری مدینه و مکه را از او گرفتند و به دیگری دادند. آیا چنین کسی که مدیر تمام جهان است برای فوت حکومت مدینه و مکه باید از غصه دق کند و مانند کسیکه استخوان در گلوی او و خار در چشم او آمده غصه خورد و خود و پیروانش تا قیامت افسرده و گریان گردند و فقط به لعن و طعن پردازند؟ آیا مدیر جهان اعتنا دارد به سلطنت زمین که مانند ارزن و خردلی است در بیابان جهان و برای فوت حکومت تمام زمین فرضاً دعنای حیدر و نعمتی راه می‌اندازند؟ آیا کسیکه میلیاردها تومان پول دارد برای فوت یک دوقرانی اینقدر ناله باید کند و مردم را قرن‌ها به گریه و زاری وادارد؟ ما می‌پرسیم از کسانیکه کارشان روضه‌خوانی و طعن و لعن به اصحاب پیغمبرصاست آیا برای خاطر کسیکه مدیر جهان بوده و هست و فقط ریاست دو شهر کوچکی آن‌هم ده سالی از او فوت شده باید تا قیامت گریه کرد آیا اسلام برای همین کارها آمده و معنی دیانت همین است؟

آیۀ سوم: سوره جن آیۀ ۲۰ و۲۱ و ۲۲

﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ[الجن: ۲۱-۲۳]

«یعنی بگو که من مالک ضرر و نفعی برای شما نیستم ومن پناهی جز خدا نخواهم یافت جز اینکه من مبلغ پیغام‌های خدایم»

یعنی من عهده‌دار تبلیغم فقط نه تکوین و نه چیزی دیگری. چنین آیات چر غرضی و مرضی است که برویم به دنبال خیالات غلات و شعرا و برای جانشین چنین رسولی هزاران مقام ومنصب شرک‌آور بتراشیم.

آیه چهارم: سوره احقاف آیه ۸

﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ ٩[الأحقاف: ۹]

«یعنی بگو من پیغمبر تازه‌ درآمدی نیستم و مانند سایر رسولانم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد و من پیروی نمی‌کنم مگر آنچه به من وحی می‌شود».

این آیه صریحاً می‌گوید خاتم الأنبیاء مانند سایر رسولانست و از أمور آیندۀ خود و دیگران بی‌خبر است. ما حضرات أئمهرا امام می‌دانیم ولی از خاتم الأنبیاء برتر و بالاتر نمی‌دانیم.

آیۀ پنجم و ششم: سورۀ اعراف آیۀ ۱۸۸

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ[الأعراف: ۱۸۸]

و سورۀ یونس آیۀ ۴۹

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ[یونس: ۴۹]

«یعنی بگو من مالک و صاحب اختیار نفع و ضرری برای خودم نیستم مگر آنچه خدا خواسته است».

باید دید آنچه خدا خواسته است چه مقدار است. آیا او می‌توانست دفع پیری و دفع مرگ از خود کند و آیا رسول خداصمی‌توانست در احد شکست نخورد و می‌توانست از خوردن سنگ به پیشانی و دندانش جلوگیری کند و آیا امیر‌المؤمنین÷می‌توانست دفع شرّ معاویه نماید و او را شکست دهد و به قتل رساند؟ اگر می‌توانست این کار واجب را چرا انجام نداد؟ آیا علی÷می‌توانست فرقۀ شکافته خود را شفا دهد و اگر می‌توانست چرا این کار واجب را انجام نداد و چرا به دنبال طبیب یهودی فرستاد؟ آیا صله رحم واجب نیست چرا چشم در برابر خود عقیل را که در آخر عمر کور شده بود چرا شفا نداد؟ کسانیکه که دکّان شفا دادن برای أولیاء خدا تراشیده‌اند و هر روز برای قبر امام شفادادنی ایجاد و غوغا سرپا می‌کنند بیایند دو کلمۀ منطقی جواب ما را بدهند و به فحش و لعن نپردازند.

آیه هفتم تا شانزدهم: سوره آل عمران آیۀ ۲۰

﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠[آل‌عمران: ۲۰]

و سوره رعد آیه ۴۰

﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠[الرعد: ۴۰]

سوره مائده آیه ۹۲

﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٩٢[المائدة: ۹۲]

سوره نور آیه ۵۴ و سورۀ عنکبوت آیه ۱۸ و سورۀ نحل آیه ۳۸ و ۸۴ و سوره تغابن آیۀ ۱۳ و سورۀ شوری آیه ۴۷

﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ[الشوری: ۴۸]

که در تمام این آیات صریحاً و بطور روشن خدا فرموده این پیغمبر تو فقط مبلّغ دینی و کار دیگری بر عهدۀ تو نگذاشته‌ایم. و تو حافظ و نگبان مردم نیستی. پس رسولی که حفیظ و نگهبان مردم نیست چگونه نگهبان و سرپرست تمام جهان است؟ آیا کسانی که در دعاهای شرک‌آمیز می‌خوانند: «يا محمّد ويا علي احفظاني فإنّكما حافظاي». آیا آیۀ: ﴿وَمَا جَعَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗاۖ [الأنعام: ۱۰۷] و آیه: ﴿ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ [النساء: ۸۰] را ندیده و قبول ندارند؟ باید به این غالیان و بافندگان گفت از خدا بترسید و رسول خداصو وصیای او را همکار خدا نکنید و مردم را بشرک و خرافات نکشانید. این بافندگان می‌گویند چون رسول خداصعقل بالفعل و متصل به عقل فعّال و مجرای فیض و قضاء و قدر الهی است و می‌تواند نگهبان جهان و حافظ مؤمنان و کافران باشد و با خدا شرکت سهامی داشته باشد؟ نویسنده بسیار تأسّف می‌خورم که مسلمین از قرآن بی‌خبرند و به این بافندگی‌ها و خیال‌بافی‌ها خود را قانع ساخته‌اند. در آیات مذکوره کلمۀ مبین تکرار شده که خواسته بفهماند کتاب خدا و رسالت پیامبر بیان مبین و روشن است و همه کس فهم است و سرّی و مبهم نیست. و لذا برای همه حجت است نه فقط برای علماء و امامان. پس کسیکه می‌گوید قرآن را نمی‌فهمیم و باید قرآن را رها سازیم و به اخبار چنگ بزنیم، باید به او گفت عزیزم اخبار مشکل‌تر از قرآن است و خدا مکرّر فرموده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ[القمر: ۱۷]. یعنی ما قرآن را آسان قرار دادیم. ولی امام صادق÷فرمود: «أحاديثنا صعب مستصعب». یعنی اخبار ما سخت و مشکل است پس کسیکه قرآن سهل و آسان را نفهمد چگونه اخباریکه دارای ضد و نقیض و تعارض و تضادّ است بفهمد؟ پس شما هم قرآن را رها سازید و هم اخبار را و بدور دین قلم بکشید تا دشمنان اسلام از شما خشنود گردند.

آیه ۱۴: سورۀ آل عمران آیه ۸۰

﴿ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠[آل‌عمران: ۸۰]

«یعنی خدا شما را امر نمی‌کند که فرشتگان و پیامبران را ارباب و مربّی خود بگیرید».

آیا خدا به این کفر امر می‌کند. خوانندۀ عزیز ببین غیر خدا را ارباب و مربی خود دانستن کفر است طبق این آیه، و در آیۀ سورۀ یوسف: ﴿ يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩[یوسف: ۳۹]. یعنی اربابهای جدا جدا بهتر است یا خدای یکتای قهّار. حال چه مرضی دارند آنانکه امامان خود را ارباب قرار می‌دهند و صریحاً می‌گویند ما جیره‌خواران فلان ارباب هستیم و او است ارباب ما. مانند روضه‌خوانان که می‌گویند ارباب ما حسین÷است.

آیۀ ۱۵: سورۀ غاشیه آیۀ ۲۱ و ۲۲

﴿ فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢[الغاشیة: ۲۱-۲۲]

«ای رسول تذکّر بده تو فقط تذکّردهنده‌ای و بر ایشان تسلط نداری».

پس رسول خداصکه بر ایشان تسلّط ندارد چگونه بر ایشان و بر تمام جهان تسلّط دارد؟ چگونه زمامدار امور هستی ایشان است؟ آیا آنکه کتاب امراء هستی می‌نویسد و خود را آیت الله العظمی می‌نامد و یا آنکه برای عوامتر از خود آسمان ولایت و یا ولایت تکوینی امام می‌نویسد مروّج اسلام و قرآن است و یا مروّج کفر و شرک. آیت‌الله و آیت‌الله‌زاده‌ای خواست درمسجد ما امامت کند نتوانست یعنی مردم قبول نکردند، او کمر عداوت ما را بسته و برای اثبات کفرما، ولایت تکوینی امام نوشته پس از سی سال و خود را آیت‌الله حجت می‌داند در صورتیکه خدا در سوره نساء آیۀ ۱۶۳ فرموده پس از رسولان و انبیاء هیچ کس برای مردم حجت نیست.

آیۀ ۱۶: سورۀ ص آیۀ ۶۹

﴿ مَا كَانَ لِيَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ ٦٩[ص: ۶۹]

«بگو مرا علمی به گروه فرشتگان بالاتر نیست هنگام گفتگوی ایشان».

پس کسی که علمی به ملاء اعلا ندارد چگونه سرپرست و زمامدار ایشانست. و در سورۀ توبه فرموده: ﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ [التوبة: ۱۰۱] «یعنی و بعضی از اهل مدینه منافقند‌ای پیغمبر تو نمی‌دانی و از ایشان بی‌خبری ما می‌دانیم.»

حال کسیکه به احوال منافقین علمی ندارد و ایشان را نمی‌شناسد چگونه ولایت تکوینی برایشان دارد؟ آیا کسانیکه صدها کتاب برای اثبات ولایت تکوینی می‌نویسند در حالیکه مردمشان از اصول و فروع دین خود بی‌خبرند واقعاً بیکارند ویا از ملّت خود جدایند؟ اکثر مردم زمان ما خدا را منکرند آیا کتاب اثبات ولایت تکوینی برای مخلوق موجب هدایت آنان خواهد شد؟ اگر کسی خدا را منکر شود بهدایت و تکفیر او نمی‌پردازند ولی اگر ولایت تکوینی بشری را انکار کند او را تکفیر نموده و فریادشان بلند می‌شود. آیا اینان غرضی جز حفظ دکّان خرافات دارند؟

آیه ۱۷: سوره کهف آیۀ ۱۱۰

﴿ قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ[الکهف: ۱۱۰]

«بگو همانا من بشری مانند شمایم بمن وحی می‌شود».

در این آیه می‌گوید فرق پیغمبر با سایر افراد بشر فقط وحی است. وحی هم راجع به قوانین شرعی وامور تشریعی است چنان‌که محال است بشری بتواند سرپرست و ولیّ امور تکوینی تمام جهان شود، همانطور رسول خداصنیز بشری است.

آیۀ ۱۸: سوره انعام آیۀ ۱۴

﴿ قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٤[الأنعام: ۱۴]

«بگو آیا غیرخدا را ولیّ و سرپرست بگیرم، ولیّی که ایجاد کنندۀ آسمان و زمین است بگو که من مأمورم اوّلین مسلمان باشم و البته از مشرکن مباش. ».

یعنی هر کسی غیر خدا را ولایت چنانی برخورد قائل شود مشرکست و اسلام نیاورده، پس این آیه می‌گوید ولایت تکوینی مخصوص کسی است که خالق آسمان و زمین باشد و طعام نخورد. آیا رسول و امام خالق آسمان‌ها و زمینند و طعام نمی‌خورند؟ اگر چنین باشند ممکن است ولی و سرپرست جهان باشند. ملّت ما آنقدر از قرآن بی‌خبرند که آخوندها برایشان ولایت فقیه قائل ‌شده‌اند. آیۀ ۲۲ تا ۲۴: سورۀ انعام آیۀ ۶۶.

﴿قُل لَّسۡتُ عَلَيۡكُم بِوَكِيلٖ ٦٦[الأنعام: ۶۶]

﴿وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ ١٠٤[الأنعام: ۱۰۴]

و آیه: ﴿وَمَا جَعَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ ١٠٧[الأنعام: ۱۰۷]

«ما تو را وکیل و نگهبان مردم قرار ندادیم».

پس رسولی که خود کارگزار و وکیل و نگهبان مردم نیست چگونه وصیّ او کارگزار مردمان و بلکه تمام جهانیان است و چگونه فقهای أمت او ولایت و وکالات بر همۀ أمّت او دارند؟

آیۀ ۲۵: سوره نساء آیۀ ۴۵

﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا ٤٥[النساء: ۴۵]

«یعنی خدا کافی برای ولایت و سرپرستی و برای یاری است».

پس احتیاج به ولایت و سرپرستی و یاری دیگری نیست و ولایت تکوینی کسی دیگر لغو و بیهوده است.

آیۀ ۲۶ و ۲۷: سورۀ نساء آیۀ ۸۰

﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠[النساء: ۸۰]

«یعنی ما تو را برای نگهبانی ایشان نفرستادیم».

و در آیۀ ۱۲۳ فرموده:

﴿مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣[النساء: ۱۲۳]

«یعنی هر کس عمل بدی کند جزا داده خواهد شد به آن و برای او ولی و ناصری جز خدا یافت نشود».

شاید کسانی که برای غیر خدا تملّقی گویند تا اعمال بدشان را ندیده بگیرند و خدا را از جزا و کیفر منصرف کند.

آیۀ ۲۸ و ۲۹: سورۀ اسراء آیه ۲

﴿أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلٗا٢[الإسراء: ۲]

«یعنی جز خدا را وکیل نگیرید»

و آیه ۵۴: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا ٥٤[الإسراء: ۵۴]

«و ما تو رابرای کارگذاری ایشان نفرستادیم».

آیت‌اللهی به نام نمازی کتابی نوشته و می‌گوید پس بنابر این آیه باید کسی را وکیل نگیریم و باب وکالت در فقه لغو است آن بیچاره خیال کرده وکالت اینجا وکالت قانونی و شرعی است ندانسته که وکالت تکوینی را خدا بیان کرده و مخصوص خود قرار داده است.

آیۀ ۳۰- سورۀ زمر آیۀ ۳۶: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ[الزمر: ۳۶]

اگر او کافی است برای بندگان چه احتیاجی به ولایت و سرپرستی غیر او است.

باید به جاهلی که می‌گوید و در دعا می‌خواند یا محمد و یا علی اکفیانی باید گفت مگر خدا کافی نیست. ؟ این جاهل آنقدر نادان است که اول می‌گوید یا محمّد یا علی سپس شکّ می‌کند و گویا خیال می‌کندی علی از محمّد بالاتر است و می‌گوید: یاعلیّ یا محمّد.

آیۀ ۳۱: سورۀ کهف آیۀ ۲۶:

﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا يُشۡرِكُ فِي حُكۡمِهِۦٓ أَحَدٗا٢٦[الکهف: ۲۶]

«چه خدای بینا و چه خدای شنوائی است برای مردم ولیّ و سرپرستی جز او نیست و احدی را در حکم و فرمان خود شریک ننموده».

یعنی هر کسی غیر او را ولیّ و یا شریک حکم او قرار دهد مشرک است.

با وجود این آیات مبارکات چرا مراجع دینی به مریدان خود نمی‌گویند کتاب خدا حکم و فرمودۀ خدای واحد است و نباید به امام گفت: السلام علیک یاشریک القرآن؟ متأسفانه اینان با سکوت خود این شرک را امضاء کرده‌اند.

آیۀ ۳۲: سورۀ اسراء: آیۀ ۹۰:

﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا ٩٠[الإسراء: ۹۰]

«کفّار گفتند ما بتو ایمان نمی‌آوریم تا آنکه از زمین چشمۀ آبی ظاهر کنی»

و زمین را بشکافی و آبی جاری کنی و باغی ایجاد کنی و یا آسمان را بر سر ما فرود آری و مانند این أمور تکوینی که رسول خداصمأمور شد در جواب ایشان بگوید: «هل كنت إلّا بشرا»، آیا مگر من جز بشری هستم و این کارها بر عهده من نیست. تعجب اینست که آیت اللهی که خود را أعلم می‌داند می‌گفت رسول خداصو امام بر هر سنگ و کلوخی ولایت دارد و هر سنگ و کلوخی در مقابل امام خاضع و مطیع است، دانشجوئی به او گفت اگر چنین است پس چرا سنگ پیشنانی و دندان رسول خداصرا در جنگ احد شکست، تا آن دانشجو این سخن را گفت آن آیت‌الله گفت ای خبیث ملعون تو چه حقی داری در مجلس علما سخن بگوئی، آن دانشجو گفت خبیث و ملعون خودتی و نزدیک بود غوغائی بر پا شود.

آیۀ ۳۳ و ۳۴: سورۀ عنکبوت آیۀ ۲۲ و ۴۱:

﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ ٢٢ مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ[العنکبوت: ۲۲ و ۴۱]

«یعنی برای شما جز خدا ولیّ و نصیری نیست. و مثل آنانکه غیر خدا اولیاء خود گرفته‌اند مانند مثل عنکبوتست که برای خود خانۀ سستی می‌سازد.».

در این آیات خدا مذمّت کرده از کسانی که غیر خدا را ولیّ گرفته و مقصود از این ولایت، دوستی نیست زیرا انسان می‌تواند با هر مسلمانی دوستی کند. پس مقصود همان ولایت تکوینی است که خدا مخصوص خود قرار داده است. پس مقصود همان ولایت تکوینی است که خدا مخصوص خود قرار داده است.

آیۀ ۳۵: سورۀ اسراء آیۀ ۱۱۱:

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١[الإسراء: ۱۱۱]

«برای خدا شریکی در ملک و ولی و سرپرستی نیست زیرا أخذ ولی دلالت بر ذلّت دارد و او را بزرگ بدان بزرگ دانستنی».

آیۀ ۳۶: سورۀ نور آیۀ ۵۵:

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ [النور: ۲۵]

از امام صادق منقولست. از امام صادق روایت کرده‌اند که فرموده این آیه راجع به امامان است که خدا به ایشان وعده داده ایشان را خلیفۀ زمین کند و ایشان را تمکّن دینی دهد. و امامانی که تمکّن اجرای حدود الهی و امور دینی را ندارند چگونه سرپرست تکوینی مردم و جهانند.

اوّل – خلافت أئمّه مانند خلافت گذشتگان است چنان‌که گذشتگان متولّی أمور تکوین نبودند اینان نیز نیستند، پس خلافت و سرپرستی ایشان در أمور تشریع و تمکّن دینی است و نه تکوینی. و خلافت گذشتگان در قسمتی از زمین بوده.

دوّم – خدا ایشان را تمکّن خواهد داد برای نشر دین و فعلاً از همین نیز تمکّن ندارند.

سوّم آنکه خلافت ایشان در زمین است نه در تمام جهان. اگر چه ما آن روایت را صحیح نمی‌دانیم و این آیه را وعدۀ خدا می‌دانیم راجع به مؤمنین زمان رسول خداصکه خلیفه و جانشین کفّار شدند و تمکّن دینی پیدا کردند به دلیل کلمۀ منکم که خطاب به حاضرین زمان رسول خداصاست.

و صدها آیات دیگر در قرآن که ولایت تکوینی را از أنبیا نفی کرده، مانند آیه:

﴿وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ ٥٠[العنکبوت: ۵۰].

و آیۀ ۳۵ سوره انعام:

﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بِ‍َٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٣٥[الأنعام: ۳۵]

و آیۀ ۶۳ سورۀ انفال:

﴿لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ[الأنفال: ۶۳]

و آیۀ ۵۶ سورۀ قصص: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ[القصص: ۵۶]

که می‌فرماید تو فقط منذر آشکاری و کار دیگری از طرف ما نداری و آوردن معجزه و الفت انداختن بین مردم و هدایت ایشان بدست تو نیست. آیا خدا این همه آیات را برای چه و برای که نازل کرده؟ برای آنکه دزدان دین نتوانند از خود ببافند و برای اولیاء خدا مقامات و صفات الهی قائل شوند، و آنان را ارباب و یا مکوّن و یا مدبّر جهان و یا امراء هستی بدانند. ولی پس از مطالعۀ این آیات اگر کسی در بطلان سخن غلات شکی داشته باشد یا مغرض و دکاندار است و یا کودن. و اگر به اخباری تمسّک جوید که موافق قرآن نباشد آن اخبار طبق قول أئمّه مردود است. ولی ما أخباری داریم که أئمه طبق آیات قرآن و ولایت تکوینی را از خود نفی کرده‌اند.