آیات و روایات در کفر غالیان
قرآن در سورۀ نساء آیه ۱۶۹ و مائده در آیۀ ۷۷ فرموده:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧﴾[المائدة: ۷۷]
«ای اهل کتاب (ای یهود و نصاری و مسلمین) در دین خود غلوّ نیاورید و غیر واقع را نگوئید و بدنبال هواهای قومیکه از پیش گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند نروید و از راه میانه گم شدند».
یهود و نصاری در حقّ انبیاء غلوّ کردند و بعضی از آنان را فرزند خدا و یا باب الحوائج و قاضیالحاجات کردند، و حوائج خود را از ایشان خواستند و بعضی از آنان را اله خواندند و قدیم شمردند و همه جا حاضر و ناظر دانستند، و صفات الهی به ایشان دادند و پس از آنکه اسلام منتشر شد و به اهل کتاب و سایر ادیان مراوده کردند کم کم در قرون دوم اسلامی غلوّ ایشان به مسلمین سرایت کرد و دکانداران دینی برای استفادههای خود از این خرافات ترویج کردند تا آنکه مورد لعن أئمّه†شدند. پس از ایشان باطنیّه و صوفیّه و شیخیّه آمدند و همان عقائد باطله را رنگ و روغن زدند و در میان مردم بنام مذهب منتشر ساختند و از طرف دیگر دانشمندان دلسوزی نبود که مچ ایشان را باز کند و حتّی در دفاع از حقائق اسلام خود را به خطر افکند. تا کار به جائی رسید که صفات خدا را برای هر امام و مرشد و حتّی هر سلطان و وزیری روا داشتند، و بطور کلّی اسلام را عوض کردند بجای حق، باطل و بجای توحید شرک آمد، بجای قبله و مقابل قبله، گنبد و بارگاه آمد، بجای بیان قرآن روضهخوانی آمد، بجای نماز جمعه و حفظ شوکت اسلامی دعای ندبه و گریه و زاری و توسّل آمد، بجای جهاد سینهزنی و زنجیرزنی آمد. و در اصول و فروع اسلام کم و زیاد شد. عجیب این است که گفتند در فروع اسلام نباید پیش خودی چیزی گفت و نباید حلال و حرامی افزود چون خدا فرموده: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾[المائدة: ۴۴].
یعنی هر کس به آنچه خدا نازل نموده حکم نکند کافر است، ولی به عقائد و اصول عقائد اهمیّت ندادند هر کس هرچه خواست در دین بهم بافت. یک حدیث «قولوا فی حقّنا ما شئتم»را دستآویز کردند و هرچه خواستند خرافات را وارد اسلام به نام مذهب آوردند و هرچه دلشان خواست گفتند.
در جلد هفتم بحار ص ۲۴۴ بسند متّصل از امام صادق÷روایت کرده که فرمود: «أنا أهل بين لا نخلوا من كذّاب يكذب علينا ويسقط صدقنا بكذبه علينا عند النّاس». یعنی ما خانواده همیشه مبتلا بودهایم به دروغگویانی که بر ما دروغ میبستند و بهمین دروغها آبروی ما بردند که دیگر مردم به سخن راست ما گوش ندهند و سخن راست از اعتبار ساقط گردد. مثلاً از امام صادق÷در کتاب کافی کلینی باب فضل القرآن نقل کرده روایت صحیح که قرآن هفدههزار آیه بوده و یازدههزارش از بین رفته، زیرا قرآن فعلی شش هزار و چندی بیشتر آیه ندارد. این دروغ را محدّثی که موّجه نزد مردم است از امام صادق÷نقل کرده که هم قرآن را بیاعتبار کند و هم نزد عقلاء امام را خرافهگو نشان دهد و سخن امام را از اعتبار ساقط کند. حال ملّتی که به کلینی معتقدند و کتاب کافی او را کافٍ لشیعتنا میدانند بسیار مشکل است که به سخن ما گوش دهند و خیرخواهی یک نفر بیدارکننده را بپذیرند. خصوصاً اهل غلو که امام صادق÷را از قرآن مهمتر میشمرند. اگر کسی مانند کلینی یازدههزار آیه از قرآن بکاهد متأثّر نمیشوند. امّا اگر کسی بگوید به امام وحی نمیشود حالشان متغیّر و عصبانی شده و فتوای قتل او را میدهند.
آن واعظ آن محدّث آن آیتالله مینویسد و یا میگوید علی÷مدیر عالم امکان است، شخص خردمندی که میشنود میگوید. اگر علی این ادّعا را کرده که خودخواه بوده و از مقام خود تجاوز کرده، و اگر این گویند درغگو است پس چرا مبلّغ شده، آن امام میگوید: «أنا العبد الذّليل الفقير المسكين لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضرّاً»، این گفتار کجا و مدیر عالم امکان کجا. در ص ۲۴۵ بحال جلد هفتم روایت کرده که رسول خداصفرمود: «يا علي فرقه تغلوفيك و هم الجاحدون». یعنی فرقهای در حقّ تو غلوّ میکنند و ایشان منکر حقائق دینند. در همان صفحه از امام صادق÷روایت کرده که به شیعه فرمود: «احذروا شبابكم الغلاة لا يفسدوهم فإنّ الغلاة شرّ خلق الله يصغّرون عظمة الله ويدّعن الرّبوبية لعباد الله والله انّ الغلاة لشرّ من اليهود والنّصاری والمجوس والّذين أشركوا». یعنی حذر بدهید و دور گردانید جوانان خود را از غالیان که آنان را فاسد نکنند زیرا غالیان بدترین خلق خدایند، عظمت خدا را کوچک میکنند و برای بندگان خدا مدّعی پروردگاریند، سوگند به خدا که غالیان از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین بدترند. و نیز روایت کرده که امیرالمؤمنین÷نفرین کرد در حقّ غالیان و عرض کرد: «أللّهمّ إنّي برئ من الغلاة كبرائة عيسی بن مريم منالنّصاری أللّهمّ اخد لهم أبداً ولا تنصر منهم أحداً». یعنی خدایا من از غالیان بیزارم مانند بیزاری عیسی بن مریم از نصاری، خدایا خوارشان کن همیشه و احدی از ایشان را یاری مکن. نویسنده گوید خدا تابع پیغمبران و اولیاء خود نیست، گاهی دعای ایشان را مستجاب میکند و گاهی نمیکند. در اینجا معلوم میشود دعای حضرت امیر÷مستجاب نشده زیرا در دورۀ ما غالیان در مملکت ما بسیار و همه عزیز و به همۀ وسائل مشغول نشر خرافاتند و در همۀ مجالس هستند و هر کس با ایشان مخالفت کند مانند ما دربدر و بیخانمان و مورد انزجار طبقات مردم است و حتی او را واجب القتل میدانند. در هفتم بحار و احتجاج طبرسی ورایت کردهاند که توقیعی صادر شد از امام زمان ایشان خطاب به محمد بن علی بن هلالی راجع به غالیان نوشته: «يا محمّد بن علي، تعالى الله عمّا يصوفون سبحانه وبحمده لسنا شركاء في علمه وقدرته»تا آخر حدیث که طولانی است. میفرماید: ای محمّد بن علیّ، خدای عزّوجلّ برتر است از آنچه غالیان میگویند، او منزّه و ما به ستایش او مفتخریم، و ما شریک در علم و قدرت او نیستیم چنانچه حق تعالی در محکم کتابش فرموده: سورۀ نمل آیۀ ۶۵ فرموده:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ٦٥﴾[النمل: ۶۵]
«یعنی بگوای محمد آنانکه در آسمانها و زمین است غیب نمیداندجز خدا و آنان نمیدانند چه وقت برای قیامت مبعوث میشوند».
یعنی ملائکه و انبیاء که در آسمان و زمینند غیب نمیدانند چه وقت برای قیامت زنده خواهند شد، من و جمیع پدرانم آدم و نوح و ابراهیم و محمّد رسول خداصو علیّ بن أبیطالب و حسنین و غیر ایشان از امامان گذشته صلوات الله اجمعین تا این زمان بندگان خدای عزّوجلّ میباشیم، خدا فرموده هر کس اعراض کند از یاد من برای او زندگی تنگی است و روز قیامت کور وارد محشرش سازیم. گوید پروردگارا چرا مرا کور وارد محشر کردی، من که بینا بودم، خطاب رسد چنانکه آیات ما برای تو آمد و تو نسیان کردی، امروز بدانگونه فراموش شدی، ای محمد بن علی نادانان شیعه و احمقانشان آنانکه دین ایشان از پر پشته کمتر است ما را اذیّت کردند، و من گواه میگیریم خدائی را که: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾میباشد و او برای شهادت کافی است و شاهد میگیریم رسول خداصو ملائکه و انبیاء و اولیاء خدا را و شاهدی میگیریم تو را و هر کسی را که از نوشتۀ من مطّلع گردد که من بیزارم و پناه میبرم بسوی خدا و او از کسیکه بگوید ما ائمۀ غیب میدانیم یا در ملک خدا شریکیم و یا ما را به محلّی برساند سوای آن محلّی که خدا برای ما معیبن کرده، یا تجاوز دهد ما را از آنچه در ابتدای نامه برای تو بیان کردم، و شاهد باش که هر کس ما از او بیزاریم خدا و ملائکه و انبیاء مرسلین و اولیاء خدا از او بیزارند. این توقیع ما امانتی است در گردن تو و هر کس آن را بشنود، باید از احدی از دوستان و شیعیان من کتمان نکنند تا آنکه آشکار کند و برای همه بخواند و آنان را از این توقیع آگاه سازد تا بدین حقّ الهی برگردند و از جهل خود دست بردارند و هر کس نوشتۀ مرا بفهمد و برنگردد بسوی آنچه تو را امر و نهی کردم به تحقیق بر اواست لعنت خدا و ملائکه و لعن بندگان صالح خدا. مؤلّف گوید مقداری از آن توقیع را نقل کردیم تا ایرانیان اثنی عشری دست از عقائد باطله و غلوّ خود بردارند. در ص ۲۴۶ روایت کرده از رسول خداصکه فرمود: «صنفان لا تنالهما شفاعتي سلطان غشوم وغال في الدّين مارق منه». یعنی دو صنف از مردم به شفاعت من نرسند: سلطان ستمگر و غالی در دین که خارج از دین شده است.
و در ص ۲۴۶ روایت کرده از امام رضا÷که رسول خداصفرمود مرا بالا نبرید از آنچه سزاوار است زیرا خدای تعالی مرا بندۀ خود معرّفی کرده قبل از رسالت. و از امام صادق÷روایت کرده که فرمود: «أدني ما يخرج الرّجل أن يجلس إبي غال فيستمع إلی حديثه ويصدّقه علی قوله». یعنی آسانتر چیزی که مرد را از ایمان خارج میسازد این است که بنشیند نزد غالی و حدیث او را گوش دهد و او را تصدیق کند. و از أمیرالمؤمنین÷روایت کرده که فرمود در آیۀ: ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ﴾[المائدة: ۷۵] «معناه انّهما يتغوطان فمن ادّعي للأنبياء ربوبية وادّعي للأئمّة ربوبية أو نبوّة فنحن براء منه في الدّنيا والآخرة».
یعنی اینکه خدا فرموده مسیح بن مریم نبود جز رسولی مانند رسلی که قبل از او گذشتند و مادر او زنی راستگو بود که آندو طعام میخوردند، معنای طعام میخوردند این است که مستراح میرفتند و بول و غائط میکردند. پس هر کس برای انبیاء ادّعای ربوبیّت کند و برای امامان ادّعای ربوبیّت و یا نبوّت کند در دنیا و آخرت ما از او بیزاریم.
و از امام رضا÷روایت کرده که فرمود: «لعن الله الغلاة ألا كانوا مجوسا ألا كانوا نصاری لاتقاعدوهم ولا تصاعدوهم ولا تصادقوهم وابرؤ منهم برئ الله منهم». یعنی خدا لعنت کند غالیان را، چرا مجوسی نشدند چرا نصاری نشدند، با ایشان منشینید (مجالست نکنید) و ایشان را تصدیق نکنید و از ایشان بیزاری جوئید خدا از ایشان بیزار است. و در همان صفحه روایت کرده که ابوهاشم جعفری گفت سؤال کردم از امام رضا÷از غالیان و مفوّضه فرمود: «الغلاة كفّار والمفوّضه مشركون تا آخر». یعنی فرمود غالیان کافرند و مفوّضه مشرکند، (نویسنده گوید روضهخوانها و شیخیّه عقاید هر دو دسته را دارند پس هم کافر و هم مشرکند) و فرمود کسیکه با ایشان مجالست و یا مخالطه یا هم غذا شود یا مواصلت یا مزاوجت نماید یا به ایشان امان دهد و یا امین شمارد و یا تصدیق گفتارشان نماید، یا بیک جزء کلمه ایشان را یاری دهد از ولایت ما خانواده خارج است.
نویسنده گوید عجب این است که امام میگوید از ولایت ما خارج است، ولی غالیان زمان ما میگویند خیر در ولایت امام داخل است هر کس غالی باشد. و اگر کسی بخواهد مانند ما از غلوّ ایشان جلوگیری کند و عقائدشان را ابطال سازد میگویند وهّابی است، دیگر نمیدانند خودشان کافر و مشرکند.
در صفحۀ ۲۴۷ روایت کرده که مردی به امام رضا÷گفت کسی از دوستان شما همراه من است و گمان دارد که علی صفات الهی دارد، چون امام این سخن را شنید، اعضای بدنش لرزید و عرق از او جاری شد و گفت سبحانالله خدا منزّه است از آنچه این ستمگران و کافران بگویند علواً کبیراً، آیا علی نمیخورد و نمیآشامید و جماع نمیکرد و مستراح نمیرفت و با همۀ اینها برای خدا عبادت میکرد، و در حضور خدا خاضع و ذلیل بود و آه و ناله میکرد، آیا چنین کسی با چنین کارها و صفاتی صفات اله دارد؟ پس بنابراین هر یک از شما اله میباشید زیرا مشارکت دارد با علی÷در این صفات. و در ص ۲۴۸ روایت کرده که اسماعیل بن عبدالعزیز گفت امام صادق به من فرمود آبی در مستراح برای من بگذار، گوید برخاستم و آبی در مستراح گذاشتم، چون داخل مستراح شد، من پیش خود خیال کردم و گفتم میگویم امام چنین و چنان است و حال آنکه او مستراح میرود و تطهیر میکند، پس مدتی نشد که آن جناب بیرون آمد و فرمود: ای اسماعیل بنا را زیاد بالا نبرید که خراب میشود ما را مخلوق بشمرید.
و نیز هفتم بحار ص ۱۰۵ روایت کرده از امام صادق÷که فرمود: «فوالله رحمنا فبرحمته وإن عذّبنا فبذنوبنا والله مالنا علي الله من حجة ولا معنا من الله برائة وإنّا لميتون ومقبورون وموقوفون ومسئولون ويلهم مالهم ولعنهم الله لقد آذوا الله وآذوا رسول الله في قبره واميرالمؤمنين وفاطمه والحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمّد بن علي وها أنابين أظهركم أبيت علي فراشي خائفاً ساهراً وجلا اتقلقل بين الجبال والبراري أبرء إلي الله مما قال في والله لو ابتلوا بنا وأمرنا هم بذلك لكان الواجب أن لا يقبلوه فكيف وهم يروني خائفا وجلا.»یعنی بخدا قسم ما أئمه را هیچ عنوانی نیست جز آنکه بندۀ خالق خودیم آن خالقی که ما را آفریده و برای هدایت مردم انتخاب کرد، ما قادر بر ضرر و نفع خود نیستیم، اگر خدا بر ما رحم کند پس برحمت او است و اگر ما را عذاب کند بواسطۀ گناهان ما است، بخدا قسم ما بر خدا حجّت و حقّی نداریم و از طرف خدا ورقۀ بیزاری و آزادی از آتش نداریم و البتّه ما میمیریم و به قبر میرویم و برای حشر و نشر زنده میشویم و بازداشت و مسئول خواهیم شد وای برایشان چه شده ایشان را خدا ایشان را لعن کند، این غالیان خدا را اذیّت کردند و رسول خداصرا در قبر آرزدند و امیرالمؤمنین علی و فاطمه و حسنین و علیّ بن الحسین و محمّد بن علیّ÷را آزردهاند آگاه باشید من بین شما و مانند شمایم برتختخواب خود میخوابم در حال ترس و رعب غالیان در امن ولی من در فزع، آنان بر فراش خود خوابیده و من ترسناک و بیدارم، و میان کوه و بیابان مضطرب و هولناکم، بیزارم بسوی خدا از آنچه دربارۀ من گفتهاند از غلوّ، به خدا قسم اگر به فرض محال ما امر میکردیم که دربارۀ ما غلوّ کنند برایشان واجب بود نپذیرند، چه برسد به اینکه میبینند من خائف و هراسناکم.
و در ص ۲۵۱ بسند صحیح روایت کرده که به امام صادق÷گفتند ابوهارون گمان کرده که شما گفتهاید خدای قدیم را احدی درک نمیکند و اگر خالق و رازق را بخواهی پدرم محمّد بن علیّ میباشد؟ امام فرمود: خدایش لعنت کند نیست خالق و رازقی جز خدای وحده لا شریک له (اتفاقاً شیخیّه و بسیاری از فلاسفه همین گمان را کردهاند که بین واجب واحد و ممکنهای متکثّره تناسبی نیست و درک واحد بسیط برای ممکن الوجود میسّر نیست مگر بواسطهای) و فرمود خدا ما را میمیراند آنکه هلاک ندارد خدای خالق مردم است.
و باز بسند متّصل روایت کرده که امام صادق÷فرمود ما بیزاریم از آنکه ما را در مقام انبیاء بداند (مؤلّف گوید در زمان ما ائمّه را بالاتر از أنبیاء میدانند و باز خود را مسلمان مینامند در حالیکه امام فرموده ما بیزاریم از ایشان).
و باز بسند متّصل روایت کرده از ابوبصیر که به امام صادق÷گفتیم شیعیان سخنانی میگویند؟ امام فرمود چه میگویند؟ عرض کردم میگویند امام عدد باران و ستارگان و برگ درختان را و آنچه در دریا و ذرّات خاکست میداند، پس امام دست خود را بالا برد و از روی تعجّب فرمود: «سبحان الله، لا والله»، بخدا قسم اینها را نمیداند جز خدای تعالی.
و در ص ۲۵۳ روایت کرده بسند متّصل که به امام صادق÷گفتند مفضّل میگوید شما میتوانید رزق بندهای را فراهم کنید فرمود والله قادر نیست بر ارزاق خود ما مگر خدای عزّوجلّ و به تحقیق من محتاج طعامی شدم برای عیالم، پس سینهام تنگ و فکرم پریشان شد و چون قوت ایشان را فراهم کردم جانم آسوده و راحت شد.
با بودن چنین روایاتی در کتب شیعه باز میگویند امام ولایت تکوینی بر جهان دارد در حالیکه قطع نظر از این روایات، آیات قرآن صریح است در اینکه فقط خدا قیّم و والی بر جهان است و بس. ما آیات بسیاری را نقل کردیم و آیات دیگری نیز هست که ذکر آنها موجب بزرگی قطر کتاب میشود، مانند آیه ۱۰۲ سورۀ کهف:
﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ نُزُلٗا ١٠٢﴾[الکهف: ۱۰۲]
که در این آیه کافر خوانده قائل به ولایت تکوینی غیر خدا را و همچنین آیات دیگر. ما فضائل و مناقب رسول خداصو أئمّۀ هدی÷را قبول داریم آن مقداری که مخالف قرآن و عقل نباشد. و البته اخباری که دلالت بر عدم ولایت تکوینی پیغمبرصو امام دارد بسیار زیاد است که ما به ذکر نمونهای از آن اخبار اکتفا کردیم زیرا با وجود آیات روشن قرآن احتیاجی به نقل همۀ آنها نیست.