ضدّ و نقیض گوئی آقای نم
آقای نم در سراسر کتابش مینویسد آل محمّد زنده میکنند و میمرانند، رازقند، قاضیالحاجاتند، کافی المهمّاتند، امّا در ص ۱۹۹ مینویسد هر کس ایشان را ربّ بداند و مقام ربوبیّت قائل شود کافر است، ما میگوئیم آیا مقام ربوبیّت مگر غیر از خلق و رزق و اماته و احیاء است؟
در ص ۲۰۱ میگوید معنی: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳]، یعنی به امامها و نبیّها ناظره، در اینجا میگوید مقصود از ربّ امام است و رسول، شما را به خدا ببنید میگویند دروغگو حافظه ندارد. کسی نیست به این آقا بگوید دو صفحه قبل گفتی امام ربّ نیست چگونه اینجا میگوئی مقصود از ربّ امام است به اضافه چرا تفسیر به رأی کردی؟ چرا دست از سر اسلام بر نمیداری؟ چرا به نام امام و مدح او در اسلام خرافات وارد میکنی؟ تو چه حقّ داری برای امام دلسوزی کنی؟
در ص ۲۰۲ به ما ایراد کرده که چرا آیۀ: ﴿ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢﴾[الغاشیة: ۲۲]، کلمۀ مصیطر را به معنی مسلط گرفتهایم برای اینکه علیّ بن ابراهیم قمّی مصیطر را به معنی حافظ و کاتب گرفته، در جواب ایشان باید گفت علیّ بن ابراهیم اشتباه کرده که لغت را به معنی خودش نگرفته زیرا کلمۀ مصیطر در لغت به معنی حافظ و کاتب نیامده، شما آنقدر مردهپرست شدهاید که معنی غلط علیّ بن ابراهیم را قبول میکنی اولی معنی صحیح ما را از عناد قبول نمیکنی.
در ص ۲۰۳ میگوید آیاتی که نفی علم از رسول خداصشده مقصود نفی علم است بدون وحی و بدون تعلیم الهی. میگوئیم خیلی خوب ما نیز همین را میگوئیم پس شما خوب بود قبلاً مطالعه کنید بعد ردّ بنویسد، قاضی نباید پروندۀ ندیده و نرسیده را مورد قضاوت قرار دهد.
در ص ۲۰۴ میگوید نقل: ﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾اگر به معنی این باشد که من بشری به صورت و جنس و ذات و بدن و حقیقت مثل شمایم یعنی آثار و خصوصیّات ابدان شما و من یکی است این دروغ است، در جواب ایشان باید گفت ما نمیگوئیم آثار و خصوصیّات ابدان شما و من یکی است، زیرا این وحدت وجود و باطل است امّا کلام خدا مطلق است و میرساند که از تمام خصوصیّات بشری مانند شمایم عین شما و با شما یکی نیستم، ولی مانند شمایم و اگر چنین نبود میفرمود «بشر غيركم»، حال ما میپرسیم آیا رسول خداصانسان و از جنس بشر بود یا خیر؟ آیا ذات و بدن او واقعاً ذات و بدن بشر بود یا خیر؟ اگر نبود پس چه بود؟ آیا جنّ و یا ملک بود در تمام این سئولات چاره ندارید جز اینکه بگوئید به صورت و حقیقت و جنس بشر بود، شما اگر بشر بودن او را که خدا فرموده منکر شوید کافرید، شما آیۀ قرآن را منکرید آن وقت ما توقع داریم کلام ما را منکر نشوید. در همین صفحه میگوید وحی منحصر به تشریعی نیست، پس ما میپرسیم وحی راجع به چیست در قرآن که فرموده: ﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾[النساء: ۱۶۳] و فرموده: ﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا﴾[الجاثیة: ۱۸] و فرموده: ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ ﴾[الشوری: ۱۳]، آیا از ا نبیاء دیگر غیر از شرع بوده اگر بوده چه بوده؟
و در ص ۲۰۵ به آیۀ: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا﴾اشکال کرده که این مخصوص پیغمبرصاست که باید غیر خدا را ولیّ نگیرد و اگر دیگران غیر خدا را ولی بگیرند اشکالی ندارد؟ جواب این است که دین رسول خداصو دین امّتش یکی است دو جور نمیباشد. ثانیاً شما باقی آیه را بخوانید تا معلوم شود که هیچ کسی نباید غیر خدا را ولی گیرد باقی آیه این است: ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُۗ﴾[الأنعام: ۱۴] یعنی ولیّ کسی تست که ایجاد کنندۀ آسمانها و زمین باشد و طعام بدهد و طعام نخورد و این صفات برای خدای همۀ بندگان است چه رسول باشد چه نباشد و شما چگونه معنی به این روشنی را نمیفهمید؟
در ص ۲۰۶ میگوید: مؤمنین جعل ولیّ میکنند چنانکه در آیۀ: ﴿وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ٧٥﴾[النساء: ۷۵]، به این آیه و آیۀ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ... ﴾استدلال کرده که مؤمنین غیر خدا را ولیّ دارند، و جعل میکنند. جواب این است که در آیۀ مؤمنین از خدا خواسته که خدا جعل ولی کند بر ایشان نه اینکه خودشان جعل ولی کنند. ثانیاً بگوئید جعل ولیّ شرعی یا تکوینی، آیا هر بشری میتواند برای خود جعل ولیّ تکوینی کند یعنی برای خود خالقی جعل کند، ما میگوئیم جعل ولی تکوینی محال و حماقت است که کسی بگوید من برای خدم جعل خالق میکنم، پس آقای نم اولاً باید برود عقلش را تقویت کند تا بفهمد ما در ذیل آیۀ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ... ﴾چه نوشتهایم که ولایت در این آیه بر مخاطبین است به دلیل کلمۀ کم و ولایت تکوینی این است که معدومی را موجود کند پس چون ولایت در آیه بر موجودین است باید تشریعی باشد زیرا موجودین را نمیتوان ایجاد کرد و ولایت تکوینی تحصیل حاصل است اگر چه ولایت در آیه به معنی دوستی است.
در ص ۲۰۷ برای ولایت تکوینی استدلال کرده به ولایت جدّ و پدر، کسی نیست به این شیخ بگوید مگر ولایت جدّ و پدر تکوینی است اگر چنین است پس تمام بنیآدم ولایت تکوینی دارند و مخصوص امام و یا رسول نیست پس چرا این همه اوراق را سیه کردهای تا برای امام اختصاص دهی. ثانیاً ولایت پدر و جدّ شرعی است و پدر حقّ ندارد گوش و چشم طفل خود را بکند و نمیتواند گوش و چشم دیگری به او بدهد و این ولایت تشریعی است نه تکوینی. آقای نم در اینجا بیسوادی خود را آشکار کرده یک زمانی ما خیال میکردیم ایشان اهل مطالعه و مرد دانائی است ولی با نوشتن کتاب اثبات ولایت حقّه مچ خود را باز و خود را رسوا کرد.
در ص ۲۰۸ گوید مراد از آیات: ﴿وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ ١٠٧﴾و آیۀ: ﴿قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ﴾و آیۀ: ﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوۡلِيَآءَۚ﴾آنست که برای شما ولیّی نیست بدون جعل خدائی. ما از ایشان میپرسیم شما که میفرمودید قرآن را تفسیر به رأی نکنید پس جملۀ بدون جعل خدائی را از کجا آوردی واقعاً چون این آقایان مروّج شرکند از قرآن اعراض دارند خدا مهر بر دلشان زده تا نفهمند. پس خواننده بداند که این سه آیه کافر خوانده کسی را که غیر خدا را ولیّ تکوینی بداند. در همان صفحه نقل کرده از تفسیر قمی که مراد در این آیه نفی ولایت جبت و طاغوت است میگوئیم خیلی خوب آیا تابعین جبت و طاغوت آنان را ولیّ تکوینی میدانست یا قانونی؟ اگر بگوئی تکوینی میدانستند و خدا نفی ولایت تکوینی کرده از جبت و طاغوت و مخصوص خود نموده پس ما هم که همین را میگوئیم و اگر بگوئی مقصود نفی ولایت تشریعی است از جبت و طاغوت و اثبات آن است برای انبیاء و اولیاء باز هم تأیید کردهای نه ردّ.
در ص ۲۰۶ میگوید به دلیل آیۀ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ... ﴾اگر پیغمبر و امام را ولیّ بدانیم به قول این نویسنده مشرکیم. جواب این است که خیر اگر رسول و امام را طبق این آیه ولیّ تشریعی و یا دوست بدانی مشرک نخواهی بود أمّا اگر خالق و رازق و مکوّن بدانی مسلّم مشرکی. اگر به راه کج نروی و با قرآن بازی نکنی کسی ایراد نمیکند.
در ص ۲۰۹ قیاس کرده ولایت را به مالکیّت که خالق و مخلوق هر دو مالکند پس هر دو ولیّ میباشند. گوئیم آری خالق و مخلوق هر دو مالکند امّا خالق مالک تکوینی است و مخلوق مالک شرعی و قانونی. ولایت نیز همینطور زیرا مالکیّت مخلوق به معنی هستی دادن نیست.
در ص ۲۱۰ میگوید بنابر استدلال به آیۀ: ﴿أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلٗا ٢﴾پیغمبرصوکیل مردم نیست و سایر مردم نباید غیر خدا را وکیل بگیرند پس اختیار وکالت و اخبار راجع به وکالت تماماً خلاف قرآن میشود. جواب این است که ای بیچاره وکالت و اخبار وکالت راجعه بوکالت قانونی و تشریعی است و وکالت در تکوینیّات محال است زیرا نه وکیل میتواند تکوین کند نه موکّل و مقصود آیه نفی ولایت تکوینی است از غیر خدا و مربوط به وکالت قانونی نیست اگر شما سخن خدا را نفهمید و سخن ما را درک نکنید سخن ما مخالف قرآن نمیشود.
در ص ۲۱۲ قیاس کرده وکالت انبیاء را به وکلالت ملائکه در حالیکه قیاس معالفارق و باطل است زیرا ملائکه مأمورند بکارشان و انبیاء چنین نیستند وکالت تسخیری غیر از وکالت اختیاری است.
از آنچه ذکر شد مسلّم گردید که آقای نم مطلب کتاب درسی از ولایت را نفهمید و ندانسته اشکالاتی کرده حال روحانیون دیگر که از او جاهلترند اگر نفهمند تعجّبی نیست.