درسی از ولایت

فهرست کتاب

تعجّب از بی‌خبران قرآن

تعجّب از بی‌خبران قرآن

یکی از مدّعیان علم به ما نوشته هر بشری چه ما و چه پیغمبر و چه امام هر کاری بکنیم منسوب به خدا است چه معجزه و چه غیر معجزه، زیرا «لا مؤثّر في الوجود إلّا هو»، در جواب او نوشتم بروید عقائد خود را از قرآن فرا گیرید نه از کفّار و فلاسفه و بافندگان عرفان و اشاعره، زیرا جملۀ «لا مؤثّر في الوجود إلّا هو»، کلام خدا و أنبیاء نیست بلکه از اشاعره و باطل است و مدرکیّت ندارد، و کارهای بشری غالباً از هوی و هوس است چگونه می‌توان به خدا نسبت داد و خدا را متّهم نمود. امیرالمؤمنین÷فرمود «العدل أن لا تتّهمه» یعنی عدل آنستکه خدا را متّهم نکنی یعنی افعال بشری ازقبیل خورد و خوراک و خواب را به او نسبت ندهی، و امام صادق÷فرموده «و أمّا العدل فأن لا تنسب إلي خالقك ما لامك عليه»یعنی عدل آنستکه به خالق خود نسبت ندهی آنچه را که خدا تو را بر آن ملامت کرده، به اضافه نسبت افعال زشت بشری به خدا موجب جبر است. و امام صادق فرموده: «فالقائل بالجبر»کافر، بهر حال تفصیل مطلب را به کتاب عقل و دین مراجعه فرمائید، معجزه مانند کارهای معمولی و متعارفی نیست و از قدرت بشر خارج است و لذا خدا آن را مکرر به خود نسبت داده و معجزه را نباید قیاس بکارهای دیگر کرد، پس در آیۀ حضرت عیسی÷خدا خواسته بفهماند که گل را به شکل مرغی درآوردن کار بشری است، و هم‌چنین دمیدن، امّا زنده کردن و خلق نمودن کار خدا، و کلمۀ «تخلق»و یا «أخلق»در این آیه به معنی «أصنع»و مجاز است، زیرا «خلق من شئ»همان صنعت است و «خلق لا من شئ»که خلق حقیقی است فقط کار خدا است و لذا در تفاسیر «أخلق»را به معنی «أصنع»گرفته‌اند. و امّا ایجاد روح حیوانی از عدم که به آن پرواز کند کار خدا و با ارادۀ او است، و لذا فرموده: ﴿فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖو امّا: ﴿وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَما قبول داریم که پیغمبر دست می‌گذارد و یا دعا می‌کند و اکمه و ابرص خوب می‌شود، ولی اثر را خدا در دست او ایجاد کرده نه خود او مانند اینکه خدا در دست بشر اثری گذاشته که اگر به غذا مالیده شود زودتر هضم شود. ؟؟؟ نمی‌توان گفت موجد این اثر خود بشر است، و گفتیم نسبت به پیغمبر نیز صحیح است، حضرت عیسی÷فرمود «أحي الموتي»، امّا بیان نکرده که «أحي بالدّعاء أو بضرب اليد أو بالتّوجّه إلي الله أو بوجه آخر»، و اگر کسی اهل قرآن باشد و آیۀ: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖو ﴿ إنّا نحن نحيي و نميتو آیۀ: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَو آیۀ: ﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِو آیۀ: ﴿قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖو آیات دیگر را دیده باشد می‌فهمد که موجد حیات است و نسبت به عیسی÷نیز صحیح است.

س- و در آخر سوره رعد که خدا فرموده: ﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ ٤٣[الرعد: ۴۳]، یعنی «کفار می‌گویند تو رسول و فرستاده خدا نیستی بگو شهادت خدا بین من و شما کافی است و شهادت آنکه نزد او و دانش آن کتاب است»، در اینجا بعضی از نویسندگان شیعه نوشته‌اند مقصود از ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِکه شهادت بر صدق رسالت محمدصداده و شهادت او ردیف شهادت خدا است همانا علی بن ابی‌طالب می‌باشد، آنوقت گفته‌اند آنکه علم همۀ کتاب نزد او باشد افضل است از آنکه نزد او علم بعض از کتاب است که آصف بن برخیا وزیر سلیمان بود، و خدا در شأن آصف در سورۀ نمل آیۀ ۴۰ فرموده:

﴿قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ[النمل: ۴۰]

«آنکه دانش بعضی از کتاب را داشت گفت من تخت بلقیس را می‌آورم پیش از آنکه چشم بر هم زنی».

و چون آصف تخت بلقیس را آورده پس علی÷نیر می‌تواند تصرّف در تمام ممکنات نماید و ولایت و سرپرستی تکوینی بر همۀ موجودات داشته باشد و جانشین بلافصل پیغمبر باشد،

آیا این نویسندگان صحیح نوشته‌اند یا خیر؟

جواب: آیات بسیاری در قرآن است که دلالت می‌کند بر اینکه: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِآخر سورۀ رعد، همانا علمای اهل کتابند که ایشان طبق نوشته‌های تورات و انجیل شهادت بر رسالت محمدصدادند، در اینجا که فرموده شهادت خدا و شهادت ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِبرای رسالت کافی است باید دید شهادت خدا چگونه و کی و کجا است تا برسیم به شهادت ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ، پس بدان که شهادت خدا برای اثبات نبوت محمدصهمان ایجاد معجزه و عطای قرآن است که خود معجزه‌ای است و خدا بدادن این معجزه شهادت داده و به رسالت او، و مقصود از شهادت ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِشهادت تورات و انجیل و شهادت دانشمندان اهل کتابست و چون نزول تورات و انجیل از طرف خدا بوده پس شهادت این دو کتاب نیز برگشت به شهادت الهی است، شهادت بر رسالت محمدصهمان خبر او در کتب الهی و اطلاع علمای بنی‌اسرائیل است که ردیف شهادت الهی آمده و خدا شهادت علما را برای وحدانیّت خود نیز آورده در آیۀ ۱۸ سوره آل عمران چه برسد به شهادت بر رسالت محمدص، و این مطلب در بسیاری از قرآن روشن شده و قرآن مصدّق است بعضی از آیاتش بر بعضی دیگر، و آیات قرآن مفسّر یکدیگرند مانند آیۀ ۱۹۶و ۱۹۷ سورۀ شعرا:

﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٩٦ أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٩٧[الشعراء: ۱۹۶-۱۹۷]

«یعنی این رسالت تو در نوشته‌های سابقین بوده آیا علم دانشمندان بنی‌اسرائیل نشانۀ صدق برای ایشان نبوده است».

و در سورۀ قصص آیۀ ۵۲ و ۵۳ فرموده:

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣[القصص: ۵۲-۵۳]

«آنانکه به ایشان پیش از محمّد کتاب داده شده، ایشان به محمّدص ایمان می‌آورند و چون قرآن برایشان تلاوت شود گویند به آن ایمان آورده‌ایم زیرا که آن حق است از طرف پروردگار ما».

و در سوره عنکبوت آیه ۴۷ فرموده:

﴿فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ[العنکبوت: ۴۷]

«آنانکه به ایشان کتاب داده شده به این قرآن ایمان می‌آورند».

و در سورۀ احقاف آیۀ ۱۰

﴿وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ[الأحقاف: ۱۰]

و در سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۷ فرموده:

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ[الأعراف: ۱۵۷]

و در سوره مدّثّر آیه ۳۱ فرموده:

﴿وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ[المدثر: ۳۱]

و در سوره انعام آیه ۲۰ فرموده:

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ[الأنعام: ۲۰]

وهمچنین در سورۀ بقره آیۀ ۸۱ و سورۀ آل عمران آیه ۸۱ و سورۀ مائده آیۀ ۸۳ فرموده: ﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨٣[المائدة: ۸۳]

«و چون شنیدند آنچه به این رسول محمّد جنازل شده می‌بینی که اشک از چشمان ایشان می‌ریزد از آنچه از حقّ شناخته‌اند و می‌گویند پروردگارا ما به او ایمان آوردیم پس ما را از شهادت‌دهندگان بنویس».

که در اینجا علمای اهل کتاب می‌گویند ما شهادت می‌دهیم، و خدا شهادت ایشان را در قرآن در این همه آیات ذکر کرده و غالب این آیات در مکّه نازل شده و همۀ این آیات شاهد است بر اینکه مقصود از جملۀ: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِعلمای اهل کتاب است، و حتّی در خود همین سورۀ رعد آیۀ ۳۶ فرموده:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَۖ [الرعد: ۳۶]

«آنانکه به ایشان کتاب داده شده خوشحالند به آنچه به تو نازل شده».

آیا این همه آیات کافی نیست آیۀ: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِکه علمای یهود و نصاری گواهی می‌دادند که محمّدصو قرآن از جانب خدا بوده است، آیا جائز است شخص عاقل از تمام این آیات الهی صرف‌نظر کند و برای جلب عوام بگوید مقصود از ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِعلی÷است که در حین نزول بسیاری از آیات به تکلیف نرسیده بود و به اخبار مجعوله که راویان آن از دشمنان اسلام و از غالیان و کذّابین و جعّالین بوده‌اند با قرآن بازی کند و بگوید چون کفّار گفتند: ﴿لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ ٤٣[الرعد: ۴۳] یعنی آنانکه می‌گویند ما رسالت تو را قبول نداریم بگو علی شهادت می‌دهد که من رسول خدایم یعنی به کفّاری که خود محمّدصرا قبول نداشتند بگوید از طفلی که در خانۀ او بزرگ شده بپرسید که او به رسالت من شهادت می‌دهد و شما کفّار قبول کنید، این غالیان و احمقان چنان از خدا و قرآن بی‌خبرند و عاشق خرافاتند که خدا را هم گزافه‌گو می‌داند، و مقصودشان این است که این آیه برای علی÷ولایت تکوینی استخراج کنند. از مهمترین روایاتی که به آن تمسک جسته‌اند روایت کافی در باب نادر «فيه ذكر الغيب» است که در جلد اول کافی است که سدیر گفته من و ابوبصیر و یحیی البزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق بودیم «اذ خرج الينا وهو مغضب فلّما أخذ مجلسه قال يا عجبا لأقوام يزعمون انّا نعلم الغيب ما يعلم الغيب إلّا الله عزّوجلّ لقد هممت بضرب جاريتي فلانة فهربت منّي فما علمت في أي بيوت الدّار» تا آخر حدیث که می‌گوید حضرت فرمود: «علم الكتاب والله كلّه عندنا»، که این روایات قطع نظر از ضعف سند و جعل راویانش متن آن‌ها دارای ضدّ و نقیض است، صدر آن می‌گوید عجب از قومیکه ما را در عالم بغیب می‌دانند در حالیکه کنیز من فرارکرده و من ندانستم به کدام یک از اطاق‌ها فرارکرده و در ذیل آن می‌گوید مقصود از: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِمائیم که مدیر آسمان‌ها و زمین هستیم، آیا به این قبیل روایات می‌شود گفت به مردمی که اول بعثت خود پیغمبرصرا قبول نداشتند چون علی شهادت داده قبول کنید، آیا گویندۀ این مطالب خدا را مسخره کرده یا با قرآن بازی کرده، بدانکه کوچک‌ترین دلیل و حدیثی وجود ندارد که رسول خداصبرای اثبات نبوت خود مردم را حواله به علی کرده باشد، حتّی یکی از آقایان روحانی‌نما خود را آیت‌الله نامیده خواسته علی را به خدائی برساند و ولایت تکوینی برای او بتراشد با روایات مجعوله خواسته این آیه را دلیل بگیرد برای ولایت تکوینی و سرپرستی جهان برای حضرت علی و کتابی به نام «دلائل الولايه» بزرک ما نوشته، باید به او گفت این بیچاره کفاری که رسالت پیغمبر را قبول نداشتند و از او دلیل می‌خواستند محمدصباید دلیلی آورد نه اینکه ایشان را به علی حواله کند و برای اثبات ولایت و سرپرستی علی بر جهان آیه نازل کند، آیا مگر شما رسول خداصرا عاقل نمی‌دانید ما نمی‌دانیم مقصود این آقایان که با قرآن چنین می‌کنند چیست؟ اگر می‌خواهند وجوب ولایت و دوستی علی را ثابت کنند این را کسی منکر نیست تا برسد به استدلال، و محتاج به دلیل نیست، و اگر می‌خواهند زمامداری و خلافت علی را پس از رسول خداصثابت کنند تازه این کار بی‌فائده است، زیرا علی÷زنده نمی‌شود و نمی‌توان او را زنده کرد و به تخت خلافت نشانید، و اگر می‌خواهند ولایت و سرپرستی آن‌حضرت را برای جهان ثابت کنند که علی قیوم و رازق و خالق جهان باشد این هم جز شرک به خدا و زیان دنیا و آخرت چیزی ندارد و تازه اگر آن امام چنین ولایت و مدیریت بر هستی داشته باشد به حال ایشان فایده ندارد و مقداری از این ولایت را به ایشان نمی‌دهد، تعجّب است که ملل دنیا موشک قاره‌پیما ساخته و به ماه و ستاره بالا می‌روند ولی روحانی نمایان ما می‌خواهند از آیات قرآن شریکی برای خدا استخراج کنند و مردم را از حقائق اسلام دور داشته و به همین خرافات سرگرمشان کرده‌اند.

س- مطبوعات باطله که بعضی از آن‌ها خدا را منکر شده‌اند در این مملکت بسیار و بی‌شمار است ما ندیدیم روحانیون ما هیاهو راه بیندازند و برای دین خدا دلسوزی کنند چه طور شده که فقط به کتاب شما ایراد دارند و برای شما هیاهو راه انداخته‌اند؟

ج- برای آنکه استعمار قوی و دکاندارها بسیارند و از کسادی دکان خرافات خود می‌ترسند و نمی‌خواهند که مردم بیدار و به حقائق دین آشنا گردند، به اضافه رؤسای فرق باطله و عقائد فاسده که همه ملبّس به لباس روحانیّت می‌باشند چون برایشان ردّ نوشته‌ام و مرام و مسلک ایشان را رسوا کرده‌ام مرا تهدید به قتل کردند مؤثّر نشد اکنون بطور مستقیم و غیر مستقیم به تکفیر و توهین و تهمت پرداخته و برای دور نگهداشتن مردم از حقائق مردم را به اینجانب بدبین کرده‌اند، امیدوارم خدا ملت ما را بیدار کند و مرا از کسانی قرار دهد که خدا در حق آنان فرموده: ﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣[آل‌عمران: ۱۷۳] حضرت محمّدصچون مبعوث شد در مکّه تمام ادیان باطله در مکّه آزادی داشتند و کفّار مکه متعرّض ایشان نمی‌شدند، ولی تمام علیه محمّد قیام کردند، چرا برای اینکه ادیان دیگر مزاحم دکان ایشان نبود ولی توحید خالص مزاحم بت‌پرستی ایشان می‌شد و آنان فهمیدند محمدصچه می‌گوید که علیه او پرداختند، اینان هم که زمان ما هستند نیز نمی‌فهمند که ما چه می‌گوئیم و اگر ما را آزاد بگذراند مردم بیدار خواهند شد و دکّان ایشان بکلّی کساد خواهد شد.

س- شما راجع به آیۀ آصف بن برخیا که تخت بلقیس را برای سلیمان حاضر کرده چه می‌گوئید؟ آیا این کار از ولایت تکوینی نیست؟

ج- هیچکس برای انبیاء و اوصیا قبل از اسلام ولایت تکوینی بر جهان قائل نشده و آیه و حدیثی در این مورد وارد نشده و آیه‌ای که راجع به آصف آمده دلالت بر ولایت تکوینی ندارد، شما آیه را دقّت کنید، سورۀ نمل آیۀ ۳۸ تا ۴۱:

﴿قَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣٨ قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ ٣٩ قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي[النمل: ۳۸-۴۰]

«یعنی حضرت سلیمان گفت ای گروه کدامیک از شما می‌آورد نزد من تخت او را قبل از آنکه تسلیم شوند (از این جمله معلوم می‌شود گروهیکه نزد سلیمان بودند هر یک می‌توانستند آن تخت را بیاورند که چنین پیشنهادی نموده) جنّ متمرّدی گفت من آن را قبل از آنکه از جای خود برخیزی می‌آورم من بر این کار توانا و امینم، آنکه نزد او علمی از کتاب بود گفت من آن را می‌آورم قبل از آنکه چشم خود را به طرف خود برگردانی، سلیمان پس از آن چون دید تخت نزد او نهاده شده گفت این کار از فضل پروردگارم می‌باشد».

اولاً در این آیه می‌گوید احضار تخت از فضل و قدرت پروردگار است مدّعی از کجا می‌گوید آن را آصف آورده و نام آصف در آیه نیست، در تفاسیر و دعاها آمده آن کسی بود که اسم اعظم می‌دانست و خدا را به نام اعظم خدا خواند و خدا اجابت کرد و آن تخت را خدا آورد.

بنابراین معلوم می‌شود که خدا خودش آورده منتهی به دعای آن بده تو بگو آصف نام او بوده، و این دلیل نمی‌شود که آصف ولایت تکوینی برای آوردن تخت داشته چه برسد به ولایت و سرپرستی بر جهان هستی.

ثانیاً کسیکه می‌خواهد بواسطۀ قصۀ آصف ولایت تکوینی تمام جهان را برای محمّدصو یا علی÷ثابت کند، باید اولاً برای خود آصف مدیریت و ولایت بر جهان را ثابت کند، باید اولاً برای خود آصف مدیریت و ولایت بر جهان را ثابت کند، تا چیزی را برای کسی ثابت نکنی برای دیگری بواسطۀ قیاس نتوان ثابت کرد، برای مشبه به و مقیس علیه ثابت کن تا برای مشبه و مقیس ثابت شود آن‌هم به قیاس مع الفارق.

ثالثاً اگر بگوئیم همۀ انبیا و اوصیا ولایت بر جهان دارند سخن باطلی گفته‌ایم زیرا جهان این همه والی و سرپرست نمی‌خواهد. رابعاً ما فرض می‌کنیم خود آصف رفته و تخت کول گرفته آورده مگر کسی هر تختی را آورد برای او ولایت بر تمام جهان ثابت می‌شود تا برای دیگری قیاس کنیم مثلاً موشک‌های قاره‌پیما صد مرتبه از تخت سنگین‌تر است پس کسیکه آن را به ماه می‌رساند بگوئید ولایت تکوینی بر تمام جهان دارد اگر چه کافر باشد آیا این سخن صحیح است. پس انسان باید از خدا بترسد و پیش خود چیزی برای انبیاء و اوصیا نبافد و موهوماتی بدین نیفزاید مثلاً عفریت جنی که گفت من تخت را می‌آورم آیا ولایت تکوینی داشته؟ مثلاً هدهد که از شهر سبا اطلاع داشت ولی سلیمان بی‌اطلاع بود آیا نمی‌توان گفت پس هدهد از سلیمان بالاتر و ولایت تکوینی داشته با آنکه پرنده‌ای بیش نبوده، چنان‌که در همان سوره آمده که هدهد به سلیمان گفت: ﴿أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ[النمل: ۲۲] یعنی «به چیزی دانا شده‌ام که تو نمی‌دانی» و حتی سلیمان از اینکه هدهد کجا رفته بود اطلاعی نداشت.

س- به آیۀ ۱۲۸ سورۀ ‌آل عمران: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ[آل‌عمران: ۱۲۸]

استدلال کرده‌اید برای عدم ولایت تکوینی، می‌گویند آیه دلالت ندارد؟

ج- بسیاری از مفسرّین از آن جمله شیخ طبرسی در کتاب مجمع‌البیان بیان کرده مانند بیان ما. ثانیاً شما فرض کنید این آیه دلالت ندارد آیات و روایات دیگر برای ما کافی است. ثالثاً شما می‌گوئید این آیه دلالت ندارد شخص دیگر می‌گوید دلالت دارد این آیه برای او حجّت است.

س- اخباریکه می‌گوید آبهائی که ولایت اهل بیت رسول را قبول کردند شیرین شدند و هر کدام قبول نکردند تلخ و شور شدند آیا این اخبار دلالت بر ولایت تکوینی ندارد؟

ج- این اخبار مربوط بولایت تکوینی نیست بلکه مقصود از ولایت در چنین اخبار محبّت و دوستی است و همچنین ولایت پرندگان و چرندگان و موجودات دیگر. ثانیاً تلخ و شور بودن آبها دارای حکمت‌های بسیاری است و اگر شیرین می‌شد برخلاف حکمت و بی‌فائده بود مثلاً آب چشمه باید شور باشد تا متعفّن نشود و ماهی‌‌ها را نگنداند، باضافه شوری آن‌ها بواسطۀ املاح و عرضی است و اصلاً چنین روایت نامعقول است و ساختۀ کذّابین و جعّالین و اسرائیلیات است.

س- آیا آیۀ ۷۴ سورۀ توبه که فرموده:

﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِۦۚ[التوبة: ۷۴]

دلالت بر ولایت و عدم ولایت تکوینی رسول خداصدارد؟

ج- خیر زیرا این آیه راجع ردّ منافقین است که سخنان عداوت‌آمیزی می‌گفتند و قصد سوئی نسبت به رسول خداصداشتند و مربوط به جهان نیست، خدا می‌فرماید انکار و کینۀ ایشان بی‌مورد است و در عوض تشکر کینه‌ورزی می‌کنند و کینۀ ایشان نیست مگر برای اینکه خدا و رسول ایشان را غنی ساخته‌اند، امّا خدا به اینکه ایشان را غرق نعمت نموده و امّا رسول خداصایشان را هدایت کرده و از غنائم به ایشان بهره داده، اگر چه ارشاد رسولصو اباحۀ غنائم نیز از فضل خدا می‌باشد و لذا فرموده: «من فضله»یعنی«من فضل الله»، پس این آیه راجع به منافقین است به دلالت ضمیر جمع أغناهم، مربوط به تکوین و عدم تکوین نیست و همچنین آیۀ ۳۶ سورۀ احزاب که راجعه به زیدبن حارثه می‌باشد و مربوط «بما نحن فيه»نیست.

س- بعضی از اهل علم می‌گویند مطالب کتاب‌های شما اشکالی ندارد جز اینکه مقداری تند رفته‌اید.

ج- تند رفتن در راه حقّ عیب نیست باید به آنان گفت شما چرا کند میروید، باید عرض کنم اینان نمی‌دانم چه اشکالی دارند که ما را تکفیر و تفسیق و لعن می‌کنند و به ما سوء ظنّ دارند در حالیکه این صفات مورد نهی خدا و قرآن است و در سورۀ حجرات آیۀ ۱۲ فرموده:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ [الحجرات: ۱۲]

«ای اهل عالم ایمان از بسیاری از گمان‌ها اجتناب کنید که بعضی از گمان‌ها گناه و حرام است».

س- در سورۀ نمل آیۀ ۱۷ فرموده:

﴿وَحُشِرَ لِسُلَيۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّيۡرِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ ١٧[النمل: ۱۷]

و در سوره ص فرموده: ﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ[ص: ۳۶] آیا از آیات که حضرت سلیمان ریاست داشته بر جنّ و إنس و طیور و حتی بر بادها استفادۀ ولایت تکوینی برای سلیمان نمی‌شود؟

ج- ریاست سلیمان همان حقّ امر و نهی بر آن‌ها است، آن‌ها از او اطاعت می‌کردند و این عبارتست از ولایت قانونی و حکومت شرعی، ولی حضرت سلیمان مکوّن و موجد و رازق و قیّم تکوینی آن‌ها نبود، پس ولایت تکوینی بر آن‌ها نداشت چه برسد به اینکه بر تمام جهان و نگهدارندۀ آن فقط حقّ خدای سبحان است و صفات خالق در مخلوق نباشد چنان‌که حضرت رضا÷در خطبۀ توحیدیۀ خود فرموده: «كلّ مافي الخلق لا يوجد في خالقه وكلّ ما يمكن فيه يمتنع من صانعه».