امام÷مناصب خود را معین کرده
حضرت امیرالمؤمنین را چرا امیرالمؤمنین گفتند برای آنکه رسول خداصاو را امیر کرد بر مؤمنین و مسلمین زمان خودش، پس او امیر بر مردم است نه بر آسمان و زمین، و خود آنحضرت مقام و منصب خود را معیّن کرده و لازم نیست شیعیان او چیزی از خود ببافند و غلوّ کنند و بر آن بیفزایند چنانکه در خطبۀ ۱۰۴ نهجالبلاغه فرموده: «يريد أن يلصق ما لا يلتصق ويقرب ما لا يتقارب تا آنانكه فرموده: إنه ليس علي الإمام إلا ما حمّل من أمر ربّه الابلاغ في الموعظه والإجتهاد في النّصيحه والاحياء للسّنّه وإقامه الحدود علي مستقبها واصدارالسّهمان علي أهلها». یعنی کسی که نادانست میخواهد آنچه نمیچسبد بچسباند (یعنی به دین یا به امام) و آنچه نزدیک نیست نزدیک کند تا آنجا که فرموده به تحقیق بر امام نیست و بر عهده و وظیفۀ او نیست مگر قیام به آنچه پروردگارش به او امر کرده و بر عهدۀ او گذاشته و آن پنج چیز است: ابلاغ موعظه و کوشش نمودن در پند و نصیحت و احیای سنّت رسول خداصو اجرای حدود بر مستحقّین آن و سهم بیتالمال را به اهلش رسانیدن.
به هر حال بر مسلمین لازم است سخن امام را خود گوش دهند و آنچه او نفرموده از قبیل قطب جهان و مدیر عالم امکان و شریک قرآن و مجرای فیض، به امام نچسبانند.
و امام صادق÷فرموده: «إتّقوا الله ولا تغلوا وتفرّقوا ولا تقولوا ما لا نقول». این حدیث در هفتم بحار ص ۲۴۶ ذکر شده که میفرماید از خدا بترسید و غلو نکنید و ایجاد تفرق ننمائید و آنچه ما نگفتهایم نگوئید که در قیامت با شما مخاصمه خواهیم کرد.
و حضرت امیر در نهجالبلاغه خطبۀ ۲۰۷ فرموده: «فلا تثنوا علي بجميل ثناء لإخراج نفسي إلي الله وإليكم من البقيه في حقوق لم افرغ من أدائها وفرائض لا بدّ من إمضائها، تا آنكه فرمود فإنّي لست في نفسي بفوق أن أخطئ ولا آمن من فعلي إلّا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك منّي فانّما أنا وأنتم عبيد مملوكون لرّب لا ربّ غيره يملك منّا ما لا نملك من أنفسنا وأخرجنا ممّا كنّا فيه إلي ما صلحنا عليه فأبد لنا بعد الضّلاله بالهدي وأعطانا البصيره بعد العمي». یعنی مرا ثنا و ستایش و مدّاحی مکنید برای آنکه خود را مطیع خدا قرار دادهام و با شما خوشرفتارم، از من حقوقی مانده که از أدای آنها فارغ نشدهام و واجباتی مانده که ناچارم به اجرای آنها سپس فرمود من خود را از خطا مصون و محفوظ نمیدانم و در کار خود ایمن از خطا نیستم مگر آنکه خدا که از من مالکتر است به من مرا کفایت نماید و حفظ کند، همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست مالک است نسبت به ما آنچه را که ما را از جهل و نادانی که در آن بودیم درآورد و به سوی علم و معرفت ما را سوق داد و گمراهی ما به هدایت تبدیل نمود و بینائی بعد از کوری بما بخشید.
نگارنده گوید امام÷طبق این سند راضی نیست کسی از او مدّاحی کند در اطاعت خدا، چه برسد به اینکه او را مدّاحی ضدّ قرآن کنند، امّا یک عده مدّاح بیخبر از دین و قرآن امام را به اوصاف خدائی مدح میکنند و کارهای خدا را به او نسبت داده و خدا را بیکار دانستهاند. امام میگوید در اعمال و افعال بشری من مصون از خطا نیستم مگر آنکه خدا مرا حفظ کند.
بهر حال تملّق و چاپلوسی و مدّاحی یک از اوصاف زشت است افتخار امام به اطاعت خدا است نه مزخرفات مردم عوام. حضرت أمیرالمؤمنین÷عرض میکنند: «إلهي كفي بي عزّا أن أكون لك عبداً وكفي بي فخراً أن تكون لي ربّا». یعنی خدایا عزّت من همین بس که بندۀ تو باشم و فخر من همین بس که توئی پروردگارم.
این مدّاحان به بهانۀ ولایت هرچه دلخواهشان شد به هم میبافند، و اگر کسی نهی کند تکفیر میکنند، امام را مجرای فیض و مدیر عالم امکان میدانند در حالیکه هیچ پیغمبری و حتّی خود امام چنین ادّعائی نکرده است.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواهم از سخنم پند گیر خواه مال