بیسوادی را ملاحظه کنید
در ص ۱۱۳ قصیده و اشعار سیّد حمیری را به حضرت امیر÷بسته و گوید خود آنحضرت فرموده «يا حار همدان من يمت يرني»، در حالیکه احدی از مورّخین و محدّثین این اشعار را به آنحضرت نسبت نداده که کسیکه اینقدر بیاطّلاع است از او چه توقّع و تازه شعری آورده از قول غیر دربارۀ ما و گوید:
آنچه را گفتم به قدر فهم تو است
مردم اندر حسرت فهم درست
در جواب ایشان ما شعر خود را در شأن او میآوریم:
آنچه را گفتی همه کفر و کج است
فهم خود را بین که با حقّگو لج است
در ص ۱۱۴ در اطراف بدن مثالی قلمفرسائی کرده و به خیال خود صادق÷که فرموده اگر روح میّت را ببینی «لقلت هو هو»خواهی گفت این روح خودش است، معنای حدیث این است که روح مانند بدن حدّ حدودی دارد و بزرگتر از بدن نیست و این دلیل است که روح هر بشری حتّی روح رسول خداصمحدود و دارای ابعادی و مکانی است نه اینکه خدا یک انبار قالب در عالم برزخ تهیّه کرده هر روحی که از بدن دنیوی خارج شود آن را داخل در قالبی کند. دلیل ما همین خوابی است که آقای لجوجی در ذیل همان صفحه نقل کرده و گفته روح به مشهد و کربلا میرود.
در ص ۱۱۶ گوید امّا امکان شرعی مقام ولایت، آنوقت قصّۀ حضرت آصف را نقل کرده، کسی نبوده به او بفهماند که آقا برو درس بخوان تا بدانی، امکان شرعی و غیر شرعی نداریم. دیگر آنکه قصّۀ آصف را ما در کتاب درسی از ولایت آوردهایم برو مطالعه کن و بعد ایراد کن. تعجّب آن است که هر کس کتابی ردّ بر ما نوشته قصّۀ حضرت عیسی و حضرت آصف را دلیل آورده و نرفته جواب آن را در کتاب ما بخواند و یا اینکه خوانده از عناد و عجله درک نکرده.
در ص ۱۲۰ میگوید صفات کمالیۀ انبیاء از آثار صفات حق و مخصوص اویند باید گفت آثار صفات حقّ غیر از صفاتست و صفات به خود او است. این شیخ فرق بین صفت و آثار صفت نگذاشته و مخلوق را نباید در صفات حق شرکت داد. حضرت رضا÷میفرماید: «كلّما في الخلق في خالقه وسبحانالله عمّا يصفون. »
در ص ۱۲۱ گوید ولایت تکوینی مستقلّ ائمّه کفر است، امّا آن آیات و اخبار، ولایت تکوینی غیر مستقلّ را نفی نمیسازد. باید از این شیخ پرسید کدام آیات شما چرا یکی را نشان ندادید، ایشان خود میبافند و خود قضاوت میکند و خود نتیجۀ باطل میگیرد.
در ص ۱۱۸ و ۱۲۵ تا ص ۱۳۱ مکرّر اولیاء خدا را اسباب خلقت و مانند ابر و باد و مه و خورشید گرفته و خیال کرده اولیاء خدا بیاراده هستند و مانند اسبابند و ما در این کتاب جواب دادهایم، ما نمیگوئیم رسول و امام را تشبیه به خورشید و ماه نکنید میگوئیم نتیجۀ غلط و کفر و شرک فراهم نیاورید، روی زیبا را میتوان به ماه تشبیه کرد، امّا روی زیبا را مربّی نباتات نگیرید.
در ص ۱۲۷ خدا و اولیاء خدا را تشبیه کرده به آتش و آهن گداخته که هر دو محرقند و آهن متّصف شده به صفت آتش، پس أولیاء خدا نیز متّصف به صفات خدایند. مرحوم مقدّس اردبیلی در حدیقه الشّیعه ص ۵۶۵ میگوید این سخن از هر کفر و زندقهای بدتر است و میفرماید این از عقائد صوفیّۀ اتّحادیّه وزندقۀ خالص است زیرا هیچ دهری و طبیعی جرئت چنین مزخرفی را نکرده و بدن انسان از این کفر به لرزه در میآید و کسی که مختصر عقل داشته باشد به طور قطع میداند که تبدیل ممکن به ممکن یا تغییر کردن بواسطۀ همدگر را در صفات نمیشود قیاس یا واجب الوجوب کرد (انتهی کلامه) مقصود اردبیلی این است که آهن و آتش هر دو ممکن الوجودند و ممکن بواسطۀ مجاورت یکدیگر صفات همدگر را به خود میگیرند، امّا خدا و مخلوق از یک جنس نیستند، یکی واجب است و دیگری ممکن و محال است صفت یکدیگر را به خود بگیرند، حضرت میر÷فرموده: «تنزّه عن مجانسة مخلوقاته». پس تشبیه کردن خدا و خلق را که متباینند به آتش و آهن که متجانسند بسیار قبیح و در نهایت نادانی و کفر است، حال شما فکر کنید بقول مرحوم مقدّس اردبیلی زندیقهای زمان ما چه مزخرفاتی در کتاب حمایت خود آورده و تازه خود را مروّج اسلام میدانند حال کسیکه این طور توحید را خراب کرده اگر تا قیامت گریه و عبادت کند خدا او و ناشر کتاب او را نخواهد بخشید زیرا اینان از اهل غلوّ بدترند و فتاوی علماء و محقّقین بر نجاست غلات و مشرکین است.
در ص ۱۲۸ استدلال کرده برای ولایت تکوینی رسول خداصبه جمله «اقامه لي الادائ مقامه»، و آنقدر درک نکرده که اداء یعنی بیان کردن شرع و امور دین واین ربطی به تکوین ندارد و ادارۀ امور تکوین در اینجا نیست.
در ص ۱۳۵ تا ص ۱۴۴ به قضاوت خودش دلائل نفی قطبیّت را ردّ کرده أمّا یک دلیل و یا آیه برای اثبات آن نیاورده جز بدگوئی و رجز خواندن.
***
پس معلوم شد مطالب کتاب درسی از ولایت ما را تا بحال کسی نتوانسته ردّ کند و چون به نظر بغض به مطالب آن نظر کردهاند ممکن است نفهمیده باشند زیرا تعصّب و بدبینی مانع فهم انسان است، ولی از تهمت و افتراء و فحش کتب خود را پر کردهاند. ما میگوئیم هر کس به مطالب ما ایرادی دارد آزاد است اوّلاً با دقّت به مطالب ما را برسد سپس در مقام جواب برآید. ما هدایت خود و دیگران را طالبیم.
متأسّفانه چون ملّت ما را از حقائق اسلام بیخبر نگاه داشتهاند و لذا هر فحّاش و نادانی هرچه دلش خواست میگوید و رطب و یا بس بهم میبافد.
ما به نوشتن درسی از ولایت خواستیم اینان را هدایت کنیم اینان عوض تشکّر با نظر بدبینی و عداوت مینگرند: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾. باید با مثال این نویسندگان گفت تحقیقات در مطالب علمی با حسن تفاهم باید روبر گردد وگرنه بایدگفت:
ایمگس عرصۀ سیمرغ نهجولانگهتو است
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
مختصر آنچه ما در کتاب خود در مورد ولایت ذکر کردیم این است که اگر ولایت به معنی دوستی باشد باید همۀ مؤمنین را دوست داشت خصوصاً حضرت أمیر÷سرپرست و زمامدار أمّت بوده و در زمان خلافتش و اگر ولایت را به معنی قیّم أمور تکوینی بگیریم این مخصوص به خدا است و از صفات خاصّۀ او است و دادن این صفت را به مخلوق بر خلاف توحید و ضدۀ قرآن است. «أللّهمّ اهد قومي فأنّهم لا يعلمون والسّلام علی من اتّبع الهدی».
الاحقر سيد ابوالفضل علّامة برقعي