و امّا کتاب حمایت از حریم شیعه
که باید نام آن را حمایت از حریم خرافات گذاشت و بیخود نام شیعه بر خود گذاشته، بطلان بسیاری از مطالبش قبلاً بیان شد و باز از باب نمونه میگوئیم:
در ص ۹۲ میگوید امام متصّدی امر خدا است باید از او پرسید امر خدا چیست چرا خدا و رسول نفرمودند که امام متصّدی امور خدا است، بلکه تمام امامان در مقابل خدا در دعای یستشیر و دعاهای دیگر عرض میکردند «إلهي أنت العالم وأنا الجاهل وأنت القوّي وأنا العاجز»یعنی خدایا توئی عالم و من نادانم تو نیرومندی و من ناتوانم، آیا ممکن است جاهل و ناتوانی متصدّی امور عالم نیرومندی شود. ثانیاً امر خدا در تکوین همان فعل خدا است و ارادۀ او عین مراد است و بین اراده و مراد در تکوین فاصله نیست.
در ص ۹۲ مینویسد حقیقت ولایت قابل درک نیست و بحرالعلوم قزوینی چنین و چنان گفته، باید گفت خوب چیزی که قابل درک نیست و خودتان درک نکردهاید حق ندارید دربارۀ آن قضاوت کنید و شما که خود مقلّد غیر هستید بما حقّ ایراد ندارید. ثانیاً خدا تکلیف ما لا یطاق نکرده و چیزی که قابل درک نیست از بنده نخواسته پس شما از جان ملّت چه میخواهید.
در ص ۹۲ و ۹۵ مکرّر میگوید چرا شیعه را مشرک خوانده و مشرک معرّفی کرده. جواب این است که ما در کتاب درسی از ولایت خواندهایم هر کسی را که دارای شرکست خصوصاً غلات و شیخیّه را بخصوص شیعه کاری نداریم چرا تهمت و افترا حرام است.
در ص ۹۷ میگوید اینان که عقیده به ولایت تکوینی ندارند لازم است که به وسیلۀ مراجعه به قرآن و اخبار از جان و دل بپذیرند. باید گفت شما چرا خودتان به قرآن و اخبار مراجعه نکردید زیرا تمام کتاب شما ضدّ قرآن است.
باید گفت شما در ص ۹۲ گفتید قابل درک نیست و در اینجا میگوئید دشوار است مگر شما حافظه ندارید خیلی خوب دشوار، اگر دشوار است خدا در قرآن فرموده امر دشواری از شما نمیخواهم «لا يريد بكم العسر»، و در آیۀ دیگر فرموده:
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾. یعنی خدا چیز دشوار از شما نخواسته و در دین حکم دشوار قرار نداده، جائیکه خدا چیز دشورای نخواسته پس فهم مقامی که دشوار باشد نخواسته، شما چه میخوهید شاه بخشیده شیخ علیجان نمیبخشد.
در ص ۹۷ نقل کرده از امام باقر÷که فرموده حدیث ما صعب و مشکل است و جز مالک مقرّب و نبیّ مرسل و یا مؤمن ممتحن کس به آن ایمان نمیآورد. باید گفت معلوم میشود شما خود را ملک مقرّب و یا نبیّ مرسل و یا مؤمن ممتحن میدانید و اگر نه پس شما هم ایمان نیاوردهاید ما میگوئیم امام فرموده حدیث ما سخت و مشکل است ولی خدا و امام فرموده قرآن آسان و نور روشن است و مکرر در قرآن آمده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ﴾[القمر: ۱۷] پس چگونه قرآن را رها کرده و به اخبار مشکل ضدّ قرآن چسبیدهاید و میگوئید ما قرآن را نمیفهمیم مگر با حدیث یعنی میخواهید کتاب آسان را با حدیث مشکل درک کنید. شما مدّعی ولایت تکوینی هستید ولی یک آیه از قرآن نیارودهاید.
در ص ۹۹ تعریف کرده از مقتصدین و گوید آنان ما شیعیانیم که به دونوع حکومت تشریعی و تکوینی برای پیغمبرصو امام قائلیم. ما میگوئیم شما شیعه نیستید بلکه شما دشمن امامید زیرا این ادعاهای شما را امام برای خود نفرموده عطر آنستکه ببوید نه که عطّار بگوید «تزكيه المرء لنفسه قبيح»تعریف کردن انسان از خود قبیح است خدا در سورۀ نجم فرموده: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ﴾از خود تمجید نکنید. دختری را که مادرش تعریف کند برای خالهاش خوبست.
در ص ۱۰۰ اشقیاء (مانند لشکر معاویه) لشکریانی هستند که به طرف اولیاء خدا دستور بدهند حرکت میکنند و سرپیچی ندارند. باید در جواب گفت پس اشقیاء مطیع امام بوده و تمام فسادشان از خود امام است و شما که از خدا و امام خود اطاعت نکرده و در دین بافتهاید از اشقیاء بدترید واقعاً این چرندیّات را شما نوشتهاید تا مردم بخوانند و بخندند.
در ص ۱۰۱ برای امکان ولایت تکوینی امام دلائلی وعده داده، امّا یک دلیل نیاورده جز نقل بافتههای کفر و شرک عرفانی ملّانظرعلی که تمام آن مخالف قرآن است. خدایان کسی که در اصول عقائد مقلّد ملآنظرعلی شده در حالیکه عقائد تقلیدی نیست چگونه کتاب مینویسد بافتههای ملّانظرعلی هزاران اشکال دارد که فرصت بیان آن نیست. یکی اینکه خدا را تشبیه کرده به آفتاب، که عکس آن در آینه میتابد. این بیچاره آفتاب محدود و دور است و عکس دارد أمّا خدا نه محدود و نه دور ونه عکسی دارد که در موجودی بیفتد این کفریّات چیست که خدا را تشبیه کردهای مگر نخواندی که خدا فرموده: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾، و دیگر اینکه ملّانظرعلی استدلال کرده به دو خبر مجعول صوفیّه یک جملۀ العبودیّه جوهر کنهها الرّبوبیّه یعنی بندگی جوهری است که کنه آن ربوبیّت است. یعنی هر کس بندگی کرد به خدائی میرسد اگر چنین باشد هر کس چهار روز عبادت میکند و میگوید من به ربوبیّت رسیدهام هر عابدی میتواند این ادّعا را بکند و این مخصوص امام نیست بلکه این کفر است زیرا ممکن الوجود صفات واجب الوجود را کسب نکند و ممکن و واجب دو وجد متباین است و ملّانظرعلی اگر از قرآن مدرکی داشت ذکر میکرد زیرا در این مسئله به این مهمّی که مسئلۀ شرک و توحید است نباید به اخبار مجعوله استناد کرد. و دیگر خبر مجعول «عبدي أطعني حتّي أجعلك مثلي»که میگوید بندۀ من اطاعت کن تا مانند من شوی و این کفر است زیرا هیچ کس مانند خدا نخواهد شد حتّی انبیاء. این آقایان خیال کردهاند به بافتن، دین درست میشود. تعجّب است این روحانینمایان چگونه از قرآن بیخبر، ولی ببافتههای ملّاحان توجّه دارند.
در ص ۱۰۵ بدگوئی و رجزخوانی کرده برای ابطال دلیل تحیّز، أمّا دلیلی نیاورده. ما در این کتاب حمایت یا حماقت جز رجزخوانی و فحّاشی چیزی ندیدیم.
در ص ۱۰۷ به خاک پای اسب جبرائیل و اثر آن استدلال کرده و میگوید خدا بهر چیزی اثر میدهد. جواب آنست که این مربوط به ولایت تکوینی نیست زیرا خدا اثر بدهد امّا صفات خود را به مخلوق نمیدهد.
در ص ۱۰۸ استدلال کرده به اخباریکه میگوید هر چیزی مطیع ما است امّا ندانسته که اطاعت غیر از تکوین است زیرا خدا فقط مکوّن است. به اضافه اگر چیزی مطیع امام باشد باید کفّار و درّندگان و گزندگان نیز مطیع امام باشند و حال آنکه نیستند.
در ص ۱۰۹ هرچه خواسته از ما بدگوئی کرده و نیز از وهّابیها بدگوئی کرده و فحش داده، أمّا یک مدرک نیاورده که به چه دلیل ما وهّابی هستیم بلکه شاید ما خود را شیعۀ حقیقی بدانیم، اینان میخواهند به فحش و افتراء نور خدا را خاموش کنند. بهر حال وهّابی هرکه و هرچه باشد ولی مشرک نیست، اگر وهّابی گفت بدن واحد یا روح واحد دو مکان ندارد باید شما دلیل بیاورید بر ابطال آن نه آنکه فحش بدهید.