اشکال و جواب آن
اگر کسی بگوید طبق اخبار وارده رسول و امام خزینۀ علم خدایند و باید به همه چیز محیط باشند؟ جواب آنست که این اخبار مخالف عقل و آیات قرآن است زیرا علم خدا عین ذات او است و ذات خدا محصور و مظروف در خزینه نمیشود و خدا به پیغمبر فرموده: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ ﴾[الأنعام: ۵۰]. و اگر مقصود این است که علوم شرعی که از وحی گرفته شده نزد ایشان است، گوئیم قبول است ولی این علوم مربوط به عالم تکوین نیست بلکه قوانین و معارف شرعی است.
دلیل سوّم – این است که رسول خداصدفع شرّ مخلوق را از خدا میطلبد در قرآن خدا به او فرموده: ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ ١٨٨﴾[الأعراف: ۱۸۸] یعنی: «بگو اگر من غیب میدانستم (به فرض محال)، جلب خیر زیاد میکردم و بدی بمن نمیرسید» و اگر در جنگ احد میدانستم سنگ به پیشانیم میخورد سر خود را کنار میکشیدم که نخورد. علی÷از درد چشم مینالید و دفع شرّ دشمنان را از خدا میخواهد و عرض میکند «واكفني شرّ الجنّ والإنس من أعدائي»و خود او میگوید جلب خیر و دفع ضرر بدست من نیست و میگوید: «أنا العبد الذليل المسكين لا يملك لنفسه شيئا»و ضربت ابن ملجم را نتوانست شفا دهد و ۲۱ ماه با معاویهسجنگید و میخواست او را از بین بردارد ولی نتوانست با این احوال چگونه ولایت تکوینی ممکن است داشته باشد، مردم نادان خیال میکنند هر یکی از بزرگان دین که به عالم باقی رفتهاند در این عالم فانی هستند و در هر مکان حاضر و ناظر و شنوندۀ صدای مظلومین و محتاجان میباشند و لذا میآیند درب هر خانه میگویند و یا اباالفضل یا باب الحوائج و خیال میکنند حضرت ابالفضل÷حاضر فی کلّ مکان و درب حوائج الهی است، دیگر نمیداند که امیرالمؤمنینص در نهجالبلاغه فرموده: «إنّ الله مع كلّ إنس وجان وليس له باب ولاله بوّاب»خدا برای قضاء حوائج بندگان خود نه در دارد نه دربان، آری اینان هر بشری را متّصف به صفات خدائی کردهاند، از خدا بیخبرند و خدای خیالی برای خود تراشیدهاند، ما میدانیم که حضرت اباالفضل مقام بزرگی نزد خدا دارد، ولی خدا فرموده: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨﴾[الجن: ۱۸]، یعنی غیر خدا را نخوانید و از غیر خدا حاجت نخواهید.
دلیل چهارم – آنکه اگر رسول خداصولایت بر تمام اشیاء داشت، باید در و دیوار و نیزه و خنجر بدون اجازه او کار نکند و اگر شمشیر و یا سنگی به بدن ایشان آسیب رسانده به اذن خودشان بوده و به ایشان ظلمی نشده و خودشان به خود صدمه و ستم کردهاند، شما را به خدا هیچ عاقلی چنین سخنی خواهد گفت، اگر چنین است، پس فرشتگان حفظه نمیخواهند پس چرا در قرآن و توحید صدوق آمده که خدا برای همه حتّی برای رسول و امام و فرشتگان حفظه گماشته، و در صفیّن به حضرت علی÷عرض شد خود را از معاویهسو لشکر او حفظ کنید، فرمود هر کس را فرشتگانی است که او را از افتادن در چاه حفظ میکنند، و چون اجل او برسد او را رها کنند و این روایت را مجلسی در سوم بحار ص ۳۳ ذکر کرده. پس معلوم میشود که رسول خداصو امام÷محتاج به ملائکۀ حفظه میباشند و ولایت تکوینی ندارند.
دلیل پنجم – آنکه در صدر اسلام تا زمان صوفیه سخن از زمامداری قانونی و شرعی برای حضرت علی بود که شیعه مدّعی بود دیگران غصب کردهاند ولی سخن از ولایت تکوینی بر جهان نبود که دیگران غصب کنند، ولی پس از قرنها ولایت تکوینی را غلات برای امام وارد کردند. حال ما میخواهیم قول مدّعی را قبول کنیم که امام ولایت تکوینی بر جهان و حتّی بر کهکشانها دارد، ولی اینجا جای سؤالی است که باید جواب ما را بدهند، امامی که چنین ولایتی دارد، زمین و ولایت بر زمین نزد او ارزشی ندارد خصوصاً ولایت و حکومت بر شهر مدینه و اطرافش این چه ارزشی دارد، نزد او زمین نزد جهان آفرینش خردلی است و یا چون قطرهایست نزد دریای بیکران. پس اگر حکومت مدینه و اطرافش را کسی غصب کرد در مدت ده سال، این امام ولیّ و حاکم بر جهان هستی نباید چنان افسرده شود که بگوید استخوان در گلویم گیر کرده و خار در چشمم فرو رفته، و خود و شیعیانش تا قیامت گریه و زاری و همواره عزاداری کنند. آری اگر شخصی میلیاردها تومان پول دارد، قرانی از آن گم شود، نباید دنیائی را عزدار کند و در میان مسلمین نزاع دائمی راه بیندازد.
دلیل ششم – آنکه خدا انبیاء را نفرستاد برای سرپرستی جهان، بلکه برای ارشاد آدمیان، چنانکه در سورۀ طه خدای تعالی میفرماید: ﴿لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخۡزَىٰ ١٣٤﴾[طه: ۱۳۴] و چنانکه سایر أنبیاء ولایت و سرپرستی بر جهان نداشتند، و خدا به رسول خود فرموده: ﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾[الأحقاف: ۹] «بگو من نودرآمدی از پیمبران نیستم»، و در سورۀ انعام فرموده: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ ﴾[الأنعام: ۵۰] یعنی بگو من نمیگویم خزائن إلهی نزد من و بدست من است و من غیب نمیدانم و نمیگویم من ملکم و مقام فرشته دارم، پیروی نمیکنم مگر آنچه به من وحی شده است. و حتّی در این آیه رسول خداصرا از ملک پائینتر آورده از جهت کارهای فرشتگان پس طبق آیه ۲۸۵ سورۀ بقره:
﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ﴾[البقرة: ۲۸۵]
و آیۀ: ﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾[النساء: ۱۶۳].
رسول خداصنیر مانند تمام انبیاء برای ارشاد و هدایت مردم آمده و در این جهت فرقی با سایرین ندارد و خزائن قدرت الهی نزد او نیست چنانکه نزد سایر انبیاء نبود.
دلیل هفتم – اینکه آیا خدا خود برای سرپرستی و ولایت جهان کافی است یا خیر؟ و اگر نعوذ بالله کافی نیست، پس نتواند نصب ولیّ کافی نماید، زیرا خدای غیرکافی نتواند نصب کافی نماید و اگر خود کافی است دیگر احتیاج به غیر نیست برای ادارۀ جهان، خدای مجرّد از مکان و غیر محدوده اگر کافی نباشد چگونه بشر محدود میتواند کافی باشد.
دلیل هشتم – صریح آیات قرآن که مؤیّد به حکم عقل است که رسول خداصدر زمان انبیاء گذشته نبوده و کسیکه نبوده چگونه ولی و مدیر جهان بوده در سورۀ قصص آیۀ ۴۴ فرموده:
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ ﴾[القصص: ۴۴]
و در آیه ۴۶:
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا﴾[القصص: ۴۶]
«تو نبودی هنگامیکه در طور به موسی ندا کردیم».
و آیات دیگر که بعداً ذکر خواهد شد.
دلیل نهم – آیۀ ۴۱ سوره فاطر:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَكَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ﴾[فاطر: ۴۱]
«محققّاً خدا نگه میدارد آسمانها و زمین را از اینکه زائل و یا از مقرّ خود منحرف شوند و اگر زائل و یا منحرف شوند احدی جز خدا نتواند آنها را نگه دارد».
دلیل دهم – اگر ولایت و سرپرستی جهان با غیر خدای عزّوجلّ باشد لازم میآید در وجود حقّ و افعال او تعطیل و اهمال باشد و آن باطل است، زیرا وجود حقّ معطّل نیست: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾[الرحمن: ۲۹]، و طبق آیات قرآن و روایات کسی که قائل به تعطیل شود کافر است.
دلیل یازدهم – آنکه ولایت و زعامت بر جهان را خدائی سزا است که دارای تمام صفات کمالیّه و منزّه از صفات نقص باشد و کسیکه چنین نباشد محال است، چنین ولایتی را واجد باشد چنانکه در سورۀ شورا آیه ۹ فرموده: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٩﴾[الشوری: ۹]
در جملۀ ﴿ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ﴾ضمیر فصل آمده و آن دلالت بر حصر دارد و«فاء»در «فَاللَّه»دلالت بر تعلیل دارد پس معنی آیه چنین است: «آیا غیر خدا را أولیاء و سرپرستان خود گرفتند» و نباید زیرا ولایت منحصر به آن خدائی است که نفع و ضرر با او است و او دارای صفات کمالیّه و فاقد نقص است از آن جمله مردهها را زنده میکند و بر هر چیزقادر است. یعنی اینکه چنین صفاتی ندارد چنین ولایتی بر او نزیبد.