درسی از ولایت

فهرست کتاب

در خاتمه اصحاب أئمّه را باید شناخت

در خاتمه اصحاب أئمّه را باید شناخت

علما و محقّقین اتّفاق دارند بر اینکه اصول دین و مذهب و عقائد را نباید بدون دلیل قبول کرد بلکه باید با دلیل محکم پذیرفت و به احادیث ضعیفه و یا به تقلید نمی‌تون اعتماد کرد. بنابراین باید تعجب کرد که چگونه مردم ما اصول دین و عقائد خود را از راویان مجهول الحال و یا از تقلید گرفته‌اند.

اگر کسی برای بررسی و شرح حال اطرافیان ائمّهبه کتب تاریخ و حتّی فرمایشات خود ائمّه رجوع نماید تعجب می‌کند که چگونه افرادی بی‌ایمان دور و بر أئمّه بوده‌اند و در حیرت می‌ماند که چطور اصحاب أئمّهبه اسلام خیانت و با کتاب خدا و دین اسلام بازی نموده مردم را به انحراف کشانده‌اند. ما اگر بخواهیم به شرح حال ایشان بپردازیم کتابی قطور بلکه کتاب‌ها خواهد شد ممکن است گفته شود اصحاب حضرت امیر÷نسبت به اصحاب سایر ائمّهبهتر بوده‌اند ولی داد آن‌حضرت نیز از اصحابش بلند بود که شرح آن مفصل و این مختصر جای بیان آن نیست معذلک برای نمونه، ما به برخی از کلمات آن‌حضرت از نهج‌البلاغه که دسترس عموم است اشاره می‌کنیم.

حضرت امیرالمؤمنین÷که از دیگران داناتر و شجاع‌تر بود از اصحاب خود متنفّر و منزجر گردید و هنگام زمامداریش عدّه‌ای از مردم حقّه باز بی‌ارادۀ بی‌ایمان دور او را گرفته بودند چنان‌که ناله و نفرین و شکایت از دست ایشان داشت. در خطبه‌های نهج‌البلاغه و سایر اخبار مملوّ از شکایت و مذمّت او است از اصحاب خودش و با آن اقتدار و همّت عالی نتوانست ایشان را اصلاح نماید و جگرش از دست اصحابش خون بود.

در خطبۀ ۱۱۶ می‌فرماید: «و لهمّت كلب امرء منكم نفسه لا يلتف إلي عيرها ولكنّكم نسيتم ما ذكرتم وآمنتم ما حذّرتم فتاه عنكم رأيكم وتشتّت عليكم أمركم ولوددت أنّ الله فرّق بيني وبينكم». یعنی هر مردی از شما به فکر خود و خودخواه است و به دیگری توجّه ندارد ولیکن به شما آنچه پند داده شده فراموش کردید و از آنچه باید حذر کنیم ایمن شده‌اید لذا رأی شما سردرگم و کارتان پراکنده شده و دوست می‌دارم که خدا میان من و شما جدائی افکند.

و در خطبۀ ۱۱۷ فرموده: «فلا أموال بذلتموها للّذي رزقها ولا أنفس خاطرتم بها للّذي خلقها تكرمون بالله علي عباده ولا تكرمون اللّه في عباده». یعنی شما از بخل خود نه مالی در راهی که خدا برای روزی شما کرده بذل کردید و نه جانهائی برای آنچه خدا آفریده به خطر انداختید بنام خدا و دین او بر بندگانش فخر می‌فروشید و خدا را در میان بندگانش گرامی نمی‌دارید.

و در خطبۀ ۱۱۹ فرموده: «ما بالكم لا سدّدتم لرشد ولا هديتم لقصد؟... والله لولا رجائي الشّهاده: عند لقائي العدوّ ولو قد حمّ لقرّبت ركابي ثمّ شخصت عنكم فلا أطلبكم مااختلف جنوب وشمال، طعّانين عيابين حيادين روّاغين إنّه لا غناء في كثره عددكم مع قلّه اجتماع قلوبكم»: یعنی چه شده شما را که به راه رشد و ترّقی ارشاد نشدید و به راه حقّ هدایت نگشتید به خدا قسم اگر امید شهادت هنگام ملاقات دشمن نداشتم مرکب خود را حاضر می‌کردم و از شما فراری و دور می‌شدم و هرگز به سراغ شما نمی‌آمدم مردمی هستید طعنه‌زن عیبجو منحرف کجرو، نفعی در کثرت شما نباشد با پراکندگی دل‌هایتان، و در خطبۀ ۱۲۳ فرموده: «و كأنّي أنظر إليكم تكشّون كشيش الضّباب»، گفتارها همه می‌کنید ولی نه حقّی را می‌گیرید و نه ستمی را برطرف می‌کنید.

و در خطبۀ ۱۲۵ فرموده: «ما أنتم بوثيقة: يعلق بها ولا زوافر عزّ يعتصم إليها لبئس النّداء ولا إخوان ثقه عند النّجاء». یعنی شما مورد اعتمادی که بتوان به آن چنگ زد نباشید و همراهانی که موجب عزّت گردد نبودید، شما برافروزندگان جنگید اف بر شما که از شما سختی کشیدم نه مردم آزادۀ راستگوئی هستید چون شما را بخوانم و نه برادران معتمدی باشید چون با شما نجوی نمایم.

و در خطبۀ ۱۳۱ فرموده: «إظهأركم علي الحقّ وأنتم تنفرون عنه نفور المعزي من وعوعه الأسد». یعنی ای مردمیکه عقلتان زائل شده شما را بحقّ توجّه می‌دهم از آن می‌رمید و چنان از حقّ فرار می‌کنید مانند فرار گوسفندان از صدای شیر.

و در خطبۀ ۲۵ اصحاب معاویه را بر اصحاب خود ترجیح می‌دهد و فرموده: «انّ هؤلاء القوم سيد الون منكم باجتماعهم علي باطلهم وتفرّقكم عن حقّكم... وبأدائهم الأمانه إلي صاحبهم وخيانتكم وبصلاحهم في بلادهم وفسادكم... أللّهمّ إنّي قد مللتهم وملوّني وسئمتهم وسئموني فأبدلني بهم خيرا منهم وأبدلهم بي‌شرّا منّي». یعنی اصحاب معاویه به زودی دولت شما را از شما خواهند گرفت زیرا آنان بر باطل خود متّحدند و شما از حقّ خود متفرّقید و آنان امانت را به صاحب خود ردّ می‌کنند و شما خیانت می‌کنند آنان در بلاد خود به صلاح پرداخته و شما فساد می‌کنید، خدایا من ایشان را ملول کردم (از بس گفتم) و ایشان مرا ملول و آزرده کردند و ایشان را خسته کردم و ایشان مرا خسته کردند ایشان را از من بگیر و مردم بهتری مرا عطا کن و مرا از ایشان بگیر و بدتر از من نصیبشان گردان.

و در خطبۀ ۲۹ سراسر از ایشان نکوهش می‌کند از آن جمله فرموده: «و من فاز بكم فقد فاز والله بالسّهم الأخيب». یعنی هر کس شما نصیب او گردید به خدا قسم به سهم ناامیدتری مبتلا شده.

و در خطبۀ ۳۴ نیر سراسر صحابۀ خود را مذمّت کرده از جمله فرموده: «ما أنتم إلّا كابل ضلّ رعاتها، فكلّما جمعت من جانب انتشرت من آخر». یعنی شما مانند شترانی هستید که چوپان خود را گم کرده‌اند از هر طرف جمع‌آوری شود از جانب دیگر پراکنده شوند.

و در خطبۀ ۳۵ فرموده: با من مخالفت و جفا کردید و تا توانستید نافرمانی نمودید «فأبيتم علّ إباء المخالفين الجفاة، والمنابذين العصاة حتّي ارتاب النّاصح بنصحه».

و در خطبۀ ۳۹ ایشان مذمت کرده ومی‌فرماید: «لا أبا لكم ما تنتظرون بنصركم ربّكم أمادين يجمعكم ولا حميه تحمئكم أقوم فيكم مستصرخا وأناديكم متغوّثا فلا تسمعون لي قولا». یعنی بی‌پدران منتظر چه هستند برای یاری پروردگارتان آیا دینی که شما را جمع کند ندارید و غیرتی که شما را حرکت دهد فاقدید در میان شما می‌ایستم و فریاد می‌زنم و استغاثه می‌نمایم هیچ گفتار مرا نمی‌شنوید و از جمله به ایشان فرموده: «فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ وتثاقلتم النّصوالأدبر».

در خطبۀ ۹۶ چه قدر از ایشان مدمّت کرده از جمله می‌فرماید: «لوددت والله أنّ معاويه صارفني بكم صرف الدّنيا بالدّرهم فأخذ منّي عشره منكم وأعطاني رجلا منهم». یعنی به خدا قسم دوست دارم که معاویه با من معاملۀ دینار با درهم کند ده نفر از شما را از من بگیرد و یک مرد از آنان را عطا کند. و در همین خطبه ایشان را کر و کور و لال خوانده و فرموده: «صمّ ذو وأسماع وبكم ذو وكلام وعمي ذو وأبصار».

ودر خطبۀ ۱۳۳ فرموده: «قد اصطلحتم علي الغلّ فيما بينكم»تا آخر. یعنی شما در میان خود کینه توزید و به نفاق و دشمنی یکدگر عادت نموده‌اید.

و در خطبۀ ۱۰۶ در مورد فرار ایشان هنگام جنگ فرموده: «قد رأيت جولتكم وانحيازكم عن صفوفكم».

و در خطبۀ ۱۰۷ در وصف ایشان فرموده: «أيقاضا نوّما وشهود اغيبا وناظره عمياء وسامعه صمّاء ناطقه بكماء».

و در خطبۀ ۱۶۵ فرموده: «لكنّكم تهتم متاه بني‌اسرائيل».

و در خطبۀ ۱۷۹ در مذّمت ایشان می‌فرماید: «الّتي إذا أمرت لهم تطع وإذا دعوت لم تجب إن أمهلتم خضتم وإن حوربتم خرتم».

و در خطبۀ ۱۹۹ فرموده: «لقد كنت أمس أميرا فأصبحت اليوم مأمورا وكنت أمس ناهيا فأصبحت اليوم منهيا».

و در خطبۀ ۱۲۰ به ایشان فرموده: «أريد أن أداوي بكم وأنتم دائي كناقش الشّوكة بالشّوكة وهو يعلم أنّ ضلعها معها».

و در مذمّت اصحاب خود در مکتوب ۳۵ می‌نویسد: «فمنهم الآتي كارها ومنهم المعتلّ كاذباً ومنهم القاعد خاذلا أسأل الله أن يجعل لي منهم فرجا عاجلا فوالله لولا طمعي عند لقائي عدوي في الشّهاده وتوطيني نفسي علی المنيه لأحببت أن لا أبقي مع هؤلاء يوما واحدا ولا ألتقي بهم أبدا».

و در شمارۀ ۲۵۳ باب حکم در سرزنش ایشان می‌فرماید: «والله ما تكفونني أنفسكم فكيف تكفونني غيركم إن كانت الرّعايا قبلي لتشكو حيف رعاتها فانّي اليوم لأشكو حيف رعيتي كأنّني المقود وهم القادةأو الموزوع وهم الوزعة».

و همچنین در خطبه‌های دیگر و سایر کلمات خود بسیار از ایشان مذمّت کرده و ایشان را از صفات ایمانی و انسانی دور دانسته با اینکه مذمّت کرده و ایشان را از صفات ایمانی و انسانی دور دانسته با اینکه به دست مبارکش تازیانه و شمشیر بود نتوانست ایشان را باصلاح آورد و بحقّ برساند. و امّا سایر أئمّه که قدرتی نداشتند و محکوم به حکم ستمگرتن بودند لذا اصحابشان بسیار بدتر از اصحاب علی÷بودند. و چون اسلام به شرق و غرب دنیا رسیده بود و مردم فاسد و کافر و بی دین نمی‌توانستند در مقابل اسلام قیام نمایند ولی میدیدند مردم به اولاد رسولصو بزرگان اسلام توجّه دارند و آنان مورد احترام مردم و خوشنامند آمدند به نام ارادت در اطراف آنان جمع گشته و از نام و عنوان ایشان سوء استفاده کرده و زیر چتر نام ایشان هرچه توانستند به تخریب اسلام کوشیدند و به نام اسلام مذاهب کفر و شرک و خرافات باز کرده و فرقه‌ها تشکیل دادند از قبیل حروریه و حشویه و مرجئه و جهمیه و غیلانیه و ماصریه و بتریه و شکاکیه و تماریه و زیدیه و نجدیه و خوارج و جارودیه و سبائیه و کیسانیه و مختاریه و بیانیه و عماریه و حربیه و ریاحیه و راوندیه و تناسخیه و مغیریه و خطابیه و المعمریه و البزیعیه و حمزیه و المخمّسیه و علبائیه و البشیریه و حلولیه و العبائیه و اتحادیه و غالیان و الهریریه و الهاشمیه و الروندیه و الصباحیه ویعقوبیه و العجلیه و وحدتیه و التبریه و الحصینیه و الرافضه و اسماعیلیه و مبارکه و امامیه و قرامطه و السمطیه و فطحیه و واقفیه و قطعیه و همسویه و مؤلفه و محدثه و ناوسیه و اثنی عشریه و نصیریه و نمیریه و صوفیه و جعفریه و فرقه‌های بسیار دیگر که از فروغ اسلامی بدعت‌ها آورده و کفریاتی به نام اسلام اظهار کردند. بعضی از این فرقه‌ها امام را خدا و یا رسول خداصمی‌دانستند و یا امام را از پیمبران برتر می‌دانستند و بسیاری از آنان تمام محرّمات را حلال می‌شمردند و هر کس نام‌های بزرگان این فرق را بخواهد بداند و عقائد آنان را به تفصیل واقف گردد به کتاب المقالات و الفرق سعدبن عبدالله الاشعری القمی و یا کتاب حسن بن موسی النوبختی مراجعه کند.

این مذاهب برای مؤسّسین و بزرگانشان دکّان‌های پر منفعتی بوده و اکثر آنان خود را نایب و یا وکیل و یا از قوّام أئمّه می‌دانستند و از این راه نان می‌خوردند مانند زیاد بن مروان القندی و علی بن ابی حمزۀ بطائنی و عثمان بن عیسی که این هر سه از وکلاء و نایبان خاصّ و قوّام به امور حضرت موسی بن جعفر÷بوده در زندان بود این وکلاء هرچه مردم شیعه به نام امام می‌داند اینان جمع می‌کردند و چون امام در زندان فوت شد اینان منکر فوت او شده و مذهب واقفیّه را بوجود آوردند یعنی به امام هفتم توقّف کردند و گفتند پس از موسی بن جعفر÷دیگر امامی نیست و هر کس ادعای امامت کند کذاب و فاسق و بی دین است و هرچه وجوهات از امام نزد ایشان بود بلعیدند و خوردند و حتّی کنیزهائی که از امام نزد ایشان بود همه را تصرّف کردند نزد زیاد بن مروان هفتاد هزار اشرفی و نزد علیّ بن أبی حمزه سی هزار اشرفی با پنج دختر کنیز بود و هم‌چنین نزد عثمان بن عیسی. در حالیکه یکی از مدارک مذهب جعفری روایت اینان می‌باشد. پس بروایاتی که در فروغ و اصول دین از این قبیل راویان رسیده نباید اعتناء کرد و نباید آن‌ها را مدرک دینی قرار داد. ما می‌بینیم همان راویانی که در اصول دین کفر و شرک و خرافات و عقاید ضدّ قرآنی به نام أئمّه آورده‌اند عیناً همان راویان مطالبی به نام فروع دین از أئمّه نقل کرده‌اند. بنابراین وقتی روایات رسیدۀ از ایشان در عقاید باطل بود در فروغ نیز نتوان به آن‌ها استدلال و به راویانش نباید اعتماد کرد. و راه رسیدن به صواب در فروع دین به نظر ما تنها طریق فقه مقارن است که به اقوال و آراء گوناگون توجّه نمائیم و هر قولی را که مطابق قرآن و سنّت و دارای دلیل قاطعی از کتاب خدا و سنّت رسول بود آن قول را مدرک قرار داده و بپذیریم.

به هر حال همین فرقه‌بازی و مذهب‌سازی‌ها باعث ضعف مسلمین و تسلّط کفّار بر اراضی مسلمین گردید. أئمّهاز بسیاری از این فرقه‌ها بیزاری می‌جستند ولی اینان دست‌بردار نبودند و لذا بر مسلمین واجب است از تفرقۀ مذهبی دست بردارند و گول مروّجین مذاهب را نخورند و فقط طبق فرمودۀ خدا خود را مسلمان بنامند چنان‌چه خدا در سورۀ حجّ آیۀ ۷۸ فرموده:

﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ[الحج: ۷۸]

«خدا از پیش شما را مسلمین نامیده».

و مذهب غیر از دین است دین الهی از خدا است و خرافات نامیده و مذهب غیر از دین است دین إلهی از خدا است و خرافات ندارد. ولی مذاهب همه بشری و مملوّ از خرافات است. کار تفرقه و تشتّت و تعصّبات مذهبی به جائی رسیده که اگر کسی بخواهد مردم را از تفرقه نجات دهد و کتابی بنویسد جرئت اینکه نام خود را اظهار کند ندارد تا مبادا مورد حملۀ نفاق‌اندازان و مغرضین گردد. چنان‌که مرد جلیل‌القدری کتابی نوشت پیرامون نصوص امامت ولی نتوانست با نام خود آن کتاب را منتشر نماید.

باید دانست که زمان ائمهدین رسمی دولت و ملّت دین اسلام بود و نام‌های مذهبی نبود و امام صادق و یا ابوحنیفه و یا شافعی و یا مالک بن انس و دیگران هیچیک مدّعی آوردن مذهب نبودند. و این مذاهب معموله چه رسمی و چه غیر رسمی در زمان خلیفۀ مقتدر عبّاسی یعنی زمان سیّد مرتضی پیدا شد بواسطۀ عللی که ما در صفحۀ ۱۳۶ کتاب خرافات وفور نوشته‌ایم. ما در آن کتاب نام‌های ۲۸۰ نفر را به عنوان نمونه و خواصّ آنان بوده‌اند ذکر کردیم هرکه خواهد به آن کتاب مراجعه کند. و لذا امام صادق چنان‌که در کتاب کافی باب فی ترک دعاء النّاس آمده از دعوت مذهبی نهی نموده و از آن جمله به ثابت نامی می‌فرماید: «يا ثابت ما لكم وللنّاس كفّوا عن النّاس ولا تدعوا أحدا إلي أمركم». یعنی ای ثابت به مردم چه کار دارید از مردم دست بردارید و به امر خودتان یعنی توجّه دادن مردم به ما دعوت نکنید: زیرا أئمّهتابع دین و أئمّهمروّج دین بودند و باید مردم به خود دین دعوت شوند نه به هر کس که تابع اسلام است.

مردم ما امروز از اسلام بی‌خبرند ولی در هر مجلس و محفلی سخن از بزرگان دین و أئمّه و غلوّ دربارۀ آنان می‌باشد. متاسّفانه دکانداران مذهبی اکثراً از اسلام بی‌خبر و برای درآمدهای مذهبی به اسلام اصیل و قرآن کاری ندارند و از نام نفاق‌آور مذاهب دست بردار نیستند چنان‌که علّامۀ ممقانی در کتاب مقباس الهدایه ص ۸۹ از امام صادق روایت کرده که فرمود: «ما أنزل الله سبحانه آيه في المنافقين إلّا وهي فيمن ينتحل التّشيع». یعنی خدای تعالی در حقّ منافقین آیه‌ای نازل ننموده مگر آنکه همان آیه دربارۀ کسی است که خود را به تشیّع نسبت می‌دهند. و به قول آقای ممقانی مطالبی که در گذشته جزء غلوّ و ضدّ دین محسوب می‌شده امروزه از ضروریّات مذهب گشته و کسی حق‌ انکار آن را ندارد.

مطلب مهمّ این است که خود امام صادق مدّعی آوردن مذهب نبوده و آنکه خود را به نام تشیّع درمی‌آورد منافق خوانده ولی مردم خبر ندارند باید مردم را بیدار کرد وگرنه دکّانداران مذهبی دست از دکّان خود برنمی‌دارند. و هر قدر بتوانند کار خود را برای عوام توجیه می‌کنند خصوصاً که هزار سال است که در میان غالب از علمای مذهبی افکار التقاطی مذهبی و عرفان یونانی و هندی و فلسفی آمده و بهم آمیخته و از اسلام اصیل خبر ندارند.

از خدای متعال خواهانیم که ملّت ما را روشن سازد و از تفرقه و نفاق و خرافات مذهبی برهاند و توفیق دهد تا دست مروّجین خرافات را کوتاه گردانند.

والسّلام على من اتّبع الهدى ا. ع. ب