باید تعجّب کرد
هر ملتّی که کتاب آسمانی داشتهاند با کتاب آسمانی خود بازی و یا مخالفت کردهاند، امّا هیچ کدام مانند ملّت اسلام با کتاب آسمانی خود، ضدیّت و مخالفت نکردهاند. مدّعیان اسلام قبول دارند که کتاب آسمانی ایشان قرآن است ولی هر حدیث مخالف آن را میپذیرند، و قرآن اگر با حدیثی مخالف درآمد آن آیه را با تأویل دلبخواهی کرده و یا نمیپذیردند و دشمنان اسلام چون خواستند اسلام را واژگون کنند مطالبی ضدّ معارف قرآن به عنوان خبر و حدیث جعل نمودند سپس دیدند کسیکه با قرآن آشنا باشد آن جعلیّت را نمیپذیرند یعنی آنکه قرآن را ممیّز و فارق بین حقّ و باطل میداند اخبار ضدّ آن را تمیز میدهد آمدند قرآن را از مردم جدا کرده و گفتند قرآن قابل فهم نیست.
در حالیکه همۀ ملّتها حتّی یهود و نصاری میگویند ما کتاب آسمانی خود را میفهمیم، ولی اینان قرآن را قابل فهم نمیدانند و گفتند دلالت قرآن بر مطالب ظنّی است یعنی حجّیت ندارد و فقط امام میفهمد. پس گفتند اگر کسی خواست به قرآن استدلال کند گوش ندهید و به اخبار رجوع کنید که قطعی الدّلاله است. آنوقت هر حدیث مجعولی را بخورد مردم دادند و در کتابها وارد ساختند و بنام پیغمبر و یا نام امام آن را نشر دادند و تا پیروان امام و رسول آنها را بجان و دل پذیرفتند و بکلّی گمراه شوند.
چندی گذشت جاعلین آن اخبار مردند ولی مجعولات ایشان بنام امام صادق÷و یا امام دیگر میان کتب ماند و طبقۀ مردم دیندار خوشباور همه را پذیرفتند، خصوصاً اگر آن احادیث برای گروهی بهره و نان داشت و باعث آبادی دکّان میشد به ترویج و انتشار کوشیدند. و در اثر نشر آن اخبار و پیروی آنها مذاهبی ایجاد شد که اهل هر مذهب به یک عدّه از همان اخبار استدلال کردند و در اثر آن، تفرقه و نفاق و شقاق و نکبت و ذلّت میان مسلمین وارد گردید.
از باب نمونه مثلاً مجلسی در هفتم بحار یک باب احادیث به نام معرفتهم بالنّورانیّه آورده و از کتب خطّی که خود آن مینویسد صاحب آن کتب مجهول است احادیثی جمع نموده که تمامش ضدّ قرآن و عقل است و بعد خود او میگوید «لا نحكم بصّحتها»یعنی ما بصحّت اینها حکم نمیکنیم. امّا چون بحار چاپ و منتشر و بدست گویندگان بیسواد رسید در نشر آن کوشیدند برای بهره و حفظ دکّان خودشان. در آن اخبار آمده که امام و رسول از نور خلق شدهاند حال اگر کسی بگوید خدا در قرآن فرموده: ﴿ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ ﴾[الإنسان: ۲]، و به رسول خود خطاب کرده و فرموده: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ ﴾[یس: ۷۷]، که هر بشری از نطفه خلق شده و ممکن نیست انسانی از نور خلق شود؟ در جواب میگویند اولّاً خدا یک نفر است بقدر یک نفر... نفهمیدهاند؟! ثانیاً قرآن ظنّی الدّلاله است و این اخبار کثیره قطعی الدّلاله است. ثالثاً قرآن خبر واحد است، ولی اخبار نورانیّت متواتر است. حال چه باید کرد باید هزاران دلیل آورد که قرآن قابل فهم و قطعی الدّلاله میباشد زیرا خدا دروغ نمیگوید فرموده: ﴿ وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ١٧﴾[القمر: ۱۷] یعنی قرآن را آسان و ساده قرار دادیم، و آن را قول فصل و میزان و فرقان نامیده و همچنین فرموده: ﴿بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾و یا ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾یعنی قرآن برای مردم موجب هدایت و پند و موعظه و بیان است برای همۀ مردم نه فقط برای امام، زیرا نفرموده هدی للإمام.
بهر حال مدّعیان اسلام ببهانۀ اینکه قرآن قابل فهم نیست و قرآن مشکل است از قرآن اعراض کرده و با احادث ضدّ آن چسبیدهاند، و آن را ترویج میکنند، با اینکه خود أئمّه فرمودهاند أحادیثنا صعب مستصعب یعنی احادیث ما سخت و مشکل است. قول خدا را که فرموده قران آسان است قبول ندارند و قول ائمه را که فرمودهاند اخبار سخت و مشکل است باز قبول ندارند. و ببهانۀ اینکه ما احادیث داریم باید مطالب دینی را از حدیث گرفت مردم را بکلّی از حقائق قرآن دور کردهاند، و حتّی أئمّه را نیز از قرآن جدا کرده و گفتارهای ضدّ قرآنی را از امام میدانند گویا امام را تابع قرآن نمیدانند و برای امام دکّانی جدا در مقابل قرآن ساختهاند، اگر باورد ندارید در این ایّام کتب زیادی و از آن جمله دو کتاب از شیخین کبیرین یکی بنام اثبات ولایت حقه از جناب مستطاب الحاج شیخ علی نمازی، و کتاب دیگر به نام حمایت از حریم شیع از جناب آقای محلوجی به چاپ رسیده، این دو کتاب را مطالعه فرمائید و ببینید تمام همّت و سعی این دو نویسنده این بوده که امام خود را بالا برند و ضدّ قرآن و مکّذب آن معرّفی نمایند. این دو کتاب شاید بنظر عوام طرفدار خرافات مورد پسند باشد ولی اگر کسی به قرآن.. . و مهجور گردیدن آن. گو اینکه نویسندگان آنها غرضی نداشتهاند و برای دلسوزی و یا تعصّب جاهلانه نوشتهاند. أما روشن و پیدا است که این دو نفر بکلّی از قرآن بیخبرند مانند اکثر همقطاران خودشان.
ما برای خیرخواهی مطالب کتاب نمازی را بر مزنم و یا آقای نم، کتاب محلوجی را بنام مح و یا آقای مح نقل کرده و یا حدیث ثقلین که خودشان قبول دارند میسنجیم و قرآن و عقل را قاضی قرار میدهیم. و در ضمن سؤالاتی از ایشان نموده وبا کمال احترام یا جواب ما را بدهند و یا اگر دیدند ما حقّ گفتهایم و جواب ندارند بروند توبه کرده و بطلان کتابهای خود را اعلام نمایند و بیجهت بما توهین نکنند.