درسی از ولایت

فهرست کتاب

درسی از ولایت

درسی از ولایت

الحمدلله الّذي لم يزال ولا يزال والصّلوه والسلام علی النّبي واصحابه والآل.

بدانکه اسلام دین توحید و برای یکتاپرستی آمده و اصول آن عقلی و فطری است و تمام رسولان إلهی برای همین هدف آمدند و در این مرحله تقلید روا نیست.

متأسّفانه تاکنون که ۱۴ قرن بر آن گذشته هرکس آمده شاخ و برگی بر آن افزوده و از تابناکی و درخشندگی آن کاسته و آن را تیره و تار ساخته نظامی می‌گوید:

بس که ببستند بر آن برگ و ساز
گرتو ببینی نشناسیش باز

اکنون اگر کسی بخواهد خرافات و تیرگی آن را با هزاران دلیل برطرف سازد امکان ندارد، زیرا خلافات و موهوماتی که در اسلام آورده شده موجب دکّان‌های پردرآمد شده و هر دکّانی هزاران متولّی دارد که اسلام را عوض کرده‌اند. بلکه بقول علی÷در خطبۀ ۱۰۶: «لبس الاسلام لبس الفرومقلوبا». یعنی اسلام را مانند پوستین وارونه پوشانیده‌اند.

در زمان آن‌حضرت که صدر اسلام بوده چنین باشد، زمان ما حالش روشن است، زیرا آب چشمۀ کوهستان مایۀ حیات و گوارا است، ولی چون وارد خیابان‌ها و کوچه‌ها و در دسترس مردم آمد آنقدر در آن آشغال و کثافت می‌ریزند که پس از ده خیابان دیگر همان آب مایۀ بیماری و مرگ خواهد بود. دین اسلام نیز که مایۀ حیات ابدی و توحیدی بود بصورتی درآمده که مایه شرک و مجموعه‌ای از خرافات شده، حتّی یکی از دانشجویان دانشگاه را دیدم که از اسلام بیزاری می‌جوید و می‌گوید این اسلامی که در مملکت ما می‌باشد مجموعه‌ای از مدّاحی وتملّق از گذشتگان و یا بزرگان دینی است.

اکنون اگر کسی بخواهد اسلام حقیقی را بدون کم و زیاد بدست آورد باید به سرچشمه و محل دست نخورده و مدرک اولیه آنکه قرآن است مراجعه کند تا به سعادتش رهبری کند. اگر از اسباب هواپیما و یا کشتی دریانورد چیزی گم شود و یا از ابزار و اجزای آن گم گردد و یا خلبان ناشی حرکت دهد موجب خطر ساکنین و مسافرین شود.

همچنین است اسلام اگر چیزی از آن کم و زیاد گردد و یا به افکار شرک و اوهام آلوده گردد و یا به غیر اهلش رجوع شود حتماً موجب ذلّت و نکبت و هلاک دنیا و آخرت باشد.

صدر اسلام که مسلمین به قرآن آشنا بودند و کتاب دیگری نداشتند و اسلام به افکار بشری مبتلا و آلوده نشده بود پیروی کردند. دشمنان اسلام از یهود و نصاری و زنادقه و مجوس چون قدرت دفع اسلام و مسلمین را نداشتند، آمدند جعل حدیث و جعل اکاذیب به نام اسلام نمودند و افکار خود را که غلوّ و زیاده‌ روی در حقّ بزرگانشان بود در میان مسلمین وارد کردند و مسلمین را از راه قرآن منحرف ساختند.

چه بسیار کسانیکه دم از اسلام زده و عقائدشان با اسلام سازش ندارد بلکه ضدّ اسلام است. تمیز حقائق اسلام و عقائد صحیح آن برای کسی آسانست که پناه به قرآن برد و تقلید از این و آن نکند و به پرچمداران خرافات و دکانداران دینی و مذهبی مراجعه نکند، بلکه افکار خود را با قرآن بسنجد و اصلاح نماید.

خدای تعالی قران را میزان صحّت و بطلان مطالب قرار داده نه اخبار را چنان‌که در سورۀ شوری آیۀ ۱۷ فرموده: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ ١٧[الشوری: ۱۷].

امیرالمؤمنین علی÷نیز در خطبۀ ۱۸ در وصف قرآن فرموده: لا تكشف الظّلمات إلّا به. در خطبۀ ۱۳۸ فرموده در وصف عقلا که باید رأی خود را متوّجه قرآن کنند نه اینکه قران را حمل به رأی خود گردانند و در خطبۀ ۱۷۶ فرموده عقائد خود را متّهم بدانید و بر قرآن عرضه بدارید و آراء خود را بواسطۀ قرآن تصفیه کنید: «واتّهموا عليه آراء كم واستفشّوا فيه أهواءكم».

متأسّفانه أمّت ما امروزه هر دسته و هر مذهبی قرآن را پشت سر گذاشته و به اخبار نزد خود چسبیده‌اند، چنان‌که قرآن فرموده: ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣[المؤمنون: ۵۳] قرآن را قطعی الدّلاله نمی‌دانند و به اخبار نزد خود حمل می‌کنند در صورتیکه تمام ائمّه هدی فرموده‌اند اخبار خود را با قرآن بسنجید و با قران اصلاح کنید و آنچه موافق قران است بگیرید و خلاف قرآن را واگذارید، زیرا ما مخالف کتاب خدا سخن نمی‌گوئیم مثلاً امام صادق÷می‌فرماید: «ما وافق القرآن مخذوه وما خالف القرآن فدعوه».

امّا پیشوایان مذاهب به عکس این عمل کردند چنان‌که امیرالمؤمنین علی÷در خطبۀ ۱۴۵ فرموده: و ليس عند اهل ذلك الزّمان سلمه: أبور من الكتاب إذا تلي حقّ تلاوته ولا أنفق من إذا حرّف عن مواضعه… فقد نبذ الكتاب حملته وتناساه حفظته، فالكتاب يومئذ مؤو، فالكتاب واهله في ذلك الزّمان في النّاس وليسا فيهم، ومعهم وليسا معهم، لإنّ الضّلاله: لا توافق الهدي وإن اجتمعا تا می‌فرماید كأنّهم أئمّه: الكتاب وليس الكتاب وليس الكتاب إمامهم، فلم يبق عندهم منه إلّا اسمه ولا يعرفون إلّا خطّه وزبره.

یعنی و نزد اهل آن زمان چیزی بی‌ارزش‌تر از قرآن نخواهد بود هر گاه قرآن طوریکه سزاوار است تلاوت شود و چیزی با ارزش‌تر از قرآن نباشد هر گاه معنی آن را از موضع خود بگردانند، پس حاملین قرآن آن را فراموش کرده‌اند (یعنی آنانکه مبلّغ قرآن و مرجع مسلمین هستند بکلّی از آن بی‌خبرند). پس قرآن و اهل آن مطرود و مردم از آن گریزانند و بلکه آنان را از خود نفی می‌کنند، و قرآن و اهلش دو همراه در یکراهند که احدی ایشان را مأوی ندهد. پس قرآن و اهلش در آن‌زمان در میان مردمند در حالی که با مردم نیستند و گویا در میان مردم نیستند زیرا گمراهی با هدایت موافق نباشد اگر چه در یک‌جا باشند. تا آنکه می‌فرماید: گویا ایشان امام و پیشوای قرآنند و قرآن امام ایشان نیست در حالیکه قرآن باید امام باشد. پس باقی نماند از قرآن جز نامش و نشناسند مگر خطوط و حروفش را و از مفهوم آن بی‌خبرند.

پیمبر اسلامصکه اوّلین متخصّص راه توحید است به امّت خود اعلام خطر نموده و فرموده: «فاذا التبست عليك الفتن كقطع اللّيل المظلم فعليكم بالقرآن». یعنی هر گاه فتنه‌ها راه را بر شما مشتبه ساخت و مانند پاره‌های شب تار در راه دیانت به خطر افتادید برشما باد بقرآن که قرآن شما را راهنمای خوبی است. و در حدیث دیگر فرموده: «من طلب الهدی من غير القرآن اضلّه الله». یعنی هر کس هدایت از غیر قرآن بجوید خدا او را به گمراهی واگذارد.

بهرحال زمان ما هدایت قرآن را کافی نمی‌دانند و هر فرقه به اخباری چسبیده‌اند که موجب تفرقه و گمراهی ایشان همان اخبار مخالف قرآن است. حتّی مخالفین اسلام به این حقیقت اقرار کرده و نفاق و گمراهی مسلمین بواسطۀ دوری از قرآن می‌دانند.

تولستوی فیلسوف روسی می‌نویسد اگر کسی بخواهد سهل و سادگی و هدایت اسلام را بفهمد باید قرآن را بدقّت مطالعه کند زیرا در آن احکام و عقائدی است واضع و بنا شده بر حقایق روشن:

ولز مورّخ انگلیسی می‌گوید: اگر کسی بخواهد معنی اسلام را بیابد باید به قرآن مراجعه کند و هر کس بخواهد دینی انتخاب کند که سیر آن با تمدّن بشر پیشرفت داشته باشد باید اسلام را اختیار کند.

متأسّفانه أمّت ما معتقدند که قرآن قابل درک نیست تا بکتب احادیث مجعوله و خرافاتی که به نام امام جعل شده مراجعه شود و یاید قرآن را بواسطۀ اخبار فهمید آن‌هم علما می‌فمند در صورتیکه اخبار از قرآن مشکل‌تر است چنان‌که أئمّه نیز فرموده‌اند: «احاديثنا صعب مستصعب». و قرآن از هر کتابی روشن‌تر است.

خدای تعالی قرآن را سهل و آسان خوانده چنان‌که در سورۀ قمر چهار مرتبه مکرّر فرموده: ﴿ وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ ١٧[القمر: ۱۷]

«به تحقیق ما قرآن را آسان نمودیم».

و در سورۀ فرقان آیۀ ۳۳ فرموده:

﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا ٣٣[الفرقان: ۳۳]

«ایشان هیچ مثلی نمی‌آورد مگر آنکه ما بحقّ و به نیکوترین تفسیر برایت آوردیم».

و فرموده است:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤[النساء: ۱۷۴]

ودر سوره مائده فرموده است:

﴿قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥[المائدة: ۱۵]

و نیز فرموده: ﴿بَيَانٞ لِّلنَّاسِو ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِو نفرموده هدی للعلماء و بیان للعلماء.

چگونه مردم پابرهنۀ بی‌سواد مشرکین صدر اسلام قرآن را نفهمیدند و به آن گرویدند، ولی پیشوایان امروزه به اقرار خود، قرآن را قابل فهم نمی‌دانند. و لذا مسلمین به قرآن بی‌رغبت شده و هدایت خود را از غیر قرآن یعنی از دهان پیشوایان و روحانی نمایان می‌گیرند و به اخبار موهومه و جعلّیات و بدعت‌ها چسبیده‌اند.

قرآن می‌گوید خدا مستقّل و منفرد در آفرینش و ادارۀ جهان است و احتیاج به مدیر و سرپرست و قیّم جهان ندارد ولی مردم از حقایق قرانی بی‌اطّلاع هستند.

عدّه‌ای از بی‌خبران توحید قرآن را به شرک آلوده و به دلیل‌های پوچ و فریبنده دل‌های مسلمین را منحرف و باخبار مجعوله مشغول ساخته‌اند.

بر کسیکه دانا و بیدار و دیندار است واجب است که مسلمین را آگاه سازد و از چنگال شیاطنی انسی و جنّی و دکّانداران مذهبی برهاند.

دشمنان دین و جهّال متعصّبین تا توانسته برسول خداصدروغ بسته‌اند از اینرو آنحضرتصفرمود: «إذا ظهرت البدع في أمتي فليظهر العالم علمه فإن لم يفعل فعليه لعنة الله والملائكه والنّاس اجمعين». یعنی هر گاه در أمّت من بدعت‌ها ظاهر شد باید دانشمند دانش خود را اظهار و با بدعت‌ها پیکار نماید واگرنه بر او ست لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم.

این حقیر برای اعلام خطر و انجام وظیفۀ وجدانی و دفع شرک از اسلام و مسلمین با دلائل محکم قرآنی و اخبار صحیحه و براهین عقلی این کتاب را به نام درسی از ولایت می‌نویسم تا بلکه جوانان خصوصاً افراد دانشجو را بیدار و از شرک و غلوهای بدتر از کفر برهانم. البته ساده و روان و روشن می‌نویسم، تا شرّ دشمنان حضرات أئمّه هدی خصوصاً دشمنان حضرت امیرالمؤمنین علی÷را از سر مردم دور کنم و مچ مدّعیان ولایت که به نام آن‌حضرت و دوستی او مردم را بدام کفر و شرک می‌اندازند باز کنم.

من خود را پیرو شیعۀ حقیقی حضرت علی÷می‌دانم و قلبم مملوّ از دوستی و محبّت حضرت مولای متقیّان می‌باشد و دکّاندارانیکه خود را به آن‌حضرت چسبانیده و بنام دوستی او کتاب خدا و را پایمال کرده‌اند و اسلام را آلوده ساخته‌اند دوست آن‌حضرت نمی‌دانم.

دوست آن‌حضرت کسی است که تابع قرآن باشد و دین آن‌حضرت و اصول و فروعی که آن‌حضرت قبول داشته بپذیرد و کم و زیاد نکند.

حضرت علی÷طبق دستور قرآن که فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء: ۱۳۶] به همین اصول ایمان آورد و اصول دین او ایمان به چیزهائیکه خدا دستور داده بوده، و خود را از اصول دین نشمرد و نگفت ایمان بخودم و یا به اولادم آورده‌ام. و مکرّر می‌فرمود من تابع اسلام و کتاب خدا و سنّت رسولص می‌باشم. او تابع دین بود نه آنکه اصل و فرع دین باشد و از خود مداحی نمی‌کرد و مردم را از مدح نسبت به خود منع می‌کرد و در خطبۀ ۲۱۴ فرموده: فلا تثنوا عليّ بجمیل ثناء. و مداحی از مخلوق را مردود شمرده.

دوست آن‌حضرت کسی است که معتقدات او یعنی عقاید دینی او مانند او باشد. او به خدا و رسول و قیامت ایمان آورد ولی دشمنان دوست‌نمای او بهزاران چیز ایمان آورده و همه را از اصول ایمان می‌شمارند. و پس از اصول دین بنام اصول مذهب زیاد کرده‌اند.

خود أئمّه خصوصاً حضرت صادق÷نفرمود من مذهبی آورده‌ام ولی اینان مذهبی به نام او آورده‌اند که در قرآن و در نهج‌البلاغه نامی از آن نیست. حضرت علی÷به ملائکه و کتب خدائی و رسولان الهی ایمان آورد طبق آیۀ ۲۸۵ بقره، و هر کس بملائکه و کتب الهی که معرّف خدا و رسول و معادند ایمان نیاورد مسلمان نیست. ولی اینان آن‌حضرت را از کتب و رسل الهی بالاتر و برتر می‌دانند و ایمان به او را از اصول مذهب و لازم می‌شمرند.

با اینکه خود آن‌حضرت در خطبۀ ۲۰۳ نهج‌البلاغه می‌فرماید: «نظرت الی كتاب الله و ما وضع لنا و امرنا بالحكم فيه فاتّبعت و ما استنّ النّبي فاقتديته». آن‌حضرت نفرمود بمن وحی می‌شود و یک کلمه بر اصول و فروع دین نیفزود ولی اینان هرچه خواستند بر دین خدا بنام آن‌حضرت بافتن و زیاد کردند.

بطور یقین ما که بخواهیم راه و روش و عقائد صحیح آن‌حضرت را طبق کتاب خدا بیان کنیم و خرافات ایشان را برطرف سازیم بما تاخت و تاز خواهند کرد و بلکه تکفیر خواهند کرد و از هیچ تهمت و افترا و فحش دریغ نخواهند کرد. و در مملکتی مملوّ از خرافاتست برای ما پناه و ملجأی جز خدا نخواهد بود زیرا تجربه شده هر کسی حقائق را برای راهنمائی و بیداری مردم گفته او را کوبیده و بلکه کشته‌اند.

روحانی نمایان دروغی اول تکفیر می‌کنند و چون شخصی را بکفر نسبت دادند هرچه بخواهند وغیبت و تهمت می‌زنند زیرا غیبت و تهمت بکافر را جائز می‌دانند. مثلاً دکتر علی شریعتی که خدا او را رحمت کند، یکی گفت او سنی است، دیگری گفت او وهابی است، سومی گفت پول از ابن سعود گرفته، چهارمی گفت حوالۀ ماه سی‌هزار تومان که ابن سعود به آن می‌دهد نزد ما است. دیگری گفت او دشمن علی است. و حسینۀ ارشاد را یزیدیۀ ارشاد خواند. ما می‌دانیم همین تهمت‌ها را بما نیز خواهند زد زیرا کسی که جواب منطقی ندارد و می‌خواهد دکان خرافات خود را حفظ کند ناچار به همین دروغ‌ها و تهمت‌ها چنگ می‌زند و یک عدّه عوام کالانعام باور می‌کنند و دکانداران به هدف خود که دور کردن مردم از حقّگو است می‌رسند و عوام بخواب خرگوشی می‌ماند و برای سواری بدکاران آماده می‌شوند. ولی ما چون باری انجام وظیفۀ اسلامی این کار را می‌کنیم از تهمت‌ها و افتراها نمی‌هراسیم و جزای خود را از خدا می‌خواهیم.

این حقیر در سنّ پیری منزل که مأوی و سکنی ندارم و الآن دربدر و سرگردان و مقدار زیادی مقروضم. ولی دشمنان من می‌گویند او باغ‌ها دارد و ملک‌ها خریده و از ابن سعود و عراق پول‌ها گرفته و می‌گویند جاسوسی صهیونیسم است. و هنوز کسی پیدا نشده از ایشان مدرک بخواهد و ایشان را بر این دروغ‌ها مواخذه نماید. بلکه همین روحانی نمایان که در بین اختلاف دارند بر دشمنی ما متّحدند و برای دکان قتل ما را واجب می‌دانند و اگر اذیت‌ها و آزارها و فحاشی‌ها و تهمت‌های ایشان را ذکر کنم کتابى خواهد شد.

بسیاری از فامیل و دوستان ما می‌گویند امروزه فسق و فجور و هرزگی مسلمین را فرا گرفته جای این سخنان نیست شما بروید اما گرفتاری‌هاى دیگر را اصلاح کنید. ما جواب می‌گوئیم هیچ فسق و فجور و گرفتاری مانند شرک نیست، باید اول مردم را از شرک نجات داد و به اضافه دین آلوده و بی‌اثر است، باید اول آلودگی دینی را برطرف کرد.

جوانان ما که از اسلام و اخلاق اسلامی دور و فراریند برای آنست که دین را مجموعه‌ای از خرافات می‌دانند و اسلام خود را از همین روحانی نمایان و از زبان ایشان شنیده‌اند و از حقایق اسلام و توحید بی‌خبرند و از مجالس دینی جز خرافات نگرفته‌اند.

عده‌ای دیگر بما می‌گویند شما و سخنان شما موجب تفرقه می‌شود جواب ما این است که اتحاد در شرک باطل بوده و ما همۀ فرق اسلامی را به قرآن که حبل‌الله است دعوت می‌کنیم و همه را با اتحادی که امر قرآن است راهنمائی کرده و از خرافات مذهبی که موجب تفرقه است دور می‌کنیم و این کار موجب وحدت مسلمین است نه تفرقه. تفرقه این است که خدا در سورۀ روم فرموده:

﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢[الروم: ۳۱-۳۲]

«از مشرکین نباشید از آنانکه تفرقۀ دینی آورده و شیعه شیعه شدند که هر دسته وحزبی به آنچه خود دارندد خوشحالند».

بنابراین کسانیکه مردم را به شرک و خرافات می‌کشند آنان تفرقه‌اندازند نه ما که عوت به توحید و قرآن می‌کنیم و می‌گوئیم خدا فرموده: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ[آل‌عمران: ۱۰۳]. و امیرالمؤمنین÷مکرر در نهج‌البلاغه فرموده حبل الله قرآن است ما می‌گوئیم قرآن موجب اتّحاد ولی اخبار مذهبی موجب تفرقه است.

دانشمندان مذهبی بواسطۀ اخبار مذهبی حتی در مفاهیم قرآن ایجاد اختلاف کرده‌اند و همین موجب نفاق و شقاق شده چنان‌که خدا در سورۀ بقرۀ آیۀ ۱۷۶ فرموده:

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ١٧٦[البقرة: ۱۷۶]

و در جای دیگر فرموده: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۗ[آل‌عمران: ۱۹] بنابراین تمسّک به قرآن موجب وحدت است نه تفرقه، و تمام فرقه‌ها را در ادیان الهی همان دانشمندانی آورده‌اند که کتاب آسمانی داشتند، ولی مردم را از آن دور کردند.

خدا مکرّر فرموده: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣[الأعراف: ۳] و نفرموده: «اتّبعوا الأحاديث»اگر چه ما احادیث موافق قرآن را قبول داریم ولی قرآن را چنان‌چه خدا فرموده: ﴿أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِمی‌دانیم چنان‌که در سورۀ زمر آیۀ ۲۳ فرموده:

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا[الزمر: ۲۳]

و در سورۀ جاثیه فرموده: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَ ٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٦[الجاثیة: ۶] و فرموده: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا ٨٧[النساء: ۸۷] یعنی کیست که از جهت حدیث از خدا راستگو‌تر باشد.

به هر حال حقیقت این است که اختلاف از نام مذهب آمده و این مذاهب متعدّده چون صدر اسلام نبود مردم مسلمان متحدّ بودند:

هدف از دین اسلام اتحاد است
ز مذهب تفرقه جنگ و فساد است

باید به مدّعیان دوستی دروغی حضرت امیرالمؤمنین گفت آیا آن‌حضرت مذهب صوفی و یا شیخی و یا جعفری و یا حنفی و یا مالکی و حنبلی داشت یا هیچکدام. خدا نام دین خود را اسلام گذاشته و در سورۀ حج آیۀ ۷۸ فرموده:

﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ[الحج: ۷۸]

و تمام پیغمبران را مسلمان خوانده پس امامیکه خدا برای مسلمین گذاشته مسلم و نام دیگری را جائز نشمرده.

چگونه مدّعیان پیرو رسول خداصنام دین اسلام را بنام مذهب تبدیل کرده و موجب تفرقه شده‌اند، پس ما که دعوت به اسلام می‌کنیم دعوت ما به اتحاد است، ولی مذهب‌سازان موجب تفرقه شده‌اند. خدا فرموده: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥[آل‌عمران: ۸۵] یعنی هر کس دینی را بجوید غیر اسلام هرگز از او پذیرفته نیست، این نام را خدا انتخاب کرده و موجب وحدت تمام فرق اسلامی است.

در این کتاب معنی ولایت را که خدا و رسول خواسته بیان می‌کنیم و خود مفتخر به همان ولایت می‌باشیم نه ولایتی که غلات و مفوضّه و شخیّه و مشرکین برای خرابی اسلام آورده‌اند. تا هر کس طالب باشد هدایت شود و ندانسته تقلید از این و آن نکند و این کتاب را نخوانده به سخن مغرضین گوش ندهد.

عجب این است که عدّه‌ای خواندن این کتاب را حرام می‌دانند ولی خواندن کتبی که ردّ بر این کتاب نوشته شده واجب می‌دانند. ما نمی‌دانیم چگونه کتاب نخوانده را مردم مردود بدانند، و چگونه قضاوت یکطرفی را روا می‌دانند. خدا فرموده هر کتابی و هر سخنی را ملاحظه کنید و احسن آن را پیروی کنید، چنان‌که در سورۀ زمر آیۀ ۱۷ فرموده:

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨[الزمر: ۱۷-۱۸]

«یعنی بشارت بده به بندگانم آنانکه سخن را می‌شنوند ونیکوتر آن را پیروی می‌کنند و ایشانند که خدا هدایتشان کرده و ایشانند همان خردمندان».

متأسفانه کسانی بر ما ردّ نوشته‌اند که مسلّماً اصول دین علی÷را نمی‌دانند و اصول دینشان با اصول دین آن‌حضرت متغایر است، او ایمان به خودش را از اصول دین نشمرد، ولی اینان گویا ایمان و اسلام او را ناقص می‌شمرند، و می‌گویند باید حضرت عباس و امام هشتم نیز ایمان آورد. ما می‌گوئیم تمام أنبیاء فرموده‌اند که انسان به هر راهی می‌رود باید بینا باشد و کورکورانه نرود، و خدا فرموده: ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ٤٢[الأنفال: ۴۲] و نباشد از کسانیکه خدا در سورۀ أحزاب آیۀ ۶۸ در مذمت ایشان که به دنبال عقل نرفته و می‌گویند:

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧[الأحزاب: ۶۷]

«ما اطاعات آقایان و بزرگان خود را کردیم آنان ما را گمراه کردند خدایا عذابشان را دومقابل گردان».

اینان به سخن مراجع تقلیدیشان نیز گوش ندادند زیرا تمام مراجع تقلید گفته‌اند که اصول دین و عقاید تقلیدی نیست.

زمان جاهلیّت برای هر یک از بزرگان و رؤسا که قدرتی داشتند کرنش و تعظیم می‌کردند و صفات إلهی برای او قائل می‌شدند و او را مؤثر در سرنوشت و سعادت خود می‌پنداشتند و بدینوسیله استخدام و استثمار او می‌شدند، اسلام آمد تمام این خرافات و بردگی‌ها را برداشت و خود رسول‌خداص مکرّر گوشزد مردم می‌کرد که: ﴿أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ[الکهف: ۱۱۰]، من بشری مانند شمایم و بشری غیر شما نیستم، و اگر به من وحی می‌شود به سایر انبیاء نیز وحی می‌شد. پس بشر را بیدار کرد که نباید برای بشر دیگر و یا مخلوق دیگر کرنش و ستایش کند، و می‌فرمود: انبیا آمده‌اند بشر را به خدا دعوت کنند نه به خودشان. این فرمایشات موجب توجّه عقلا و برتری اسلام از سایر مرام‌ها شد.

اخیراً مذاهبی به نام ولایت تکوینی، رسول خداصو امام را از حدود بشریت بالا برده و احزابی پیدا شده که بغلوّ و شرک افتادند و موجب بیزاری عقلا از اسلام شدند و خیال کردند دین یعنى تملّق از بزرگان گذشته، عدّه‌ای منزجر و روی‌گردان شدند، عدّۀ دیگری برای حفظ دکّان چنان به این اوهام و خرافات چسبیدند که حاضر به تفکّر و تعقّل نشدند.

امام سجّاد÷به ابی خالد کابلی فرمود: یهود به نام دوستی عزیر÷به جائی رسیدند که هرچه دلشان خواست در حقّ او گفتند در نتیجه نه عزیر از ایشان است و نه ایشان از عزیر÷، و نصاری از دوستی عیسی÷به جائی رسیدند که هرچه دلشان خواست در حقّ او غلوّ کردند، پس نه عیسی از نصاری است و نه نصاری از عیسی، و ما ائمّه نیز چنین خواهیم بود، زیرا عدّه‌ای ادّعای دوستی ما کنند تا آنجا که بگویند و غلّو کنند در حقّ ما آنچه یهود و نصاری در حقّ عزیر و عیسی÷گفتند پس نه ایشان از ما و نه ما از ایشانیم، چنان‌چه خدا در سورۀ أنعام آیۀ ۱۵۹ فرموده:

﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ [الأنعام: ۱۵۹]

«محققاً آنانکه تفرقۀ دینی بوجود آورده و گروه گروه شدند تو ای رسول خداص از آنان نیستی».

ما برای طرفداری از توحید و ولایت حقیقی قرآنی و دفع شرک گفتار (خدا و رسول) را بررسی کرده و هرچه مطابق قرآن و حدیث موافق قرآن باشد پذیرفته می‌نگاریم، وگرنه طبق دستور خدا و أئمهآن را ردّ می‌کنیم و از خردمندان انتظار داریم که نخوانده به سخن مغرضین قضاوت نکنند و به یک خطّ و یک صفحه که مطابق مذاقشان نشد قناعت ننمایند و اگر پس از مطالعه اشکالی دارند و یا از ما اشتباهی دیدند بخود ما مراجعه کنند و ما را از اشتباه خارج سازند و مانند جهان و بیچارگان به فحش و افترا نپردازند.

بهر حال ما قرآن و عقل و احادث صحیفه را قبول داریم و از کسیکه ما را از اشتباه آگاه سازد ممنونیم

والسلام علی من اتبع الهدی واللّعنة علی من اتبع الهوی

القائل السيد ابوالفضل ابن الرضا

(علّامة برقعي)