۱- سحر ساکنان بابل
یکی از امتهای قدیمی که به جادو و جادوگری پرداخته و با آن گمراه شده است اهل بابل است خداوند متعال فرموده است:
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ﴾[البقرة: ۱۰۲].
«بلکه شیاطین (صفتان گناه پیشه) کفر ورزیدهاند، و (بجای دستورات الهی) جادو و آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل شده بود، به مردم میآموزند».
شهر بابل که در این آیه بدان اشاره شده یکی از شهرهای عراق و بر ساحل رودخانهی فرات قرار داشت. آثار این شهر هنوز هم باقی ماندهاند. این شهر درآن دوران یکی از بزرگترین شهرهای جهان و مهد علوم و فنون بوده است. از جمله علوم و فنون این شهر جادو وعلم فلکیات بوده است. «هیرودش» مورخ سرشناس آن زمان، بابل را به صورت زیبایی توصیف کرده است که بیانگر عظمت و شکوفایی آن است. ساکنان بابل از کلدانیان نبطی و سریانیان بودند. [۲]
انتشار سحر در میان بابلیان مشهور است و قرآن کریم هم بدان تصریح کرده است. ابن خلدون میگوید: «وجود جادو در میان ساکنان بابل که از کلدانیان نبطی و سریانیان بودند زیاد بوده و قرآن کریم به آن تصریح کرده و در روایات هم آمده است. سحر در بابل و در مصر و در زمان بعثت حضرت موسی÷بازار پررونقی داشته است. [۳]
نویسندهی دایرة المعارف قرن بیستم از نبوغ بابلیان در زمینهی سحر صحبت کرده و گفته است: «ساکنان بابل که از کلدانیان نبطی و سریانیان تشکیل شدهاند بانبوغترین مردم در زمینهی جادو و طالعبینی به حساب میآیند و حرفهی مناجات با ارواح و خارج کردن آنها از اجساد در میان آنان جایگاه اول را داشته است. [۴]
ابوبکر رازی مشهور به جصّاص میگوید: «اهل بابل صابئانی بودند که سیارههای هفتگانه را پرستش میکردند و آنها را خدایان خود مینامیدند و معقتد بودند که تمام حوادث جهان توسط این خدایان انجام میگیرد. آنان خدای یگانهای که این سیارهها و تمام اجرام هستی را آفریده است باور نداشتند. آنان همان کسانی هستند که خداوند، ابراهیم خلیل÷را به سوی آنان فرستاد و آنان را به سوی خدا فرا خواند و چنان در برابر آنان استدلال کرد و اتمام حجت نمود که آنان را شگفتزده نمود و در نتیجه نتوانستند دلایل او را رد کنند، پس او را در آتش انداختند و خداوند آن آتش را سرد و مایه سلامتی او گردانید و سپس به او دستور داد که به شام مهاجرت کند».
جصاص همچنین مینویسد: «اهل بابل بتهایی را پرستش میکردند که به نام سیارات هفتگانه ساخته بودند و برای هریک پوششی درست کرده بودند که هر بت را در جای مخصوصش میگذاشتند و طبق اعتقادات خود با انجام دادن کارهای مختلف به این بتها تقرّب میجستند و برای هر کاری به یکی از آنها پناه میبردند. مثلاً کسی که دنبال خیر و صلاح بود با نیرنگ و طلسم و جادو کردن به سیارهی مشتری تقرّب میجست، و کسی که خواستار بدی، جنگ، مرگ و نابودی دیگران بود به گمان خود به سیارهی زحل پناه میبرد، و کسی که خواهان رعد و برق، آتشسوزی و طاعون بود با سر بریدن حیوانات به سیارهی مریخ تقرّب میجست».
جصّاص در ادامه میگوید: «تمام این طلسمهایی که با زبان نبطی نوشته شدهاند، مشتمل بر تعظیم سیارههایی هستند که آنها از نیکی و بدی و محبت و کینه میخواهند، و میپندارند که با تعظیم این سیارهها هر کاری را که بخواهند میتوانند برای دیگران انجام دهند بدون این که نیاز به لمس کردن آنها داشته باشند و تنها قربانیهایی را که به سیارهی مورد نظرشان تقدیم کردهاند و برای این کار کافی میدانند.
برخی از مردم گمان میکنند که میتوانند انسان را به الاغ و سگ تبدیل کنند و هرگاه بخواهند دوباره او را به شکل انسان برمی گردانند، و همچنین بر تخممرغ و جارو و کوزه سوار میشوند و در فضا پرواز میکنند و در یک شب از عراق به هندوستان و به هر جا که بخواهند میروند و در همان شب بر میگردند.
عموم مردم چنین اعتقادی داشتند، چون این سیارات را پرستش میکردند و به هرچه که مایهی تعظیم آنها بود اعتقاد داشتند. در این میان ساحران هم با نیرنگهای خود حقایق را بر عموم مردم وارونه جلوه میدادند و چنین وانمود میکردند که تاوقتی که به صحت سخنان آنان باور نداشته باشند هیچ سودی از جانب این سیارات به آنان نمیرسد. [۵]
کاهنان و جادوگران کلدانی در مورد تأثیر سیارات و ستارگان بر زندگی انسان اعتقادات کفرآمیز و شرکآلودی داشتند و کارهای زیادی را به آنها نسبت میدادند از جمله:
۱- طلوع سیارهی مشتری در شبهای مهتابی به زنان حامله مژدهی فرزند پسر را میدهد.
۲- طلوع سیارهی عطارد بیانگر افزایش معاملات تجاری، بهبود وضعیت اقتصادی کشورها و گسترش علوم و ادبیات و بهبود وضعیت عالمان و ادیبان است.
۳- طلوع سیارهی زحل نشان دهندهی اختلافات خانوادگی و گسترش گرسنگی و بیماری و شعلهور شدن جنگهاست.
۴- طلوع سیارهی زهره هم بیانگر رونق ازدواج بویژه برای دختران بزرگسالی که هنوز ازدواج نکردهاند، میباشد.
جادوگران کلدانی در کارهای سحرآمیز خود بر حرکات این سیارات، وقت طلوع، روبرو شدن، دور شدن و هرچه مربوط به آنها بود تکیه میکردند، زیرا اعتقاد راسخی به تاثیر آنها بر زندگی انسانها داشتند. [۶]
تمام این کارها کفر و گمراهی هستند و شیاطین انس و جن بندگان خدا را با آن گمراه کردهاند.
پژوهشگران در میان آثار ملتهای گذشته، آثار زیادی را از شهر بابل کشف کردهاند. «و سنگ نوشتهها و نقش و نگارهایی که بابلیان و آشوریان بر جای گذاشتهاند و نیز لوحههایی که با خط میخی نوشته شدهاند بیانگر این نکته هستند که جادو بیشترین بهره را از این سنگ نوشتهها و نقش و نگارها داشته است».
با این آثار چنین استدلال کردهاند که ترس از جن و شیاطین یک پدیدهی اساسی در دیانت بابلیان و آشوریان بوده و زندگی روزانهی آنان متأثر از سحر بوده است.
شهر قدیمی «اور» -یکی از مراکز قدیمی فرهنگ و تمدن سومری- از اماکن مهم جادو و جادوگری به شمار میآید و کتابهای قدیمی سومریان مملو از موضوعات سحرآمیزی همچون سرودهها، طلسمها و افسونها ست.
آشور بانیپال پادشاه آشوری از سال ۶۲۶ تا ۶۶۸ قبل از میلاد بسیاری از متون دینی و جادوگری را در کتابخانهی خود نگهداری کرده است. وی این متون را از معابد مختلف شهرهای قدیمی جمعآوری کرده است. بیشتر این متون با زبان سومری نوشته شدهاند. [٧]
پژوهشگران، کتابها و متون سحرآمیز بابلیان را به سه مجموعهی اصلی تقسیم کردهاند:
۱- متون اخترشناسی، در این متون ذکر شده است که این ستارگان خدایان مردم هستند و بر زندگی، کردار و سرنوشت آنان تأثیر میگذارند.
۲- لوحههای مخصوص برخی از وسایلی که در امر کاهنی و غیبگویی به کار میروند.
۳- طلسمها و افسونهایی که برای دفع شر سحر سیاه و دورکردن ارواح خبیثهای که وارد بدن انسانها و موجب بیماری آنها میشدند، بکار میرفت، چون اعتقاد داشتند که علت اصلی بیماری، روی آوردن به شیاطین و ارواح خبیثه است و جهت شفا یافتن شخصی از بیماری باید این ارواح از بدن او دفع شوند. [۸]
اهل بابل معتقد بودند که ارواح خبیث مسئول حوادثی از قبیل: زلزله، آتشفشانی، طوفان و سیل ویرانگری که گاهی در جهان اتفاق میافتند، هستند؛ از این روی بکارگیری این افسونها را ضروری میدانستند تا از بیهوده بودن این ارواح خبیث با نظام حاکم بر هستی جلوگیری کنند. این افسونها در لوحههای مختلفی مرتب میشدند که هرکدام از آنها برای جلوگیری از یکی از حوادث مذکور مورد استفاده قرار میگرفت.
کلدانیان پس از سر بریدن پرندگان از خون آنها برای جادوگری استفاده میکردند، از این رو به پرندگان توجه ویژهای داشتند و خوراک مخصوصی به آنها میدادند و هرگز از گوشت آنها نمیخوردند. [٩]
آیا نمیبینی که جادو چگونه این اقوام را در گمراهی بزرگ و شرارتی فراگیر فرو برده است؟
یکی از موارد نغز و جالبی که در مورد جادو کردن با خون پرندگان روایت شده مربوط به زمان رویارویی لشکر کلدانیان به رهبری «فلامینوس» با لشکر قرطاجیان به فرماندهی «هانیپال» است که «فلامینوس» به رئیس جادوگران خود دستور داد پرندهای را ذبح کند و با آن چنان جادو کند که شکست دشمنانش را تضمین نماید.
هنگامی که جادوگر به طرف پرندهی مورد نظر رفت و قبل از ذبح به او غذا داد تا سحر خود را بر روی آن انجام دهد، پرنده از خوردن آن غذا خودداری کرد و جادوگر، این امر را دلیلی بر شکست فرماندهی خود شمرد و به سوی او برگشت و او را از هر حملهای به سوی دشمنانش در آن روز برحذر نمود، ولی فرمانده «فلامینوس» از سخن جادوگر خندید و از او پرسید: اگر پرنده امروز و فردا و برای مدتی طولانی از خوردن غذا خودداری کند، چه باید کرد؟ جادوگر در پاسخ گفت: فرمانده باید منتظر بماند.
ولی فرمانده اندرز و توصیهی جادوگر خود را مورد ریشخند قرار داد و به او دستور داد که فوراً پرنده را ذبح کند و سحر خود را انجام دهد، ولی جادوگر از اجرای این دستور سر باز زد و بلافاصله کشته شد.
«فلامینوس» فرمان حمله به قرطاجیان را صادر کرد و جنگ در اطراف دریاچهی «تراسمین» در گرفت که «فلامینوس» و پانزده تن از لشکریان او کشته شدند.
آیا کم عقلتر و پستتر از اینها را دیدهای که معتقدند پرندگان از غیب آگاهی دارند و احکام خود را بر این کارهای بیهوده پایهگذاری میکنند.
جصّاص میگوید: گمراهی بندگی این سیارات هفتگانه به اهل بابل اختصاص نداشت، بلکه در عراق، شام، مصر و روم تا روزگار «بیوراسب» که عربها او را «ضحاک» مینامند، رایج بوده است. «فریدون» که اهل «دنباوند» [۱۰]بود، زمانی که مردم علیه ضحاک شورش کردند، نامهای به طرفداران خود نوشت (و آنان را به کمک طلبید) و برای فروپاشی حکومت ضحاک داستانهای مفصلی است:
ابن کثیر میگوید: کسانی که شهر دمشق را آباد کردند، چنین دیدگاهی داشتند و به قطب شمال روی میکردند و با کردار و گفتار مختلف، این سیارات هفتگانه را پرستش میکردند و برای آنها جشن و قربانی برپا میکردند و بر هریک از دروازههای هفتگانهی قدیمی شهر دمشق هیکلی برای یکی از این سیارات وجود داشت. [۱۱]
تمام این امور گمراهی بزرگی هستند که بندگان با آن گمراه شدهاند.
[۲] یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان (۱/۳۰٩) به تفصیل از آن سخن گفته است. [۳] ابن خلدون، المقدمه: ص(٩۲٧) [۴] دایرة المعارف قرن بیستم: (۵/۶۵) [۵] در مورد این نقل قولها به کتاب «أحکام القرآن» ابوبکر رازی (۱/۴۴-۴۵) نگاه کن و اگر میخواهی مطالب بیشتری را در مورد صابئیان یاد بگیری به کتاب «الملل و النحل» شهرستانی (۲/۴٩۰۵) مراجعه کن. [۶] محمد محمد جعفر، السحر: ص(۱۳) [٧] احمد شنتناوی، فنون السحر: ص(۱۰) [۸] همان، ص(۱۲) [٩] همان، ص(۱۳) [۱۰] شاید منظور دماوند باشد. [۱۱] البدایه والنهایه (۱/۱۴۰)