۳- پاسخ منکران این حدیث
۱- اینکه آنها میپندارند که این حدیث دروغی است که افراد مُلحد و بیدین آن را وضع نمودهاند مردود و بیاساس است، زیرا این حدیث را بخاری و مسلم هردو روایت کردهاند و حدیثی را که شیخین (بخاری و مسلم) روایت کرده باشند در اوج درستی است و تنها کسی به حدیث موجود در بخاری و مسلم اشکال وارد مینماید که سرمایهی اندکی در علم حدیث داشته باشد.
۲- اینکه آنها میگویند: سند حدیث دارای اشکال است، ادعایی بیدلیل است، من شرحهای حدیث مانند «فتح الباری» و «شرح نووی بر مسلم» را بررسی نمودم و آنها از هیچ دانشمند حدیثشناسی گفتهای را که حاکی از طعن در این حدیث و یا راویان آن باشد نقل نکردهاند. این حدیث را عدهای از اصحاب روایت کرده و از هرکدام از آنان نیز راویانی در نهایت ضبط و عدالت حدیث را نقل نمودهاند، و هر آنکه را که در مورد مسألهای ادعایی داشته باشد بدون دلایل واضح و آشکار نمیتوان تصدیق نمود.
۳- آنان ادعا میکنند که این حدیث آحاد است و احادیث آحاد در مسائل اعتقادی قابل قبول نیست، در جواب میگوییم: در میان دیدگاههای گوناگون علما، گفتار صحیح آن است که حدیث آحاد در مسائل اعتقادی مانند مسائل علمی قابل قبول است و آنان که میان این دو فرق قائل شدهاند هیچ دلیلی بر صحت این مدعا نیاوردهاند. اینکه احادیث آحاد در مسائل اعتقادی قابل قبول نیست، سخن جدیدی است و من این موضوع را در رسالهی جداگانهای به نام «اصل الاعتقاد» بیان کردهام.
از سوی دیگر باید گفت: این حدیث مفید علم است، زیرا قرینههای متعددی آن را احاطه کردهاند و آن را از مرتبهی ظن به مرتبه علم رساندهاند.
زیرا این حدیث را عدهای از اصحاب روایت کردهاند و علمای گرانقدری که در نهایت دقت و عدالت بودهاند آن را از اصحاب نقل نمودهاند، و حدیث آنقدر دنباله و شاهد دارد که دل هر انسان عالم و آگاهی به صحت و درستی آن یقین پیدا میکند همچنین تمام امت حدیث را قبول کرده و هیچکدام از علمای حدیث اشکالی بر عدم درستی آن وارد نکردهاند و امکان ندارد که تمام امت اسلام به گمراهی برود.
آنگونه که قبلاً یادآوری کردیم اتفاق بخاری و مسلم بر روایت آن، برای ما کافی است.
۴- ادعای آنها مبنی بر اینکه این حدیث مقام پیامبری را خدشهدار میکند و با عصمت منافات دارد، ادعایی نادرست است، زیرا به اجماع ثابت شده که پیامبرصاز هرچه که به تبلیغ و تشریع خلل وارد نماید معصوم است، اما نسبت به حالات و عوارض بشری مانند بیماریها و دردها و مانند آن، پیامبران نیز مانند سایر انسانها به چنین عارضههایی دچار میشوند، همانطورکه خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ﴾[إبراهيم: ۱۱].
«پیغمبرانشان بدیشان گفتند ما جز انسانهایی همچون شما نیسیتم ولی خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد منّت مینهد».
بسیاری از علما به این شبهه پاسخ داده و نادرستی آن را بیان کردهاند. مازری از ابن حجر عسقلانی چنین نقل میکند: «برخی از اهل بدعت این حدیث را انکار کردهاند و چنان پنداشتهاند که این روایت مقام نبوت را پایین آورده و در آن شک وتردید به وجود میآورد، میگویند: آنچه که منجر به چنین کاری گردد باطل است، به گمان آنها صحت این حدیث اطمینان به شرایع پیامبران را از بین میبرد، زیرا در این صورت احتمال دارد که پیامبر به خیال خود جبرئیل را دیده باشد در حالی که جبرئیل آنجا نبوده است و یا گمان کرده باشد که به او وحی میشود و درحقیقت چیزی به او وحی نشده باشد.
مازری میگوید: همهی این ادعاها مردود است، زیرا بر درستی آنچه که پیامبر صاز طرف خداوند تبلیغ کرده و بر عصمت او در امر تبلیغ دلیل ارائه شده است، و معجزات پیامبر صشاهد این امرند، در نتیجه جایز دانستن امری که دلیل خلاف آن را ثابت میکند، باطل است.
اما برخی امور دنیوی که رسول خداصبه خاطر آن مبعوث نشده و رسالت پیامبرصبرای آن نبوده مانند دیگر انسانها در معرض عوارضی چون بیماریها قرار میگیرد، بعید نیست که در یکی از امور دنیوی چیزی برخلاف واقعیت را تخیّل نماید، با وجودی که همان اگر جزو امور دین باشد، پیامبرصنسبت به آن معصوم است. مازری میافزاید: برخی از مردم میگویند: مراد از این خدیث آن است که پیامبرصچنان خیال میکرد که با همسرش جماع نموده در حالی که ننموده است و تخیّل چنین کاری برای انسان به کثرت در خواب یافته میشود و بعید نیست که در بیداری چنین تخیّلی برای او پیش بیاید.
من میگویم: این مطلب به صراحت در روایت ابن عیینه در بابی پس از این موضوع چنین آمده است: «تا جایی که او تصور میکرد که با همسرانش مقاربت میکند در حالی که با آنان نزدیکی نمیکرد».
در روایت حمیدی هم با لفظ: «أَنَّهُ يَأْتِي أَهْلَهُ ولا یأتیهم»[به همین معنی] آمده است.
دراوردی میگوید: [در روایت ابن عینیه] «یُری» با ضم یاء به معنی گمان کردن است.
ابن تین میگوید: من آن را به صورت «یَری» با فتح یاء ضبط کردهام که از «رأی» است نه از «رؤیت» و در نهایت به معنی «ظن» و گمان میباشد.
در مرسل یحیی بن یعمر از طریق عبدالرزاق چنین آمده است: «سحر النبيص عن عائشة حتی أنکر بصره»یعنی رسول خدا صنسبت به عایشه جادو شد تا جایی که در چشم پیامبر صناشناس جلوه میکرد. هم چنین در مرسل سعید بن مسیب از طریق عبدالرزاق چنین روایت شده است: «حتی کاد ینکر بصره»تا آنجا که نزدیک بود او را نشناسد.
عیاض میگوید: به این ترتیب آشکار شد که سحر و جادو فقط بر جسم و اعضای پیامبر چیره شده نه بر نیروی تشخیص و عقیدهی او. میگویم: در مرسل عبدالرحمن بن کعب از طریق ابن سعد آمده است: «خواهر لبید بن العصم گفت: اگر او پیامبر صباشد [از این جادو] به او خبر خواهند داد وگرنه این سحر او را بیهوش کرده و عقلش را میرباید. میگویم: همانگونه که در این حدیث صحیح آمده است احتمال اول (باخبر شدن) روی داد.
برخی از علما گفتهاند: از اینکه پیامبر صگمان میکرد که کاری را انجام میدهد و در واقع آن را انجام نمیداد یقین به آن فعل لازم نمیآید، بلکه تنها از گمانهای قلبی غیرثابت بوده که به قلب او خطور کرده است، در نتیجه برای منکر حجتی باقی نمیماند.
عیاض میگوید: ممکن است تخیّل ذکر شده به آن معنی باشد که قدرت و توانایی مقاربت مانند گذشته برای او پدید میآمده اما چون به همسرش نزدیک میشده است مانند آدمی جادو شده از انجام آن عمل سست میشده است. در روایت دیگر جمله «حتی کاد ینکر بصره»به آن معنی است که او مانند کسی شد که چون چیزی را با چشم میبیند، آن چیز بر غیر صفت حقیقی خود، در جلوی دیدگان او ظاهر میشود، اما چون در آن دقت کند به حقیقت آن پی میبرد.
همه آنچه که بیان شد بیانگر این واقعیت است که هیچ روایتی مبنی بر آنکه پیامبرصسخنی را گفته و سپس خلاف آن ثابت شده باشد، نقل نشده است.
مهلب میگوید: حفاظتکردن پیامبرصاز شیاطین مانع آن نمیشود که شیاطین نتوانند نیرنگی متوجه او کنند. در حدیث صحیح آمده است که شیطان خواست نماز پیامبرصرا فاسد نماید و خداوند نیز آن شیطان را بر انجام چنان کاری توانا کرد، سحر نیز آنگونه نبوده که نقصی را متوجه امور مربوط به تبلیغ پیامبر نماید بلکه از دیگر بیماریهایی بوده که وی به آن مبتلا میشده است مانند ضعیفی در سخن گفتن یا ناتوانی از انجام کاری و یا پدید آمدن تخیّلی گذرا، که به سرعت از میان رفته و خداوند نیرنگ شیاطین را در مورد او باطل میسازد.
ابن قصار برای اثبات آنکه چنان عارضهای از جنس بیماری بوده به جملهی آخر حدیث اشاره و استدلال میکند که میگوید: «أَمَّا أَنَا فَقَدْ شَفَانِي الله»اما من خداوند مرا شفا داد، اما استدلال به این سخن جای بررسی دارد. بیهقی در «الدلائل» از عمره از عایشه روایتی نقل میکند که بیانگر تأیید این ادعا است. در این روایت آمده است «فکان یدور ولایدری ما وجعه»به دور خود میگشت و نمیدانست دردش چیست. ابن سعد هم از ابن عباسب روایت کرده است: «مَرِضَ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأُخِذَ عَنْ النِّسَاء وَالطَّعَام وَالشَّرَاب، فَهَبَطَ عَلَيْهِ مَلَكَانِ» [۱٩۶]«پیامبر صبیمار شد و نسبت به زن و خوراک و آشامیدن بیرغبت گشت و دو فرشته بر او فرود آمدند».
یکی از کسانی که به رد این شبهه پرداختهاند قاضی عیاض است، او پس از نقل حدیث میگوید: «اگر این واقعه نیز از جنس مشتبه شدن امر بر فرد جادو شده باشد، آن را در مورد پیامبر صچگونه میتوان توجیه کرد؟ و چگونه چنین چیزی در مورد او جایز است در حالی که پیامبر صمعصوم است؟ بدان- خداوند شما و ما را توفیق دهد- که این حدیث صحیح و متفق علیه است، ملحدان به آن اشکال وارد کردهاند و چون آنها جماعتی بیعقل بوده و خواستهاند با نیرنگ و ظاهرسازی امر شریعت را بر دیگران مشتبه نمایند [چنان ادعاهایی کردهاند] در حالی که خداوند شریعت و پیامبر را از هر امر متشبه و مشکوکی منزه نموده است.
آن جادو چیزی نبود جز یک بیماری و عارضه طبیعی که مانند سایر بیماریها پیامبر نیز به آن دچار میشود و هیچ خللی را به نبوت وارد نمینماید.
اما اینکه او گمان میکرد که کاری را انجام داده و در واقع آن کار را انجام نداده بود، هیچ نقص و اشکالی را در تبلیغ و شریعت و راستگویی پیامبر صوارد نمیسازد، زیرا دلیل و اجماع امت بر عصمت پیامبر صواقع شده است. ولی در امور دنیوی که پیامبر صبه سبب آن مبعوث نشده و به خاطر آن بر سایر پیامبران برتری نیافته است، او نیز مانند دیگر انسانها در معرض بیماریها و آفات قرار میگرفت و ممکن است که امری غیر واقعی را برای لحظهای تصوّر کرده، سپس حقیقت آن بر او آشکار شده باشد.
همچنین این حدیث را روایت دیگری تفسیر مینماید که در آن آمده است: «حتی یخیل إلیه أنه یأتي أهله ولا یأتیهن»آنچنان میپنداشت که نزد همسرانش آمده در حالی که نزد آنها نیامده بود. سفیان میگوید: این تندترین نوع جادوست، اما در هیچکدام از آن روایات نیامده که پیامبر صاز انجام کاری خبر داده و خلاف آن ثابت شده باشد، بلکه فقط خواطر قلبی و تخیّل بوده است.
گفته شده است: منظور این حدیث آن است که او در خیال چنان پنداشت که کار را انجام داده و در واقع کار انجام نشده است، اما خود پیامبر صبه صحت آن خیال معتقد نبوده و تمام اعتقادات او راست و گفتارهایش درست بودهاند». [۱٩٧]
۵- میگویند سحر و جادو کار شیطان است و شیطان بر بندگان خداوند قدرت ندارد در جواب میگوییم: منظور از سخن خداوند:
﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ﴾[الحجر: ۴۲].
«بیگمان تو هیچگونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری»، عدم توانایی در گمراه ساختن و اغوا کردن است و این شبیه همان آیه است که از قول شیطان خطاب به پروردگار میگوید:
﴿لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣﴾[ص: ۸۲-۸۳].
«همهی آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلص تو از ایشان را».
اما اینکه شیطان جسم و بدن بندهی صالحی را تحت تاثیر قرار دهد، هیچ آیهای آن را نفی نمیکند و در قرآن آیاتی وجود دارد که بیانگر امکان وقوع چنین تاثیراتی میباشد. از آن جمله دعای حضرت ایوب÷است که به پروردگار خویش میگوید: ﴿أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١﴾[ص: ۴۱].
«اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است»و یا سخن موسی پس از آنکه فرد قبطی را کُشت: ﴿هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ﴾[القصص: ۱۵].
«این از عمل شیطان بود»و یا جادو شدن حضرت موسی آنگاه که جادوگران ریسمانها و عصاهای خویش را انداختند:
﴿فَإِذَا حِبَالُهُمۡ وَعِصِيُّهُمۡ يُخَيَّلُ إِلَيۡهِ مِن سِحۡرِهِمۡ أَنَّهَا تَسۡعَىٰ٦٦﴾[طه: ۶۶].
«موسی چنان به نظرش رسید که بر اثر جادوی ایشان بناگاه طنابها و عصاهای آنان مار شدهاند و میخزند و تند راه میروند».
۶- میگویند این حدیث با قرآن تعارض دارد و بیانگر تأیید پندار مشرکان است که گمان میکردند پیامبر÷سحر شده است، اما قرآن آنان را در این گفتار تکذیب نمود. در جواب این شبهه باید گفت: اگر دقت کنند این حدیث موافق با قرآن است. زیرا حضرت موسی÷ از پیامبران اولوالعزم بود با این وجود آنگاه که جادوگران عصاها را بر زمین انداختند چنان خیال کرد که حرکت میکند:
﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ٦٧﴾[طه: ۶٧].
«در این هنگام موسی در درون خود احساس اندکی هراس کرد».
آری، قرآن کریم به صراحت میگوید که سحر و جادو در پیامبران اثر میکند، اما اگر منکران بگویند: این تاثیر به عقل پیامبر صهم سرایت نموده است، در جواب میگوییم: ما چنین ادعایی نمیکنیم و منکر آنیم، تاثیر سحر این اندازه نبوده است و همانگونه که قبلاً نیز یادآوری کردیم جادو نمیتواند دریافت وحی، عمل به آن و تبلیغ آن را تحت تاثیر قرار دهد، زیرا نص قرآن حاکی از آن است که پیامبر صدر این خصوص معصوم بوده است.
منظور مشرکان از اینکه میگفتند: ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧﴾[الإسراء: ۴٧].
«شما جز از مرد جادو شدهای پیروی نمیکنید»آن بود که تمام اعمال و گفتار رسول خدا صناشی از دیوانگی و خیال است، و او در واقع پیامبر نیست و به او وحی نمیشود و قرآن هم از جانب پروردگار او نیست بلکه ناشی از خیال و سحر است. [۱٩۸]
در نتیجه این که پیامبر جادو شده است، تصدیق مشرکان و موافقان آنان در اهداف و نیتشان نیست.
[۱٩۶] فتح الباری: (۱۰/۲۲٧) [۱٩٧] الشفا، قاضی عیاض، نگا: شرح شفا از نورالدین قاری، (/۴۳٩) [۱٩۸] فنون السحر: ص(۱۴)