دنیای سحر و شعبده بازی

فهرست کتاب

حکم مدّعیان علم غیب

حکم مدّعیان علم غیب

با توجه به آیات و احادیث، آنهایی که ادعای غیب می‎کنند، گمراهند، زیرا غیب مخصوص خداست: ﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل: ۶۵].

«بگو هیچ کس در آسمان‌ها وزمین غیب نمی‎داند جز خدا».

پیامبران نیز جز آنچه خداوند به آن‌ها گفته است، چیزی از غیب نمی دانند. خداوند به پیامبرش فرموده که: ﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸].

«اگر غیب می‎دانستم نیکی ها و سود زیادی جمع می‎کردم و هیچ بدی به من نمی‎رسید. اما من تنها یک هشداردهنده و مژده‌دهنده به کسانی هستم که ایمان دارند».

جن ها نیز غیب نمی‎دانند، زیرا وقتی که خداوند روح سلیمان را در حالی که ایستاده و بر عصایش تکیه داده بود، گرفت و جن ها به او می‎نگریستند و مشغول انجام کارهای سخت بودند، گمان می‎کردند، سلیمان زنده است تا این که حشرات و جانداران عصایش را خوردند و او بر زمین افتاد، آن گاه جن ها فهمیدند که سلیمان وفات کرده است از این رو مردم دریافتند که جن ها از غیب اطلاعی ندارند:

﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ١٤[سبأ: ۱۴].

«تا این که مرگ را برای او مقّدر کردیم، و آن‌ها نفهمیدند تا زمانی که حشرات زمین از عصایش خوردند و او بر زمین افتاد، آنگاه فهمیدند و آرزو کردند که کاش از غیب خبر داشتند و آن عذاب خفت بار را تحمل نمی‎کردند».

پیامبر اسلام کاهنان را نکوهش کرده و جادوگری را حرام قرار داده و مراجعه کنندگان به آن‌ها را گناهکاران بزرگ معرفی کرده است.

پیشگویان، رمالان و طالع بینان از این قبیل بودند. در صحیح مسلم از یکی از زنان پیامبر نقل شده است که پیامبر خدا صفرمود: «مَنْ أَتَى عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»هرکس نزد پیشگویی برود از او چیزی بپرسد، نماز چهل شبش قبول نیست». [۳۶۲]

همچنین در صحیح مسلم از معاویه بن حکم سلمی روایت شده که پرسیدم: ای رسول خدا! ما در دوران جاهلیت به کاهنان مراجعه می‎کردیم، پیامبر فرمود: «فلا تأتوا الکُهّان»پس دیگر پیش آنها نروید. گفتم: بعضی چیزها را به فال بد می‎گرفتیم. فرمود: آن‌ها چیزهایی بودند که شما در درون خود می‎یافتید، پس نباید مانع شما بشوند». [۳۶۳]

از عمران بن حصین روایت شده: «هر کس بدفالی کند، یا برای او انجام شود، یا غیبگویی کند، یا برایش پیشگویی کنند، یا جادو کند یا برایش جادو کنند، از (امت) ما نیست، و هرکس پیش غیبگو برود و او را تصدیق کند، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است». [۳۶۴]

همچنین می‎گوید: «کاهن کسی است که با دلایل مختلف ادعای اطلاع از امور غیب دارد، از این رو به چندین نوع تقسیم شده است: طالع‎بین، که با برآمدن و فرو شدن ستاره‎ها از آینده خبر می‎دهد، رمال که با شن و سنگریزه کار می‎کند و پیشگو که ادعا می‎کند در میان جن ها دوستی دارد که او را از رویدادها باخبر می‎کند. همه‎ی این موارد از دیدگاه شرع مذموم و نکوهیده است و خود و تصدیق کننده‎ی آن‌ها نیز محکوم به کفرند. در «بزازیه» آمده است: شخص با ادعای علم غیب یا مراجعه به کاهن و تصدیق آن پا به دایره‎ی کفر گذاشته است. در «تتارخانیه» نیز چنین آمده است که: کسی که بگوید من از اموال سرقت شده خبر می‎دهم یا خبرهایی که جن به من گفته، بازگو می‎کنم، آن شخص کفر ورزیده است». [۳۶۵]

در مذهب حنبلیها غیبگو و پیشگو مانند جادوگری هستند که با کهانت و پیشگویی پای در دایره‎ی کفر نهاده و بدان جرم کشته می شوند. اما آن‌ها روایت دیگری از امام احمد دارند که ابن عقیل بدان عمل کرده و بر اساس آن، عملشان کفر نیست.

در «الترغیب» آمده است: از نظر دوستان حکم کاهن و طالع بین با جادوگر یکسان است. ابن عقیل معتقد است که اگر فردی بگوید: با گمان و زیرکی به راز چیزی پی بردم، تنها فاسق شده است. [۳۶۶]

اما در حقیقت کاهنان و پیشگویانی که ادعای علم غیب دارند، اگر از دوستان شیطان که بر آن‌ها فرود می‎‎آیند، باشند، کافرند. خداوند می‎فرماید:

﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ٢٢٢ يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ٢٢٣[الشعراء: ۲۲۱-۲۲۳].

«آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسانی وارد می‎شوند، بر هر فتنه‎گر گناهکاری، گوش فرا می دارند و بیشترشان دروغگویند»همچنین قرآن تأکید کرده است که شیاطین بر کسانی که وارد شوند، آن‌ها دوست شیاطین اند:

﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ[الأنعام: ۱۲۱].

«به تحقیق شیاطین به دوستانشان وحی می‎کنند». و طبق آیات قرآنی دوست دار شیطان، نمی‎تواند دوست رحمان نیز باشد:

﴿وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا١١٩[النساء: ۱۱٩].

«هرکس به جای خداوند شیطان را به دوستی برگزیند، به حقیقت سخت زیان دیده است».

گرچه مدعیان علم غیب از زمرۀ کسانی هستند که برای مردم شیادی می‎کنند و با گمان و تخمین سخنانی به مردم می‎گویند، اما آن‌ها با این ادعا که از طریق خط کشیدن بر شن، نگریستن به دست و فنجان و مانند آن قدرت اطلاع بر امور غیب را دارند، مردم را فریب می‎دهند. پس بدون شک این اشخاص از راه درست منحرف شده و سزاوار تنبیه و نکوهش اند، و تا زمانی که معتقد به جایز بودن آن کار نباشند آن‌ها را کفر نمی‌دانیم.

حکم کسانی که به کاهنان مراجعه می‎کنند نیز چنین است. اگر به طور قطع معتقد به مباح بودن کهانت باشند و آنچه را کاهن می‌گوید، تصدیق کنند، این کفر است، زیرا کلام خداوند را در اینکه فرموده تنها خودش از امور غیب باخبر است، خدشه‎دار می‎کنند. قرآن مجید می‌فرماید:

﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل: ۶۵].

«بگو در میان آسمان‌ها و زمین هیچ کس از غیب نمی‎داند جز خدا».

و ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ[الجن: ۲۶-۲٧].

«آگاه از جهان ناپیدا تنها اوست و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمی‎کند، مگر فرستاده‎یی که خود بخواهد».

و ﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ[الأنعام: ۵٩].

«اسرار غیب پیش خود اوست جز خداوند کسی آن را نمی‎داند».

از شیخ محمد بن ابراهیم درباره‎ی این حدیث که: «هرکس نزد کاهنی برود و سخنانش را تصدیق کند، به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است» پرسیده شد که آیا با این کفر فرد از اسلام خارج می‌شود؟

وی پاسخ داد: «علما در این مسأله اختلاف نظر دارند، برخی گفته‎اند او را از اسلام خارج نمی‎کند، بلکه در شمار مسلمانان سرکشی خواهد بود که گناهان بزرگی دارند، و گرنه اگر کافر می‌شد، پیامبر با تهدید چهل روز (در اصل شب. م) نماز درباره‎ی او سخن نمی‌گفت - منظور این فرموده‎ی پیامبر است (نماز چهل روزش قبول نیست). عده‎ای دیگر بر این باورند که: این حدیث در زمره‌ی حدیثهایی است که در برگیرنده‌ی تهدید است، به همان ترتیب که آمده از آن می‎گذرند و به تأویل آن نمی‎پردازند، این نظر احمد و عموم پیشینیان است، زیرا در جلوگیری از جرم رساتر است.

دیدگاه اول تأویل نیست، بلکه تأدب در معنی با لفظ است، اما دومی تأدب با لفظ است و هردو درست هستند.

سپس چنین ادامه داد: «اما بهتر این است به کسی که گمان می‎رود موافق با خوارج است، گفته شود: از دین خارج نشده است، که این بیان حکم او می‎باشد، زیرا خوارج ادعا کردند این شخص و امثال او دلیل تکفیر سرکشان از میان امت محمد است. و اگر از این که کسی او را به تکفیر سرکشان متمایل کند، وضعیت در امان باشد – مثل آنچه ذکر شد- گفته می‎شود، آزاد می‎گردد.

همچنین طالع بین و رمال این گونه‌اند، اما عدم کفر آن‌ها تا زمانی است که معتقد به مباح بودن آن نباشند، اگر معتقد به اباحت آن باشند، مرتد به شمار می‌آیند، چون دلیل آن در شریعت مشخص است. زیرا این کار به مطیع و خوار شدن در برابر شیاطین و بهره‎مند شدن شیاطین از آن‌ها وابسته است. و اگر ادعا نکند که غیب می‎داند، یا مدعی دخالت در وجود در بعضی وقتها نباشد، به همان ترتیب است. بسیاری از آن‌ها یا بیشترشان، از ادعای علم به امور غیب باز نمی‌آیند.

بر چنین افرادی حد تعزیر زده می‌شود تا خود و امثال آن‌ها از این کارها بازداشته شوند، سپس رها می‎گردند. تعزیر و حکم آن مربوط به امام ناظر به امور شریعت می‌باشد، اگر جرمش قتل باشد، به ویژه کسی که مشهور باشد، کشته خواهد شد. [۳۶٧]

اما حدیثی که مسلم در صحیحش از معاویه بن حکم سلمی نقل می‎کند، به دیدگاه تحریم کهانت و پیشگویی ایراد وارد کرده است. «كَانَ نَبِيُّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ يَخُطُّ فَمَنْ وَافَقَ خَطَّهُ فَذَاكَ»یکی از پیامبران در زمین خط می‎کشید، و هرکس موافق آن می‎شد، بسیار خوشحال کننده بود». [۳۶۸]

علما در معانی این حدیث اختلاف نظر دارند. معنای درستش این است که هرکس موافق خطش باشد، برای او مباح است، اما هیچ راهی برای اطلاع یقینی از موافقت با آن نداریم، از این رو مباح نیست، بنابراین آن حرام است، چون جز با حاصل شدن یقین به موافقت مباح نمی‎شود، البته یقین دارم که حاصل نمی‎شود.

پیامبر صبه این خاطر فرمود: «هرکس موافق خطش است ایرادی ندارد» بدون این که کلمه‌ی «موافقت» را ذکر کند و نگفت: حرام است، تا کسی نپندارد که این نص شامل آن پیامبری هم می‎شود که در شن خط می‎کشد، و بدین شکل رسول گرامی احترام به آن پیامبر را همراه با بیان حکم در حق ما نگه داشت.

[۳۶۲] صحیح مسلم (۴/۱٧۵۱) شماره‎ی حدیث (۲۲۳۰) [۳۶۳] صحیح مسلم (۴/۱٧۴۸) [۳۶۴] بزاز با اسناد روایت کرده است و در الترغیب اثر حافظ منذری: (۴/۳۳) آمده است. منذری گفته است: اسناد آن خوب است. [۳۶۵] حاشیه ابن عابدین (۴/۴۴۲) [۳۶۶] نگاه کنید: المغنی (۸/۱۵۵) والإنصاف (۱۰/۳۵۱) و المقنع (۵۲۴۱۳) [۳۶٧] فتاوی و رسایل محمد بن ابراهیم (۲۱/۱۶۵) [۳۶۸] صحیح مسلم (۴/٧۶٩)