فصل یازدهم: کتابهای نگاشته شده دربارهی سحر و جادو
جادوگران در طول روزگاران به کتابهایی که دربارهی سحر و جادو نوشته شده بود، مراجعه میکردند و این گمراهی که بندگان را با آن دچار خسران میکردند، را از آن کتابها میگرفتند. اما این کتابها به دو سبب منتشر نشدند:
۱- به خاطر این که جادوگران نسبت به چاپ و پخش این کتابها در میان مردم هیچ رضایتی نداشتند و مانع میشدند.
۲- بسیاری از مردم منتشر کردن این کتابها و نگهداری آنها را به فال بد میگرفتند.
اما برخی کتابخانههای عمومی در کشورهای مختلف شماری از این کتابها را از خطر نابودی نجات داده و نگهداشتهاند، ولی کسی جز پژوهشگران و متخصصان آن هم در شرایط ویژه اجازهی دسترسی به آنها را ندارند.
کتابهای تألیف شده در موضوع سحر و جادو بر دو نوع اند: بخشی به موضوع جادو و جادوگری میپردازد، و این که انسان چگونه میتواند جادوگر شود. این کتابها برای صاحبان آن مانند مصحفها برای مسلمانان است. در این کتابها شیوهی زندگی و چگونگی غذا و نوشیدنی و لباس و روابط با مردم و تلاشهای شخص را مشخص میکند و در حقیقت شیطان تمام این موارد را تعیین میکند تا بشر را بندهی ذات پلید خود بگرداند. اینها همان کتابهایی هستند که داشتن و خواندن و انتشار آن ممنوع است.
بخشی دیگر کتابهایی هستند که به موضوع سحر و جادو و شناختن حقیقت و بیان تباهی آن و گمراهی جادوگران میپردازد مانند همین کتابی که شما مشغول خواندن آن هستید.
از جمله کتابهای نوع اول «إلایضاح والبساتین لأرواح جن والشیاطین»و «بغیة الناشد ومطلب القاصد على طریقة العبرانین»و «الجمهرة ورسائل ارسطو»و کتاب «الوقوفات على طریقة الیونانیین»و «اعمى»به روش عبرانیها و «مرأة المعاني في إدراك العالم الإنساني»به شیوهی هندیهاست، حاجی خلیفه این کتابها را در «کشف الظنون»این کتابها را ذکر کرده است.
همچنین کتاب «الفلاحه النبطیة»از ابن وحشیه، دربارهی اوضاع مردم بابل و «مصاحف الکواکب السبعة»و «طمطم الهندي»و نیز از کتابهای جابر بن حیان و «غایة الحکیم»از محمد مجریطی اندلسی را میتوان نام برد.
ابن خلدون این کتابها را در مقدمهاش آورده و اضافه کرده است که کتاب «غایه الحکیم»مجموعه قوانین این علوم است که در آن به تمامی، روشهای مختلف آن تشریح شده است.
محمد محمد جعفر نیز تعدادی را زمینهی کتاب نام میبرد که دروغگویان در غرب در اختیار داشتهاند و میگوید: نخستین کتاب در زمینهی سحر و جادو، کتابی است که جادوگر «زورستر» نوشته است و این کتاب اولین مرجع جادوگران است.
در کتابخانهی «ترسانه» در پاریس مصنفی دربارهی سحر و جادو وجود دارد که هیچ نسخهی دیگری از آن در جایی دیگر یافته نمیشود. نام این کتاب «اسرار سحر ابراThesecret magic of abra» و مؤلف آن «ملینMelin» جادوگر است. محمد محمد جعفر معتقد است این جادوگر کتابش را با الهام از مؤلفات جادوگری یهودی بنام «إبراهام» گرفته که آن را در سال ۱۴۶۸ برای فرزندش «یافح» نگاشته است.
از بزرگترین کتابهای سحر و جادوگر که یهودیان از آن استفاده میکنند کتاب «کباله» است که کتاب خطی و دست نوشته به زبان عبری و در ده مجلد است. یهودیان که این کتاب را در اختیار دارند به هیچ کس اجازه نمیدهند آن را بخوانند. از دیگر کتابها در موضوع سحر، کتاب «الحکیم» از فرانسیس بارت است.
از دورانهای بسیار دور جادوگران و گمراهان این کتاب را که به ناحق و ناروا «حکیم» نامیدند، به پیامبر خدا سلیمان نسبت میدادند. این کتاب در دروهی امپراتور «فسباسیان» رواج داشته است و سرشار از افسونهای مخصوص احضار جن و شیاطین است.
«فلافیوس ژوزیفوس» (Flavius. Jozephus) تاریخ نگار معروف آن دوران، میگوید: این کتاب در اختیار یک نفر یهودی به نام «عازار» بوده است، توانسته بود در حضور امپراطور «فسباسیان» چند نفر را که جن زده بودند، شفا دهد. بدین ترتیب که حلقههایی با نقشهایی ویژه بر آن که سلیمان به همین منظور درست کرده بود، در بینی آنها میگذاشت، آن گاه همزمان عبارتهایی که سلیمان در این کتاب ذکرکرده بود، میخواند.
با گذشت زمان دعاها و افسونهای سحری بسیار زیادی بر این کتاب افزوده شد. شاید این کتاب هستهی اصلی کتاب «مفاتیح سلیمان» باشد که در قرون وسطی شهرت یافت و به نام Cia vicule de salamon معروف بود.
نویسندهها در دوران مختلف از کتابهای سحر جادو منسوب به سلیمان سخن راندهاند. در قرن یازده میلادی نویسندهی یونانی «میخاییل سللوسMichael psellus» از رسالهای دربارهی جن و خواص سنگها صحبت کرد و گفت: نویسندهی این کتاب سلیمان حکیم است. در قرن سیزدهم یک تاریخ نویس بیزانسی دیگر در تاریخ امپراتور «مانویل کومنینوسManuel Comnenus» از کتابی در زمینهی سحر و جادو صحبت کرده است که شاید همان کتاب «مفاتیح سلیمان» است که ذکر شد. وی گفته است این کتاب در اختیار هارون اسحاق مترجم امپراتور بوده است و هرکس این کتاب را بخواند میتواند لشکرهایی انبوه از جن و شیاطین را فرا خواند.
به نظر میرسد این کتاب در قرن سیزدهم از دنیای بیزانسی به دنیای لاتینی برده شده است.
روایتها حاکی از این است هنگامی که پاپ «هنوریوس» سوم که به جای پاپ «اینوست» سوم در سال ۱۲۱۶م حاکم شده، نسخهی جدیدی از این کتاب تهیه کرد و به همین خاطر به سحر و شعبده متهم شد. همانطور که به این پاپهها «لیوی سوم، جان بیست و دوم و سلفستر دوم» نیز چنین اتهاماتی وارد شد.
«روجر باکون» راهب نامدار که در سال ۱۲٩۴م وفات یافت دربارهی کتابهای سحر منسوب به سلیمان حکیم اطلاع وافی داشت، اما او معتقد بود به خاطر فضل و حکمت این پیامبر، نسبت این کتاب به او صحت ندارد. در حدود سال ۱۳۵۰م پاپ «اینوست ششم» دستور داد کتاب بزرگی در موضوع سحر و جادو به بنام «کتاب سلیمان» سوزانده شود. میگفتند این کتاب مملو از قواعد و افسونهای ویژهی احضار جن بود.
از یادداشتها و اشارههای مختلفی که مورخان مسیحی در دورههای مختلف بر جای گذاشتهاند، چنین میتوان نتیجه گرفت که کتاب سحری که منسوب به سلیمان بود در کتابخانههای اروپا وجود داشت، اما چه بسا این کتاب از مسالک و شعایری یهودی بوده باشد که بعضی از آن منسوب به سلیمان بود و برخی دیگر به دورههای دیگر غیر از دوران سلیمان بر میگشت. محتوای کتاب بیانگر عبارتها و افسونهای سحری بسیار قدیمی برای احضار جن بود که با زبان میخی بر لوحهای «نینوی» نقش شده بود.
با نزدیک شدن به پایان قرون وسطی، نسخههای خطی زیادی از این کتاب در اروپا منتشر شد. دانشمندان دوران نهضت با جدیت به این کتاب اهتمام ورزیدند و نخستین نسخهی چاپی آن در سال ۱۶۲٩م تهیه شد. از آن پس بارها این کتاب به زیور طبع آراسته شد.
با این وجود این نسخههای چاپی از منظر عملیات اجرایی هیچ ارزشی نداشت، زیرا رسم چنان بود که جادوگری که خود و هنرش را محترم میشمارد، بایستی نسخهای از کتاب سلیمان را داشته باشد، و رعایت این شرایط بهترین تضمین موفقیت فرایند احضار جن و شیاطین است.
نویسندهی مقدمهی این کتاب آورده است که سلیمان کتاب - مفاتیح سلیمان- را به پسرش «رحبعم» واگذار کرد و این گفتگو میان سلیمان و پسر رد و بدل شد:
«فرزند «رحبعم»! به یاد داشته باش که تو گرامیترین و بالاترین موجود برای من در این دنیا هستی، و آفریدگار همهی مخلوقات هر حکمتی را در ذات من نهاده است».
رحبعم میپرسد: «من باید چکار کنم تا مانند پدرم باشم؟».
سلیمان میگوید: «فرشتهی پروردگار این راز را در خواب به من الهام کرد، من نام مقدس «یهوه» (الله) را خواندم، و از او خواستم وسیلهی حکمت را بر من ارزانی دارد، آن را در خواب به من نمایاند و گفت: سر رازها را به بهترین شکل مخفی نگه دار، زیرا امروز کسی میآید که دانشها در او پخش و به تمامی پنهان میگردد، و در شمار اباطیل در میآید، و بدان که روزت نزدیک است، در این لحظه از خواب بیدار شدم و مانند شخصی سرمست بودم، از ترس بر خود لرزیدم، به فکر این افتادم که با این قضیه چکار کنم».
سپس پادشاه سلیمان از پسرش رحبعم خواست این کتاب را با او در قبرش دفن کند. همه چیز آن گونه که سلیمان دستور داده بود انجام شد وآن کتاب همچنان مدفون بود تا این که عدهای از فیلسوفان بابل از دوستان سلیمان آن را در قبرش پیدا کردند. کتاب در صندوقی عاجی گذاشته شده بود، و آن را برداشتند. اما هیچیک از آنها نتوانستند آن را بخوانند یا حتی بخشی از آن را بفهمند، البته این به خاطر گنگی و نامفهومی الفاظ فن جادوگری بود.
در مقدمه، پس از موارد یاد شده آمده است که روزی یکی از آن فیلسوفان به نام «تزگرکTozgrec» در اتاقش نشسته بود و در تأمل و اندیشه این کتاب غرق بود که فرشتهی پروردگار بر او ظاهر گشت و خطاب به او گفت: «نگاه کن و این کتاب کوچک را بخوان، کلماتی که بر تو پنهان و نامفهوم است، شرح و توضیح آن برایت آسان میشود». تزگرک با شنیدن این کلمات بسیار خوشحال شد و به وَجد آمد و سرانجام به سراغ کتاب آمد و توانست آن را بخواند و حال آن که هیچ کس نتوانسته بود آن را بخواند، در این لحظه او با تضرع و التماس از خدا خواست که هیچ نادان مستی از آن کتاب اطلاع نیابد گفت: «من تمام کسانی را که از این کتاب باخبر شوند، به جان خود و هرچه دوست دارند و هرچه میخواهند انجام دهند، سوگند میدهم که این کتاب را ترجمه نکنند و به تفسیر آن نپردازند و حتی آن را به هیچ کس نشان ندهند، جز به داناترین و حکیمترین مردم».
پس از این مقدمه فصلهای ویژهی کارهای مقدماتی مربوط به احضار جن و شیاطین آمده است. [۳۶٩]اما باید گفت تمام این مطالب دروغ و بهتان بر آن پیامبر گرانقدر است.
اما کتابهای نوع دوم، «الأساطیر العربیة والخرافات»از دکتر مصطفی جوزو، و «الأساطیر والخرافات عند العرب قبل الإسلام»از دکتر محمد عبدالعین خان افغانی را میتوان نام برد. مؤلف کتاب دوم به خاطر همین کتاب به درجهی دکترا نایل آمد و در سال ۱٩۳۸م در قاهره آن را چاپ کرد. [۳٧۰]
و کتاب «اللعب مع الشیطان»از نویسندهی بریتانیایی «جون ریموس» چاپ سال ۱٩۸۳م نیز از این نوع است.
در بخش کتابنامهی همین کتاب، اسامی کتابهای مرجع ذکر شده است.
[۳۶٩] کشف الظنون (۲/٩۸۱) [۳٧۰] فنون السحر (۵٧۰-۵۳)