دنیای سحر و شعبده بازی

فهرست کتاب

مجازات جادوگر در اسلام

مجازات جادوگر در اسلام

دیدگاه دانشمندان درباره‎ی مجازات جادوگر

۱- ابوبکر رازی در بیان دیدگاه ابوحنیفه - خدایش رحمت کند- درباره‎ی مجازات جادوگر می‎گوید: «ابن شجاع، از حسن بن زیاد، از ابوحنیفه روایت کرده که درباره‎ی جادوگر گفته است: مجازات جادوگر اعدام است و توبه‌ی او پذیرفته نیست و این که بگوید جادو را ترک و از آن توبه می‎کنم مورد قبول نیست، و اگر به جادوگر بودن خود اقرار کند خونش مباح خواهد شد، و اگر دو نفر بر جادوگر بودنش گواهی دهند، و این امر را طوری بیان کنند که معلوم شود جادوگر است، به کیفر آن کشته می‎شود، و توبه‎اش پذیرفته نیست. اما اگر اقرار کند و بگوید: من قبلاًسحر می‎کردم ولی اکنون ترک کرده‎ام، پذیرفته است و کشته نخواهد شد، و همین طور اگر گواهان گواهی دهند که روزی جادوگر بوده و مدتی است سحر را کنار گذاشته، باز هم کشته نمی‎شود، مگر این که گواهان گواهی دهند که هنوز به جادویش ادامه می‌دهد و یا خودش اقرار کند، در این صورت نیز باید کشته شود.

چنین است برده‎ی مسلمان و ذمّی آزاد که اگر هرکدام به جادوگر بودن خود اقرار کنند، خونشان مباح است و کشته می‌شوند و هیچ توبه‎ای از آن‌ها پذیرفته نیست. اگر بر برده‎ای یا شخصی ذمّی گواهی داده شود که جادوگر است و چنان کارش را توصیف کنند که سحر از آن فهمیده شود، توبه‎اش قابل قبول نیست و کشته می‎شود، اما اگر برده یا ذمّی اقرار کنند که قبلاً جادوگر بوده‎اند، ولی حالا آن را رها کرده‎اند سخنشان پذیرفته خواهد بود، و همین طور اگر بر او گواهی دهند که جادوگر بوده، اما اکنون نیست و رها کرده، کشته نخواهد شد.

اما جادوگر زن: اگر گواهان گواهی دهند یا خودش اقرار کند مجازاتش اعدام نیست، بلکه زندان شده و شلّاق زده می‌شود تا وقتی که یقین حاصل شود که جادوگری را ترک کرده است. اما کنیز و دختر یا زن ذمّی اگر به جادوگر بودنشان گواهی داده شود یا خود اعتراف کند، کشته نمی‎شود، ولی باید معلوم شود که جادوگری را رها کرده است. این مواردی که بیان شد دیدگاه ابوحنیفه است». [۲۵۱]

ابوبکر رازی از محمد بن شجاع روایت کرده که درباره‎ی این نظر ابوحنیفه که در مورد جادوگر می‌گوید: «کشته می‎شود و توبه‎‎اش پذیرفته نیست» از ابویوسف پرسید: چرا چنین شخصی مثل مرتد با او برخورد نمی‌شود؟ او در پاسخ گفت: جادوگر علاوه بر کفرش به تلاش برای فساد و خرابی در زمین پرداخته و چنین شخصی اگر باعث قتل شده باشد، کشته می‎شود». [۲۵۲]

آن چه ابوبکر از ابوحنیفه نقل کرده، دیدگاه حنفیان است، بنابراین چیزی که نزد آن‌ها با اهمیت به شمار می‎آید این است که جادوگر با فرا گرفتن جادو و دست یازیدن به آن کفر ورزیده است، خواه معتقد به حرام بودن آن باشد، و یا نباشد. در میان حنفیها نویسنده‌ی «فتح القدیر» معتقد است کفر نورزیده مگر این که معتقد به کفر بودن کار خود باشد، که در این صورت کیفر آن است که در رودخانه انداخته می‎شود، شارح نیز از ایشان پیروی کرده، اما آن‌ها بر این اعتقادند که اگر به آن دست یازد به طور مطلق کشته می‎شود. [۲۵۳]

ابن عابدین می‎گوید: «چه بسا آنچه نویسنده‌ی «فتح القدیر» از یاران نقل کرده، این است که جادو جز به وسیله‎ی چیزی که خود کفر است، انجام نمی‎پذیرد، بنابراین غیرکفر جادو خوانده نمی‎شود و آن چه از «المختارات» آوردیم بیانگر این نکته است که منظور از جادوگر کسی غیر از شعبده‎باز و اهل طلسم و معتقد به اسلام است.

معتقد به اسلام یعنی کسی که کاری منافی اسلام در فعل یا اعتقاد مرتکب نشود. [۲۵۴]

۱- امام مالک/معتقد است که شخص مسلمان اگر با گفتاری کفرآمیز به کار جادوگری بپردازد مجازاتش قتل است و توبه‎اش پذیرفته نیست. وی در کتابش «المؤطا» می‌گوید: «جادوگری که جادو می‌کند به شرطی که دیگری این کار را برایش انجام ندهد، مانند آن کسی است که خداوند درباره‎ی او فرموده:

﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ[البقرة: ۱۰۲].

«به تحقیق دریافتند کسی که آن را بخرد در آخرت چیز شایسته‎ای نخواهد داشت»، بنابراین به نظر من چنین شخصی اگر خود این کار را کرده باشد، سزای عملش این است که باید کشته شود. [۲۵۵]

۲- قرافی می‌گوید: «طرطوشی در حاشیه کتابش می‎گوید: مالک و یارانش بر این باورند که جادوگر کافر است و باید کشته شود، و جادوگر خواه مسلمان باشد و یا ذمّی- مانند زندیق- هرگز قابل گذشت نیست. محمد گوید: اگر آن را اظهار بدارد توبه‎اش مقبول است. اصبغ نیز می‎گوید: اگر اظهار بدارد و توبه نکند کشته می‎شود و دارایی‌اش از آن بیت المال مسلمانان است. اما اگر آن را پوشیده نگه دارد، دارایی‌اش از وارثانش است، و من به نماز خواندن بر چنین شخصی سفارش نمی‎کنم، اگر کسی این کار را کرد، خود داند».

وی همچنین ابراز داشته یکی از نظریات دانشمندان پیشین این است: مجازاتش کشتن نیست تا زمانی که ثابت شود عمل او در ردیف سحری است که خداوند عزوجل آن را به کفر وصف کرده است. اصبغ در این باره می‎گوید: کسی که حقیقتش را می‎داند از این امر پرده بر می‎دارد.

مسئولیت کشتن جادوگر بر عهده‌ی پادشاه است، حتی اگر کاتب یا برده، ارباب خود را جادو کند مسئولیت اعدامش بر عهده‎ی او نیست بلکه بر عهده‎ی امام است.

جادوگر ذمی کشته نخواهد شد مگر این که مسلمانی از جادویش زیان ببیند، که اگر چنین شود به منزله‎ی نقض پیمان خواهد بود و سزای او کشتن است و اسلام آوردن هم از او پذیرفته نمی‎شود. اما اگر یکی از هم مسلکان او جادو نمود، مجازاتش فقط تنبیه است، مگر این که کسی را به قتل برساند که در این صورت قصاص می‎شود. سحنون گوید: یا کشته خواهد شد یا اسلام می‎آورد، مانند فردی که به پیامبر خدا صناسزا و دشنام دهد که این مخالف سخن امام مالک است.

اگر فرد دیگری برای شخصی عمل جادو را انجام دهد و خود آن فرد این کار را نکرده باشد، به سختی تنبیه می‎شود؛ چرا کفر نورزیده بلکه به سمت آن متمایل شده است. وی (قرافی) می‎گوید: یادگیری جادو از دیدگاه امام مالک کفر است». [۲۵۶]

قرطبی در تبیین دیدگاه امام مالک درباره‎ی مجازات جادوگر و ذمّی می‎گوید: مالک درباره‎ی جادوگر ذمّی گفته است: «مجازاتش قتل نیست، مگر این که با جادویش سبب کشتن فردی شود و خود اقرار نماید. همچنین اگر چیزی که در مورد انجام آن با او به توافق نرسیده باشند، از او انجام بگیرد، کشته می‌شود. ابن خویز منداد می‌گوید: در مورد ذمّی روایت‌های گوناگونی از مالک روایت شده مختلف است؛ زیرا یک بار چنین گفته است: توبه‌ی او پذیرفته است و توبه‎اش این است که اسلام بیاورد و در جای دیگر گفته: هرچند مسلمان شود اما باز هم کشته خواهد شد. اما شخص حربی اگر توبه کند کشته نمی‎شود. امام مالک درباره‎ی حکم شخص ذمّی که به پیامبر خداصناسزا بگوید می‎گوید: توبه‌اش پذیرفته می‎شود و آن این که اسلام بیاورد. در جایی دیگر درباره‎ی همین موضوع گفته است: کشته می‌شود و مانند شخص مسلمان توبه‎اش پذیرفته می‌شود.

امام مالک همچنین درباره‎ی جادوگر ذمّی گفته است: تنبیه می‎شود، مگر این که با سحرش مرتکب قتل شود یا کار دیگری انجام دهد که در مورد هرکدام مطابق با آن برخورد خواهد شد. دیگران گفته‎اند: باید کشته شود، چون نقض پیمان کرده است. وارثان جادوگر از او به خاطر کفرش، ارث نمی‎برند، مگر این که سحرش از زمره‎ی کفر نباشد. امام مالک‎ درباره‎ی زنی که همسرش را جادو کند، گفته است: کشته نمی‎شود بلکه سخت تنبیه می‎گردد». [۲۵٧]

۳- تقی الدین سبکی در فتاوای خود گزیده‎ی دیدگاه امام شافعی/را در این باره به خوبی بیان کرده است. او می‎گوید: در مجموع دیدگاه امام شافعی درباره‎ی جادوگر این است که جادوگر سه حالت دارد: اول این که به خاطر کفر کشته می‎شود، و دوم اینکه به حکم قصاص کشته می‎شود و سوم اینکه اصلاً قتلی در کار نیست، بلکه حکمش تعزیر است.

اما امام شافعی در حالت نخست که به سبب کفر کشته می‎شود، می‎گوید: در صورتی است که با جادوگری چنان عملی انجام دهد که به حد کفر برسد، یاران شافعی این مسأله را با سه نمونه شرح داده‎اند:

اول این که سخنی بر زبان براند که سزاوار کفر باشد و بدون شک این سبب قتل است ولی هر زمان توبه کند پذیرفته می‎شود، و حکم قتلش ساقط است، اما این امر با اقرار و دلیل قاطع ثابت می‎شود.

دوم این که معتقد به نزدیکی به ستاره‎های هفت گانه باشد و این که آن‌ها خود عمل می‌کنند، که در این صورت نیز- چنان که ابن صباغ نقل کرده- باید کشته شود. اما اگر توبه کند پذیرفته می‎شود، این حالت تنها با اقرار ثابت می‎شود.

سوم این که معتقد به حقیقتی باشد که با آن می‌تواند واقعیت‌ها را وارونه جلوه دهد، که در این حالت هم - بنا به قول قاضی حسین و ماوردی- باید کشته شود. این نوع نیز تنها با اقرار ثابت می‎شود و اگر توبه کند پذیرفته می‌شود و کشته نخواهد شد.

اما در صورتی قصاص می‌شود که اعتراف کند با سحرش انسانی را کشته است؛ چون همان طور که می‎گوید: با سحر مُرد یا سحرش غالباً باعث مرگ است، به حکم قصاص کشته می‎شود، این حالت نیز با اقرار ثابت می‎شود ولی توبه حکم قصاص را نقض نمی‎کند».

و آن حالتی که کشته نمی‎شود، بلکه حکم تعزیر بر او اجرا می‌شود، در مواردی غیر از این امور است». [۲۵۸]

نووی می‎گوید: «عمل سحر و جادو به اجماع علما حرام است و هرکس آن را مباح بداند کافر است. اگر انسان بگوید: سحر آموختم یا آن را به خوبی می‎دانم، از او خواسته می‎شود که آن را توصیف کند، اگر در وصفش نشانه‎های کفر مشاهده شود، کافر است. مانند این که معتقد به نزدیکی به ستاره‎های هفتگانه باشد.

قفال می‎گوید: اگر بگوید با قدرت خود غیر از قدرت خدای تعالی انجام می‎دهم، کافر است، اما توصیف سحر به چیزی که کفر نیست کافر بودنش را ثابت نمی‎کند.

اثبات قتل جادوگر دشوار و حتی غیرممکن است؛ زیرا گواه از نیت و اراده‌ی جادوگر آگاه نیست و تاثیر او را نمی‎بیند، بلکه با اقرار خود جادوگر ثابت می‎شود. مثلاً اگر بگوید: با جادو مرتکب قتل شدم، یا غالباً موجب قتل می‎شود، به قتل عمد اقرار کرده است، و اگر بگوید: سحرم به ندرت سبب قتل می‎شود، این جمله اقرار به قتل شبه عمد است. اما اگر اظهار کند که از روی اشتباه اسمش را گفته‎ام، اقرار به اشتباه است. دیه‎ی شبه عمد و اشتباه کوچک (مخفّفه) هردو از مال جادوگر داده می‎شود، و چیزی از خویشاوندان شخص مطالبه نمی‎شود جز این که آن را تصدیق کنند». [۲۵٩]

۴- امام احمد نیز در یکی از دو روایتی که از او موجود است معتقد به کفر جادوگرست و اینکه باید کشته شود. در مذهب حنبلی بر همین روایت عمل می‎شود. ابن قدامه می‎گوید: «آموختن و آموزش دادن جادو بدون هیچ اختلاف نظری میان علما، حرام است، یاران ما می‎گویند: شخص با آموختن سحر و جادو و انجام دادن آن خواه معتقد به حرام بودنش باشد و یا به مباح بودن آن، کفر ورزیده است». [۲۶۰]

ابن قدامه همچنین گفته است: «جادوگری که بر جارو سوار می‎شود و آن را در هوا می‎راند، وارد حوزه‎ی کفر شده و سزای آن کشته‌شدن است، اما سحر با استفاده از داروهای گیاهی و دخانیات و نوشیدن یا نوشاندن چیزی زیان‎آور، دلیل کفر نیست و چنین شخصی مجازاتش قتل نیست، بلکه تعزیر است و اگر مرتکب کاری شود که موجب قصاص است، قصاص می‌گردد، اما کسی که متکی بر یاری و کمک از جن هاست و ادعا می‎کند که آنان را جمع می‎کند و آن‌ها به دستورهایش عمل و از او پیروی می‎کنند، عملش کفر نیست و کیفرش نیز کشته شدن نیست». [۲۶۱]

از امام احمد روایت دیگری هم هست که می‎گوید: چنین شخصی کفر نورزیده و مجازاتش کشته شدن نیست، بلکه از او خواسته می‎شود توبه کند. از میان حنبلی‌ها، ابن عقیل به این روایت عمل می‎کند، وی روایت قبلی را که امام احمد درباره‎ی کفر جادوگر بیان نموده، بیانگر کفر جادوگر در اعتقادش می‌داند، از این رو حنبلی‌ها جادوگر را به شرطی کافر می‌دانند که جادوگر معتقد به حلال بودن جادو باشد. [۲۶۲]

اما جادویی که فرد را به کفرمی رساند- چنان که ابن قدامه می‎گوید- همان است که در عرف آن را سحر و جادو می‎شمارند، مانند عمل لبید بن اعصم که پیامبر را با شانه و زنی آرایشگر، سحر کرد و کسی که شخص صرع زده را افسون کند و ادعا کند جنی‎ها را گرد هم می‎آورد و به آن‌ها دستور می‎دهد و آنان از او اطاعت می‎کنند، به ظاهر وارد این حکم نمی‎شود، ولی قاضی ابوخطاب حنبلی او را در زمره‌ی جادوگران شمرده است. [۲۶۳]

از دیدگاه حنبلی‌ها، جادوگر اهل کتاب به سبب سحرش کشته نخواهد شد مگر این که به وسیله‎ی آن کسی را بکُشد، که در این صورت قصاص می‌شود. دلیلشان این است که پیامبر خدا صلبید بن اعصم را که آن حضرت را جادو کرد، نکشت؛ چون شرک بزرگتر از جادوست، و او به خاطر آن کشته نشده بود. درباره‎ی جادوگر مسلمان روایت‌هایی آمده است، چون او با سحرش کفر ورزیده ولی شخصی مانند لبید در اصل کافر بود. [۲۶۴]

[۲۵۱] أحکام القرآن: (۱/۵۰) [۲۵۲] أحکام القرآن: (۱/۵۱) [۲۵۳] حاشیه ابن عابدین: (۴/۲۴۰) [۲۵۴] حاشیه ابن عابدین: (۴/۲۴۴) [۲۵۵] المؤطا: ص(۵۴۳) [۲۵۶] الفروق، قراف: (۴/۱۵۲) و نیز در این باره نگاه کنید به «الشرح الصغیر على أقرب السالك: (۴/۴۳۳) و تفسیر قرطبی: (۲/۴٧،۴٩) [۲۵٧] تفسیر قرطبی: (۲/۴٩) [۲۵۸] صاحب المجموع از سبکی نقل کرده است: (۱٩/۲۴۵) و نیز در این باره نگاه کنید به: الروضه‎‎ی نووی: (٩/۳۴۵) [۲۵٩] روضة الطالبین نووی: (٩/۳۴۶) [۲۶۰] المغنی: (۸/۱۵۱) [۲۶۱] المقنع، ابن قدامه (۳/۵۲۳) و نیز نگاه کنید به «المحرر» از مجدالدین ابن تیمیه (۲۰/۱۶٩) [۲۶۲] نگاه کنید به: المغنی (۸/۱۵۱)؛ والأنصاف، مرداوی (۱۰/۳۴٩) [۲۶۳] المغنی (۸/۱۵۴) [۲۶۴] المغنی (۸/۱۵٧)، نیز نگاه کنید به: الأنصاف (۱۰/۳۵۳)

گزیده‌ی دیدگاه‌های علما در مورد جادوگر:

۱- وجوب قتل جادوگر بدون درخواست توبه از او. این دیدگاه امامان ابوحنیفه، مالک، شافعی و امام احمد در روایتی، و در مذهب حنبلی طبق این روایت عمل می‎شود.

قرطبی این را دیدگاه عموم علما دانسته و از میان صحابه عمر، عثمان، ابن عمر، حفصه و ابوموسی اشعریسمعتقد به آن بودند. همچنین قرطبی آن را به هفت نفر از تابعین نسبت داده و از فقهای دیگر سرزمین‌ها ابوثور و اسحاق چنین دیدگاهی داشتند. [۲۶۵]

۲- جادوگر به جرم کفر کشته شود، اگر با سحرش کاری کفر آمیز انجام دهد و اگر سحرش بدون کفر باشد و با آن کسی را هلاک کند، باز هم باید قصاص و کشته ‎شود، در غیر این دو حالت مجازاتش تعزیر است و کشته نمی‎شود، این دیدگاه امام شافعی و یکی از اقوال امام احمد است.

ابن منذر نیز - که قرطبی از او نقل کرده است- بر این باور است.

قرطبی می‎گوید: از ابن منذر نقل است که گفت: «اگر شخصی اعتراف کند که با سخنی کفرآمیز جادو کرده است، و توبه نکند،باید کشته شود، و همین طور اگر حجت و دلیل قاطع مبنی بر این که سخنی کفرآمیز بیان نموده وجود داشته باشد، باز حکمش همان است.

اگر با سخنی که کفر نباشد سحر کرده، قتلش جایز نیست، ولی اگر در شخص سحر شده به عمد جرمی مرتکب شود که قصاص داشته باشد، حکم قصاص برایش صادر می‌شود. [۲۶۶]

۳- امام ابوحنیفه درباره‎ی جادوگر اهل کتاب معتقد به وجوب قتل اوست و تفاوتی میان او با جادوگر مسلمان قایل نشده است.

دیدگاه جمهور این است که مؤاخذه می‎شود، و در صورت مرتکب نشدن قتل با جادویش، کشته نخواهد شد، اگر خرابی ایجاد کرده باشد، از او بازخواست خواهد شد. امام مالک می‎گوید: اگر با سحرش به شخص مسلمانی زیان برساند، پیمانش را نقض کرده است. [۲۶٧]

۴- دیدگاه ابوحنیفه درباره‎ی زن جادوگر مسلمان و یا ذمّی این است که کشته نمی‌شود، بلکه زندان می‎شود تا توبه کند، در حالی که امامان سه گانه مالک، شافعی و احمد در این حکم میان زن و مرد تفاوتی قایل نیستند.

[۲۶۵] تفسیر قرطبی (۲/۴۸) [۲۶۶] تفسیر قرطبی (۲/۴۸) [۲۶٧] نگاه کنید به: فتح الباری (۱۰/۲۳۶)، (۵/۴٧٧)

دلایل معتقدان به دیدگاه نخست- وجوب قتل:

۱- جادوگر با استناد به نص قرآن کافر است.

﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ[البقرة: ۱۰۲].

«سلیمان هرگز کفر نورزید، بلکه شیاطین کافر شده‎اند که به مردم سحر و آن چه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل شده، می‎آموزند. به هرکس یاد می‎دادند تذّکر می‎دادند که ما فقط مایه‎ی آزمایش هستیم پس کفر نورز». بنابراین نفی کفر از سلیمان به روشنی بیانگر کفر ساحر است، و روشن‌تر از آن این فرموده‎ی خداوند است که:

﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ[البقرة: ۱۰۲].

«ما مایه‎ی آزمایش هستیم پس کفر نورز».

اگر گفته شود چرا درخواست توبه از جادوگر منع شده است در حالی که مرتد می‌تواند توبه کند؟ پاسخ این است که جادوگر از دیدگاه مالکی‌ها مانند زندیق است و از زندیق توبه قبول نمی‎شود.

۲- می‎گویند: «کشتن جادوگر شیوه‌ی خلیفه‎ی راشد عمر بن خطاب رضی الله عنه است. بجاله بن عبده می‌گوید: من کاتب جزء بن معاویه، عموی احنف بن قیس بودم، که نامه‎ای از سوی حضرت عمر یک سال پیش از مرگش رسید که مضمونش چنین بود: «هر جادوگری را بکشید» [۲۶۸]، و اسنادش هم صحیح است.

احمد در مسندش، و بیهقی و ابن حزم در «المحلی» این روایت را آورده‎اند. [۲۶٩]

از ام المؤمنین حفصه نیز نقل است که جادوگر باید کشته شود، در مؤطای امام مالک از عبدالرحمن بن سعد بن زراره آمده که شنیده است حفصه همسر پیامبر یکی از کنیزانش را که او را سحر کرده بود، کشته است. [۲٧۰]

بنابراین بسیاری از بزرگان صحابه موافق با کشتن جادوگر بودند و در میان دانشمندان علم اصول، چنان است که اگر صحابی چیزی می‌گفت و مخالفی نداشت، جزء اجماع شمرده می‌شد. ابن قدامه پس از بیان گفتار صحابه‌ای که قایل به وجوب کشتن جادوگر هستند گفته است: «اشتهر هذا القول فلم یُنکر فکانَ إجماعًا» [۲٧۱]: «یعنی این سخن مشهور بود و هیچکس آن را انکار نکرده، بنابراین اجماع است».

۳- آنانی که معتقد به کشتن جادوگر هستند به روایت ترمذی از حسن بن جندب استناد می‎کنند که گفته بود: پیامبر خدا صفرمود: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبُهُ بِالسَّيْفِ»: «کیفر جادوگر ضربه‎‌زدن او با شمشیر است» ترمذی روایت کرده است.

این حدیث ضعیف است، بنابراین استناد به آن جایز نیست. ترمذی پس از بیان این حدیث می‎گوید: «این حدیث را به صورت زنجیروار و مستند نمی‎دانیم جز به این طریق، و اسماعیل بن مسلم مکی (یکی از راویان این حدیث) خود آن را ضعیف می‎داند، و وکیع درباره‎ی اسماعیل بن مسلم عبدری بصری (یکی دیگر از راویان آن) می‎گوید: ثقه (مورد اعتماد) است، و از حسن نیز روایت می‎کند.

در این مسأله صحیح بودن روایت این حدیث تا شخص جندب درست است، و نظر برخی از یاران پیامبر و دیگران نیز بر این اساس است». [۲٧۲]

خلاصه‎ی سخن ترمذی این است که این حدیث از لحاظ سند ضعیف شمرد‎ه می‎شود، اما چون جندب بن عبدالله جزو راویان آن است مقبول است.

دلایل معتقدان به نظر دوم:

شافعی و ابن منذر استناد کرده‎اند به این که عایشه دختر آموزشیاری را که جادویش کرده بود، فروخت. می‎گویند اگر قتلش واجب می‎بود، فروختنش جایز نبود و چون پیامبر فرموده: «لا یحلّ دم امريء مسلم إلا بإحدی ثلاث: کفر بعد ایمان، أو زنا بعد إحصان، أو قتل نفس بغیر حق» [۲٧۳]کشتن هیچ مسلمانی روا نیست مگر به سه دلیل: «پس از ایمان کافر شود، زنای فرد متأهل یا کشتن کسی به ناحق» و در این جا هیچکدام از این سه کار را مرتکب نشده، بنابراین کشتنش جایز نیست.

تقی الدین شبلی در فتاوای خود می‎گوید: «شافعی آنچه را از عمر و حفصه روایت شده بر سحری حمل کرده که کفر در آن هست، و آن چه از عایشه روایت شده که کنیزش را فروخت و پولش را صدقه داد، بر سحری حمل کرده که کفری در آن نیست. به منظور ایجاد هماهنگی میان سخنان صحابه و در این راستا به حدیث «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ» [۲٧۴]«دستور یافتم که با مردم بجنگم» توجه داشته است.

البته می‎توان برای این سخن شافعی و همراهانش به این استناد کرد که پیامبر لبید بن اعصم یهودی که آن حضرت صرا سحر کرده بود، نکُشت.

[۲۶۸] سنن ابوداود (۳/۲۲۸)، شماره‎ی حدیث: (۳۰۴۳) [۲۶٩] مسند احمد (۱/۱٩۰، ۱٩۱)؛ بیهقی (۸/۱۳۶)؛ و ابن حزم در المحلی (۱۱/۳٩٧) [۲٧۰] مؤطا ملک ص(۵۴۳) این حدیث را در مؤطا محمد بن عبدالرحمن «بلاغا» روایت کرده، وعبدالله بن احمد در «مسائل پدرش» و بیهقی (۸/۱۳٩) از عبدالله بن عمر با اسناد صحیح روایت کرده‎اند. [۲٧۱] المغنی (۵/۱۵۳) [۲٧۲] سنن ترمذی (۴/۶۰) و شماره‎ی حدیث: (۱۴۶۰) [۲٧۳] تفسیر قرطبی (۲/۴۸) [۲٧۴] المجموع: نووی (۱٩/۲۴۶)