۵- سحر در سرزمین یونان
«سحر نزد یونانیان از جایگاه والایی برخوردار بود و یونانیان هم مانند دیگر جوامع بشری به افسون و طلسم و تأثیر ارواح بد و غیره معتقد بودند». [۲۵]
«در آغاز عصر نهضت و روشنگری که دانشمندان میراث کهن یونان و روم را مورد نقد وبررسی قرار دادند، براین باور بودند که جامعهی یونان در مقایسه با دیگرجوامع با سحر و جادو فاصلهی زیاد داشته است، چون جامعهای که امثال ارسطو، افلاطون، اکسینیفون و اربیدس را پرورش داده است امکان ندارد که شیفتهی هنری همچون جادوگری شود که جزو هنرهای زیبا به شمار نمیآید.
با وجود این، این دیدگاه که معتقد به تبرئهی یونان باستان از سحر و جادوگری است نتوانسته است از نقد جدید هنر و فلسفهی یونان در امان بماند، زیرا امروزه هر پژوهشگری میتواند آثار سحر را در دین، تاریخ و ادبیات یونانی که پر از رموز و کنایههای سحرآمیز است، پیدا کند. اسطورههای یونانی مملو از کارهای سحرآمیز شگفتانگیزی هستند که موجودات را از وضعیتی به وضعیتی دیگر منتقل میکنند، همچنین در این اسطورهها اخبار سحرآمیز و موجودات شگفتانگیز وجود دارند که از ویژگیهای انسان و حیوان برخوردارند.
اسبرطیها که با قانون و نظام آموزشی خود فلاسفه را به شگفتی واداشتهاند، زندگی روزانهشان در واقع همچون زندگی صحرانشینانی است که مراسم و شعایری که ارتباط نزدیکی با سحر دارند را، انجام میدهند.
مورخ مشهور یونانی «هیرودتس» که به پدر علم تاریخ معروف است به تدوین داستانها و روایتهای مربوط به پیشگوییهای شگفتانگیز و صداهایی که از درون زمین یا آسمانها بر میخیزند علاقهی ویژه ای داشت و جادوگران آنطور که میخواستند و دوست داشتند آنها را تفسیر میکردند. بنابراین تاریخ مشهور او مملو از این داستانها و شگفتیها است همانگونه که در کتابهای «اکسینیفون» اخبار قربانیها، پیشگوییها و خواب و رؤیاها و نیکیها و بدیهایی وجود دارد که درآنها نهفتهاند.
بیان این شگفتیها و پیشگوییها به نویسندگان عادی یونانی بسنده نمیشود، بلکه حتی نویسندگان دیگری مثل «افلاطون» که به حکمت و فلسفه آشنایی داشتند و یا مثل «اربیدس» که در ادبیات شهرت داشتهاند، افسونها، طلسمها، نوشیدنیها و اعمال سحرآمیز دیگری را یادآور شدهاند که بوجود آورندهی عشق و شیدایی هستند.
اگر تمام این شواهد ذکر شده در کتابهای تاریخ، ادبیات و فلسفه را در نظر بگیریم به این نتیجه میرسیم که یونانیان هم در زمینهی سحر و جادو کمتر از دیگر جوامع قدیم نبودند و سحر یکی از عناصر مهم تمدن یونان بوده است.
آنچه جای شگفتی است این است که علم اخترشناسی و دیگر علوم غیبی به شکل پیشرفته در یونان ظهور پیدا نکردند مگر در دروهی «هللینی» که در آن تمدن یونان به اوج خود رسیده بود. در برخی روایات آمده است که شخصی به نام «اوثانسی» در زمان جنگهای ایران و یونان، فنون جادوگری را بعنوان پیشرفتهترین روش وارد یونان کرد، و این از نظر یونانیان چیز جدیدی نبود، بلکه پیشرفتهترین فنون جادوگری آن زمان بودند که یونانیان انجام میدادند.
جادو فلسفهی یونان را فرا گرفته بود. «زیللر» که یکی از عمیقترین و دقیقترین کسانی است که آثاری در زمینهی فلسفهی یونان تألیف کرده است میگوید: فیلسوف «امبیدوقلیس» معتقد بود که خود قادر به انجام دادن سحر است. از آثار ایشان نیز میتوان به این نکته پی برد، وی در آثارش گفته است که میتواند پیری و بیماری را درمان کند، طوفانها را برانگیزد یا آرام کند، باران را فرود بیاورد یا متوقف کند و حتی ادعا کرده است که میتواند مردگان را زنده نماید.
افلاطون در کتابهای فلسفی بویژه در قوانین خود دربارهی سحر و جادو سخن گفته است. او میگوید: پزشکان، پیامبران و منجّمان تنها کسانی هستند که میتوانند به طبیعت سحرآمیز و مجسمههای مومیایی پی ببرند. چون مردم دیگر نسبت به این اشیا شناخت یقینی ندارند، نسبت به آنها بیتوجه هستند و آنها را کوچک میشمارند.
افلاطون همچنین اعتراف میکند که هیچ فایدهای در قانع کردن بیشتر مردم به حقیقت این اشیاء وجود ندارد و لازم است که قوانینی جهت مبارزه با سحر و پیشگویی تدوین شود.
ظاهراً دیدگاههای افلاطون دربارهی طبیعت از عقایدی که از مجوسیان مشرق زمین گرفته شده است و یا از عقایدی که نسبت به علم با سحر ارتباط بیشتری دارد، اشباع شده است و با علم اخترشناسی همخوانی دارد. وی به اشیاء مادی ویژگی انسانی میدهد و ویژگیهای روحی و مادی را در هم میآمیزد.
افلاطون تلاش میکند که تفسیری طبیعی یا عقلانی از سحر و جادو ارائه دهد. مثلاً وی در مورد منجّمی از طریق کبد میگوید: کبد منزلهی آینهای است که اندیشهها و صورت نفس انسان را منعکس میکند. افلاطون از عشق سازگار و عشق ناسازگار بین عناصر سخن میگوید و بر این باور است که عشق سازگار سرچشمهی سلامتی و حاصل خیزی گیاهان، حیوانات و انسان است در حالی که عشق ناسازگار علت طاعونها و بیماریها است و بررسی و شناخت این دو نوع عشق و ارتباط آنها با گردش اجرام آسمانی و تغییر فصلهای سال، علم فلکیات یا اخترشناسی نامیده میشود و اساس قانون این علم تسلط ستارگان بر مخلوقات دنیاست. [۲۶]
[۲۵] دایرة المعارف قرن بیستم: (۵/۶۵) [۲۶] احمد شنتناوی، فنون السحر: ص(۱٧-۲۱) با کمی تصرف و اختصار.