حکایات صحابه یا حماسه سازان تاریخ

فهرست کتاب

داستان حضرت عمارسو والدین او:

داستان حضرت عمارسو والدین او:

حضرت عمارسو پدر و مادر وی نیز مشکلات و شکنجه‌های سختی را متحمل شدند، آنان بارها در ریگستان‌های داغ مکه مکرمه مورد شکنجه قرار گرفتند. روزی رسول اکرم جاز آنجا گذر می‌کردند آنان را به صبر دعوت کردند و نوید بهشت می‌دادند. سرانجام، پدرش حضرت یاسرسبر اثر شکنجه، دارفانی را وداع گفت و مادرش حضرت سمیهبنیز بر اثر اصابت نیزه‌ای بدست ابوجهل شهید شد، اما تا آخر بر اسلام استوار ماند. حال آنکه پیرزنی ضعیف و سالخورده بود و این اولین شهیدی بود که تقدیم اسلام شد، و اولین مسجد هم در اسلام به دست عمارسساخته شد. وقتی رسول اکرم جبه مدینه هجرت کردند، حضرت عمارساظهار داشت: برای آن حضرتجمی‌بایست سایه بانی ساخته شود تا در آن استراحت کنند و در آن نماز بخوانند، حضرت عمارسنخستین کسی بود، که در «قبا» سنگ جمع‌آوری کرد و مسجد ساخت، در جنگ با جوش و خروش تمام شرکت می‌کرد. یک بار با شور و ذوق تمام اظهار داشت، حالا دیگر به ملاقات یاران می‌روم و با محمدجو یاران وی ملاقات می‌کنم. در همین اثنا آب طلبید، شخصی به جای آب، شیر به وی تقدیم کرد. شیرها را نوشید و گفت: من از رسول اکرم جشنیده‌ام که فرمودند: آخرین چیزی که تو در دنیا می‌نوشی شیر خواهد بود، پس از آن شهید شد. هنگام شهادت نود و چهار سال داشت، بعضی‌ها سن او را حدود نود و سه سال نوشته‌‌اند.