حکایات صحابه یا حماسه سازان تاریخ

فهرست کتاب

چگونگی نماز بعضی از بزرگان صحابهش

چگونگی نماز بعضی از بزرگان صحابهش

مجاهد/، چگونگی حال نماز حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عبدالله بن زبیر سرا چنین بیان می‌کند: هنگامی که آنان برای نماز می‌ایستادند، چنان به نظر می‌رسید که گویا ستون‌هایی بر زمین کوبیده شده است [۵۰]. یعنی آرام و بی‌حرکت و محو در نماز بودند.

علما نوشته‌اند که حضرت عبدالله بن زبیرباز حضرت ابوبکر صدیق ساینگونه نمازخواندن را آموخته بود، و ایشان از پیامبر اکرم جیاد گرفته بود.

ثابت/می‌گوید: عبدالله بن زبیر طوری نماز می‌خواند که گویا چوبی در زمین نصب شده است. شخصی اظهار می‌دارد: هنگامی که ابن زبیر سجده می‌کرد چنان سجده‌اش طولانی و آرام بود که پرندگان می‌آمدند و بر پشت وی می‌نشستند. بعضی اوقات به قدری رکوع را طولانی می‌کرد که تمام شب در رکوع سپری می‌شد. یک بار در حالی که با دشمن می‌جنگید مشغول نماز بود، گلوله‌ای از سوی دشمن به دیوار مسجد اصابت کرد و مقداری از دیوار را از بین برد و از نزدیک حلق و موی محاسن وی گذر کرد، ولی هیچگونه اضطرابی در وی به وجود نیامد و رکوع و سجده را هم مختصر نمود. یک بار نماز می‌خواند فرزند وی هاشم در کنار وی خوابیده بود؛ ناگهان از سقف خانه، ماری بر روی کودک افتاد؛ کودک شروع به چیغ و فریاد نمود. اهل خانه با سر و صدا جمع شدند و مار را کشتند، ابن زبیر با کمال اطمینان به نمازش ادامه داد. وقتی نماز را به پایان رساند، اظهار داشت: سر و صدایی به گوش می‌رسید، چه بود؟ همسرش گفت: خداوند بر شما رحم کند نزدیک بود که کودک از بین برود ولی تو را خبری نیست. ابن زبیر فرمود: اگر من در نماز به سویی دیگر توجه می‌کردم پس نماز کجا باقی می‌ماند.

هنگامی که حضرت عمر سمورد حمله قرار گرفت و ضربت خورد، خون از محل زخم جریان داشت و گاهی بی‌هوش می‌شد. ولی با همان حال، چون وقتی نماز فرا می‌رسید، نماز را ادا می‌کرد و می‌فرمود: «کسی که نماز را ترک کند هیچ سهمی در اسلام ندارد». حضرت عثمان سدر تمام شب بیدار می‌ماند و در یک رکعت تمام قرآن را ختم می‌کرد [۵۱].

معمول حضرت علی سچنین بود که هرگاه وقت نماز فرا می‌رسید، لرزه بر بدنش مستولی و چهره‌اش زرد می‌شد. شخصی پرسید: چرا این حال بر شما می‌آید؟ وی اظهار داشت: وقت آن امانت فرا رسیده است که خداوند متعال بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها فرود آورد و آن‌ها از تحمل آن عاجز و ناتوان شدند و من آن را تحمل نمودم. شخصی از خلف بن ایوب/پرسید: مگس‌ها شما را در نماز اذیت نمی‌کنند؟ وی گفت: افراد فاسق و فاسد، از دست حکومت شلاق می‌خورند و اصلاً تکانی نمی‌خورند و بر این تحمل خود، فخر می‌کنند و می‌گویند: اینقدر شلاق خوردیم ولی هیچ حرکت و تکانی نخوردیم. من به بارگاه خداوند متعال می‌ایستم و از دست یک مگس مضطرب و آشفته شوم؟!

هنگامی که مسلم بن یسار/برای نماز آماده می‌شد به اهل خانه خود می‌گفت: شما حرف بزنید و صحبت کنید، زیرا من اصلاً متوجه صحبت‌های شما نمی‌شوم. یک بار در مسجد جامع بصره نماز می‌خواند که ناگهان قسمتی از مسجد فرو ریخت، مردم با سرو صدا از مسجد بیرون رفتند و غوغایی به پا شد ولی او اصلاً متوجه چیزی نشد.

شخصی از حاتم اصم/در باره نماز وی پرسید، وی اظهار داشت:« هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسد، وضو می‌گیرم و به جایی می‌روم که باید در آنجا نماز بخوانم. لحظه‌ای می‌نشینم تا این که در تمام بدنم سکون و آرامش پیدا می‌شود. آنگاه برای نماز می‌ایستم، به گونه‌ای که بیت الله را در مقابل خود تصور می‌کنم و پل صراط را زیر پاهایم، بهشت را سمت راست و دوزخ را سمت چپ و فرشتگان مرگ را پشت سر خود تصور می‌کنم و چنین می‌پندارم که این آخرین نماز است و انگهی با خشوع و خضوع کامل نماز می‌خوانم و سرانجام در میان بیم و امید قرار می‌گیرم و بیمناک می‌شوم که معلوم نیست این نماز قبول شده یا خیر؟».

[۵۰] تاریخ الخلفاء. [۵۱] منتخب کنزالعمال.