توجه حضرت حذیفهسبه فتنهها
حضرت حذیفه ساز بزرگان و اکابر صحابه است، او رازدار و محرم اسرار رسول اکرم جبود. رسول اکرم جدر مورد منافقان و فتنه آنها، اطلاعات کافی به او داده بود. چنین معروف است که رسول اکرم جدرمورد تمام فتنههایی که تا قیامت قرار است بیایند به ترتیب وقوع، او را از آنها مطلع کرده بودند. هر شورش و فتنهای که تعداد شرکاء آن به سیصد تن میرسید، رسول اکرم جدر مورد جزئیات آن وهویت و مشخصات کامل رهبر آن، حضرت حذیفهسرا خبر داده بودند. حضرت حذیفه سمیگوید: مردم از رسول اکرم جدر مورد اخبار خوب و خیر کسب اطلاع میکردند، و من از کارها و حوادث بد، تا از آنها خود را نجات دهم. حضرت حذیفهسمیگوید: روزی سؤال کردم: ای رسول خدا خیر و خوبی که به برکت وجود شما ما در آن به سر میبریم بعد از آن وضع بدی هم خواهد آمد؟ رسول اکرم جفرمودند: «آری»، عرض کردم: بعد از آن وضعیت نامطلوب، به وضعیت مطلوب بر خواهیم گشت؟ رسول اکرم جفرمودند: ای حذیفه! قرآن را تلاوت کن، در مفاهیم و معانی آن تدبر کن و از احکام آن تبعیت کن. همان فکر بر من غالب بود. دوباره سؤال کردم: بعد از وضع نامطلوب به وضعیت مطلوب برخواهیم گشت؟ رسول اکرم جفرمودند: آری، ولی قلبها مانند سابق نخواهند بود، عرض کردم: یا رسول الله! بعد از آن وضعیت مطلوب، وضعیت نامطلوب برخواهد گشت؟ رسول اکرم جفرمودند: آری، کسانی خواهند آمد که مردم را به سوی گمراهی سوق خواهند داد، و به دوزخ خواهند برد.
عرض کردم: یا رسول الله! اگر من آن روزگار را دریافتم، تکلیفم چیست؟ رسول اکرم جفرمودند: اگر، گروه متحد و مسنجمی از مسلمانان را که حاکم و سلطان داشته باشند پیدا کردی، همراهی و معیت آنان را اختیار کن؛ در غیر این صورت تمام فرقهها را رها و در گوشهای یا در زیر درختی زندگی کن و تا دم مرگ آنجا بمان. از آن جهت که او در مورد منافقان اطلاع داشت، حضرت عمرسهمواره در مورد حکام خود از او سؤال میکرد: آیا در میان حکام من منافقی وجود دارد یا خیر؟ روزی حذیفه به حضرت عمر گفت: میان حکام تو یک منافق وجود دارد ولی نام او را فاش نمیکنم. حضرت عمرسبا فراست مؤمنانه خود، او را شناسایی و از مقامش عزل کرد. هرگاه کسی وفات میکرد، حضرت عمرسسؤال میکرد: آیا حذیفه در تشییع جنازه شریک است یا خیر؟ اگر حضرت حذیفه سشرکت میکرد، حضرت عمرسبر جنازه وی، نمازمی گزارد. وقتی حضرت حذیفهسدر حالت نزع و قریب به موت بود، گریه میکرد و پریشان بود. وقتی از وی سؤال شد: چرا گریه میکنی؟ گفت: گریهام به خاطر این نیست که دنیا از من جدا میشود، من موت را دوست دارم. گریه به خاطر این است که نمیدانم، در حالی که میمیرم خداوند از من خشنود است یا ناخشنود؛ بعد فرمود: این آخرین لحظههای زندگی من است. خداوندا تو میدانی که من تو را دوست دارم، لذا دیدارت را به من عطا بفرما [۷۹].
[۷۹] ابوداود.