حکایات صحابه یا حماسه سازان تاریخ

فهرست کتاب

منع پدر از نشستن در جای رسول الله ج

منع پدر از نشستن در جای رسول الله ج

ام المؤمنین حضرت ام حبیبه لقبل از ازدواج با پیامبر جدر نکاح عبیدالله بن جحش بود. زن و شوهر هردو باهم مسلمان شدند و باهم به حبشه هجرت کردند. وقتی وارد حبشه شدند، عبیدالله بن جحش از دین خود برگشته و مرتد شد و در همانجا درگذشت. حضرت ام حبیبهلدوران بیوگی را در حبشه سپری کرد. رسول الله جاز مدینه به حبشه پیغام نکاح با ام حبیبهلرا فرستاد و توسط نجاشی، شاه حبشه نکاح صورت گرفت. تفاصیل بیشتر در این باره در آخراین کتاب، در بحث متعلق به ازواج مطهرات خواهد آمد.

بعد از نکاح به مدینه منوره تشریف آورد. در دوران صلح، پدر حضرت ام‌حبیبهلجهت مذاکره صلح به مدینه آمد، برای دیدار با دخترش به خانه پیامبر جرفت. وقتی وارد خانه دخترش شد، جایی را برای نشستن آماده دید و می‌خواست در آنجا بنشیند. حضرت ام حبیبهلبلافاصله آن را جمع کرد. ابوسفیان به شگفت آمد و با خود گفت: به جای این که جایی را آماده کند، جای آماده‌شده را جمع می‌کند، چرا؟! پرسید: این جا شایسته من نبود، آن را جمع کردی یا من شایستگی نشستن در این‌جا را نداشتم؟ حضرت ام حبیبهلفرمود: این رختخواب بهترین بنده الله، یعنی رسول الله جاست و تو به دلیل کافربودنت ناپاک هستی چگونه تو را اجازه بدهم که آنجا بنشینی؟

ابوسفیان از این برخورد دخترش بسیار رنجیده‌خاطر شد و گفت: بعد از این که تو از من جدا شدی، اخلاقت خیلی بد شده است. اما ام حبیبهلکه عظمت و احترام رسول الله جرا در سینه داشت، چگونه برایش قابل تحمل بود که انسان مشرک و ناپاکی روی رختخواب و جای پیامبر اکرم جبنشیند، ولو این که از نزدیکان او باشد، حتی پدرش ابوسفیان؟

روزی از رسول الله جفضیلت دوزاده رکعت نماز اشراق را شنید، بعد از آن همواره بر آن عمل می‌کرد و حتی برای یک دفعه نیز نماز اشراق و چاشت را ترک نکرد. وقتی پدرش ابوسفیانسکه مسلمان شده بود، درگذشت. روز سوم بعد از درگذشت پدرش از خوشبو و سرمه استفاده کرد و گفت: نه میل و رغبت دارم و نه نیاز به این عطر دارم، اما از رسول الله جشنیدم که برای خانم‌ها جایز نیست که بیش از سه روز، در مرگ کسی در حال سوگ و ماتم بنشینند به جز برای همسر که چهار ماه و ده روز می‌تواند عزاداری کند. و من به خاطر عمل بر حدیث رسول الله جچنین کردم تا کسی گمان نکند که من بیش از سه روز برای درگذشت پدرم در سوگ و ماتم هستم.

وقتی موقع وفاتش نزدیک شد، حضرت عایشهلرا نزد خود طلبید و گفت: من و تو باهم هوو بودیم و میان هووها به نحوی رنجش و ناراحتی و تنش به وجود می‌آید. خداوند مرا نیز مورد عفو قرار دهد و تو را نیز. حضرت عایشهلفرمود: خداوند تو را مورد مغفرت قرار دهد و از تمام خطاهایت درگذرد، با شنیدن این سخن حضرت ام حبیبه لگفت: تو الآن دل مرا شاد کردی، خداوند تو را نیز شاد کند [۱۱۰].

هووها به خاطر حسادت و بغضی که نسبت به همدیگر دارند، مایل نیستند که چهره و صورت یکدیگر را ببینند. اما ازواج مطهرات و بانوان زمان رسول الله جدر این فکر بودند که امور دنیا در همین جا حل و فصل شود، چنین نباشد که امور دنیوی بار آخرت را سنگین کند. این که ازواج مطهرات تا چه میزان برای رسول الله جاهمیت و ارزش قایل بودند و به شخصیت والای او بها می‌دادند، از جریان ابوسفیانسو دخترش حضرت ام حبیبهلروشن است.

[۱۱۰] طبقات.