منع حضرت عمرس، همسر خود را از وزن مشک
یک بار به محضر حضرت عمر سمشک، از بحرین آورده شد، ایشان فرمود: یکی اینها را وزن کند و میان مسلمانان تقسیم نماید. حضرت عاتکه لهمسر ایشان عرض کرد: من وزن میکنم. حضرت عمرسسکوت اختیار کرد، پس از لحظهای دوباره فرمود: یکی اینها را وزن و میان مسلمانان تقسیم نماید. دوباره همسرش همین را گفت و ایشان سکوت کرد، بار سوم فرمود: من این را نمیپسندم که تو با دستان خود آنها را در کفه ترازو قرار دهی و سپس دستان خود را بر بدن خود بمالی، زیرا بویی از آنها بر بدن شما باقی میماند و این یک حق اضافی است که من از آن بهرهمند شدهام.
این کمال احتیاط و دوری از محل تهمت بود، و گرنه هرکس آنها را وزن میکرد، بر دستان وی بوی از آنها باقی میماند که در جواز آن هیچ شک و تردیدی نبود. با وجود این، حضرت عمر سنپسندید که همسرش این کار را بکند. یک بار در محضر حضرت عمر بن عبدالعزیز/که او را عمر ثانی میگویند، مشک وزن میشد؛ ایشان دست، روی بینی خود گذاشت تا بوی مشک به مشام وی نرسد و فرمود: فایدۀ مشک بوی خوش آن است [۴۳].
این است کمال احتیاط صحابه و تابعین و اسلاف و بزرگان ما، در امور دین.
[۴۳] احیاء العلوم.