حکایات صحابه یا حماسه سازان تاریخ

فهرست کتاب

حضرت ابن عمر ببا فرزندش سخن نمی‌گوید

حضرت ابن عمر ببا فرزندش سخن نمی‌گوید

حضرت عبدالله بن عمر بمی‌گوید: روزی رسول اکرم جفرمودند: زنان را از رفتن به مسجد منع نکنید. یکی از فرزندان ابن عمربگفت: ما نمی‌توانیم به خانم‌ها اجازه بدهیم تا به مسجد بروند، زیرا این اجازه بهانه‌ای می‌شود برای فساد، آزادی وبی بندوباری. حضرت ابن عمر ببسیار ناراحت و ناراضی شد، فرزندش را نهیب زد و فرمود: من فرمان و اجازه رسول اکرم جرا برای تو می‌گویم و تو می‌گویی که اجازه نخواهیم داد. آنگاه حضرت عبدالله بن عمرببرای همیشه حرف‌زدن و سخن‌گفتن با فرزندش را ترک کرد [۹۵].

این برداشت پسر حضرت عبدالله بن عمر بکه خانم‌ها این اجازه را برای فساد و فتنه در آینده بهانه خواهند کرد، با توجه به فضای زمان خود بوده است. به همین خاطر حضرت عایشه لفرمودند: «اگر رسول اکرم جحالت زنان امروزی را می‌دیدند حتماً آنان را از رفتن به مساجد منع می‌کردند». حال آنکه زمان حضرت عایشه لفاصله زیادی با زمان رسول اکرم جنداشت. اما با این حال، برای حضرت ابن عمربقابل تحمل نبود که فرمان رسول اکرم جبه گوش فرزندش رسیده و بازهم در آن تردیدی داشته باشد. و به همین جهت برای همیشه با فرزندش قهر کرد و حرف نزد. این امر برای سایر صحابه نیز بسیار مشکل بود، زیرا که منع‌کردن موجب انکار حکم پیامبرجمی‌شد و اجازه‌دادن با توجه به فتنه‌های احتمالی که دوران آن شروع شده بود نیز مشکل را دوچندان می‌کرد. لذا حضرت عاتکه لکه چندین بار ازدواج کرده بود و در نکاح حضرت عمرسنیز درآمده بود، وقتی به مسجد می‌رفت، برای حضرت عمر سبسیار ناراحت‌کننده بود. به حضرت عاتکه لخبر داده شد: که رفتن شما در مسجد برای حضرت عمرسبسیار ناراحت‌کننده است، او گفت: اگر چنین است باید منع کند. بعد از وفات حضرت عمرسدر نکاح حضرت زبیر سدرآمد. حضرت زبیرسنیز مایل نبود که همسرش عاتکهلبه مسجد برود، ولی نمی‌توانست جلو او را بگیرد. حضرت عاتکهلبرای نماز عشاء می‌خواست به مسجد برود، حضرت زبیر سدر مسیر راه کمین کرد. وقتی عاتکهلاز کنار او رد شد، زبیرسناگهان او را بوسید. چون شوهرش بود برای او جایز بود که چنین کند. ولی بر اثر تاریکی عاتکهلنمی‌دانست که این شخص کیست، بعد از آن عاتکهلاز رفتن به مسجد خودداری کرد. شوهرش حضرت زبیرسروزی از او پرسید: چرا رفتن به مسجد را ترک کردی؟ او گفت: اکنون دوران رفتن به مسجد به سر رسیده است.

[۹۵] مشکوۀ و ابی‌داود.