فرق متصوفه در دوران مغول
۱- وحدت وجودیها از پیروان حسینبن منصور حلاج و محییالدین ابن عربی اندلسی که او را پیغمبر تصوف مینامند، به سبب آنکه وی تصوف را با فلسفه درهم آمیخت، و آن را به صورت یک نظریه به مکتب فلسفی تبدیل کرد. وی در سال ۶۳۸ ه. ق در دمشق مٌرد و علمای اهل سنت از هر چهار مشرب فقهی فتوی ارتداد او را صادر کردند.
این عقیده مشتمل بر برتری خاتم اولیا بر خاتم النبین – سقوط تکلیف - رد دین واحد – ایمان فرعون و شیطان و... میباشد.
۲- عشاق: باید ترک دنیا کرد و بفکر و ریاضت مشغول شد و بشوق و محبت و عشق به معبود در کار ایستاد تا مستعد علوم غیبیه گردید.
۳- نوریه: حجاب دو تا است نوری و ناری. نوری آن است که مشغول صفات خوب چون توکل و شوق و تسلیم و مراقبت و انس و وجد و حالت بود. ناری: باید مشغول: افعال شیطانی همچون فسق و فجور و حرص و شهوت و امثال آن بود.
۴- واصلیه شاخهای از وحدت وجودیها: معتقد بودند وقتی شخص معرفت حق را حاصل میکند کلیه واجبات از او ساقط میشود و حرمات بر او حلال میشود.
۵- عدهای معتقد بودند که اعتبار به نظر و استدلال نباشد و ممارست علوم و درس و نظر و کسب علم حرام است و معرفت حق تنها با مجاهده و تلقین شیخ حاصل میشود.
۶- فرقه ششم مردمی شکمخواره بودند که نه علم داشتند نه دین به اطراف عالم میگردیدند و از بهر لقمهیی همیشه طالب طعام و رقص بودند.
٧- دستههایی بسیار کم هم بودند که با رعایت دقیق موازین شرعی به سیر و سلوک میپرداختند از این دسته بودند پیروان عمر سهرودی و علاءالدولة سمنانی که امروزه اثری از پیروان آنها وجود ندارد.