مذهب اهل سنت در دوران نادری تا ظهور قاجاریه
نادرشاه برای برانداختن حکومت صفویه و در اختیار گرفتن زمام امور ایران چارهای جز پذیرفتن مذهب اهل سنت بعنوان مذهب رسمی ایران نداشت. اکثر ایرانیان در آن زمان علیرغم کشتارهای وسیع صفویه در مذهب اهل سنت بودند، این حقیقتی است که توسط محمد کاظم مروی وزیر مرو در کتاب عالمآرای نادری جلد سوم صفحۀ ٩۸۰ در فصل سیاست مذهبی نادر مورد تأکید قرار گرفته است. و وثیقۀ مذهبی نجف در سال ۱۱۵۶ ه. ق آن را تأیید میکند. در دوران صفویه بجز مردم استانهای آذربایجان شرقی و اردبیل که به زور شمشیر به مذهب صفویه گرویدند، بقیۀ ایرانیها مذهب خود را حفظ کردند.
هر چند مانند مورد قزوین پایتخت صفویه در دوران شاه طهماسب اول تا اوسط حکومت شاه عباس اول کشتار اهل سنت به یک رسم تبدیل شده بود. اما وقایع آخر دوران صفویه و دوران نادری به وضوح نشان میدهد که تنها اقلیتی در شهرهایی مانند قزوین و اصفهان و شیراز به مذهب صفویه گرویده بودند. کرمان – قفقاز – ترکمنستان – لارستان – کردستان – لرستان – بلوچستان – مازندران – همدان – سمنان – گیلان – خراسان و افغانستان و سایر نقاط ایران اکثراً بر مذهب اهل سنت بودند. همین مسئله نادر را مجبور ساخت که در شرایط خود برای پادشاهی بر ایران اعلام کند که سب صحابه باید ملغی شود و مذهب اهل سنت در ایران به جایگاه خود در قبل از صفویه برگردد.
وثیقه مذهبی نجف در سال ۱۱۵۶ ه. ق: در سال ۱۱۵۶ در نجف اشرف نادرشاه جمعی از علمای نجف اشرف و کربلای معلی و حله و توابع بغداد را در حوزۀ گفتگو حاضر ساخته و از آنان خواست که اختلافات مذهبی بین اهل سنت و شیعیان را حل و فصل کنند. علمای کرام با یکدیگر مجلس محاوره و مذاکره آراسته و بعد از اظهار نظرهایی اعلام کردند: بعد از رحلت حضرت سید المرسلین خلافت به اجماع بر خلیفۀ اول ابوبکر صدیقس، و بعد از او به نص آن جناب و اتفاق اصحاب به مزین المنبر و المحراب عمربن الخطابسقرار، و بعد از آن به شورا و اتفاق اصحاب بر ذی النورین عثمان بن عفانس، و بعد به علی بن ابیطالبسمنتقل گردید. و به مؤدای:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾[التوبة: ۱۰۰].
«و پیشیگیرندگان اولیه از مهاجرین و انصار و کسانی که از آنها تبعیت میکنند به نیکی، خداوند از آنها راضی و آنها نیز از خدا راضیاند».
و آیه:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾[الفتح:۱۸].
«قطعاً خداوند راضی شد از مؤمنان زمانی که آنها با تو در زیر درخت بیعت کردند، پس خدا از آنچه در قلبهایشان است آگاه است».
و حدیث شریف:
«أصحابي کالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»(این حدیث موضوع است یعنی ساختگی است) تصحیح کنندهیاران من مانند نجومند به هر کدام اقتدا کنید هدایت یافتهاید.
خلفای بر حق و ربط مواصلت فیمابین ایشان محقق بوده، همه با یکدیگر رسم موافقت بیشائبۀ مغایرت و منافرت مسلوک میداشتهاند. و به حدی رسم موافقت و مؤاخات فیمابین ایشان مرعی بوده، که بعد از رحلت خلیفۀ اول و ثانی از دار فنا از جناب مرتضی سؤال حال ایشان نمودند آن حضرت فرمودند که:
«إمامان قاسطان عادلان کانا علي الحق وعلي فيکم».
و خلیفۀ اول در شأن خلیفۀ رابع فرموده است که:
«لست بخيرکم وعلي فيکم».
این مطلب صحیح نیست وترجمه فارسی مولف هم اشتباه است
نیست خیری در شما که علی در آن نباشد، و خلیفۀ ثانی در حق آن جناب میفرموده:
«لولا علي لهلک عمر».
قول مشهوری است که فاقد سند است رافضیان این را بر علیه حضرت عمر استفاده میکنند در صورتیکه اکر اندکی به معنایش فکر کنند بر عکس به نفع حضرت عمر میشودزیرا دلالت بر همکاری وتعاون وهمدلی ودوستی ایشان با حضرت علی دارد (تصحیح کننده)
اگر علی نبود عمر هلاک میشد. و نظایر این، که به کمال رضامندی ایشان از یکدیگر دلالت دارد، بسیار و مستغنی از بیان و تذکر است. و در سال نهصد و شش هجری قمری، که شاه اسماعیل صفوی خروج نموده، اشاعۀ سب و رفضی نسبت به خلفای ثلاثه نمود، این معنی، منشأ ظهور فساد و نهب و اموال عباد گردیده، مورث بغض و عدوان فیمابین اهل اسلام شد. تا اینکه به مقتضای:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ﴾[آل عمران: ۲۶].
«بگو: ای خدای من مالک ملک (پادشاهی) تویی به هر که بخواهی پادشاهی میدهی».
نادرشاه به مرتبۀ سلطنت و جهانداری فائز گشته، به نحوی که در فوق مذکور شد. در شورای صحرای مغان از این داعیان استکشاف فرموده، ما نیز عرض عقاید اسلامیه خود کرده بودیم. و حال نیز که در روضۀ مقدسۀ علیه علویه از داعیان مجدداً استفسار فرمودند عقاید اسلامیه داعیان به نهج مسطور است: خلفای راشدین رضوان الله علیهم اجمعین را به ترتیب خلیفة علی التحقیق حضرت سید المسلمین میدانیم و شک و شبههای نداریم، و از رفض و تبرا، تبرا میجوییم. بنحوی که جناب قدوة العلماء الاعلام شیخ الاسلام و افندیان عظام دولت عالیۀ عثمانیه تصدیق مذهب جعفری کردهاند، مقلد طریقۀ آن حضرت، و بر این عقیده راسخ و ثابت میباشیم. و آنچه سمت تحریر یافته، محض از خلوص فؤاد و صمیم قلب، و نقد این ادعا مصفا از شائبۀ غش و قلب است. هر گاه خلاف این عقیده از ما به ظهور برسد، از دین بیگانه و مورد غضب و سخط خداوند یگانه، و سخط شاهنشاه زمانه و خدیو فرزانه باشیم. عقیدۀ عقل داعیان دولتین عظیمتین، علمای نجف اشرف و کربلای معلا و حله و توابع بغداد آنکه: امام جعفر صادقس، ذریۀ رسول اکرم جو ممدوح امم، و نزد ائمۀ ملل مقبول و مسلم است. و از قراری که علمای ایران عرضی و تحریر نمودهاند، و نزد داعیان تحقق یافته، عقاید اسلامیۀ اهل ایران صحیح و فرقۀ مذبوره قایل به حقیقت خلفای راشدین، و از اسلام و امت حضرت سید الانام عليه الصلوة والسلام میباشند. عقیده اقل داعیان، علمای بخارا و بلخ و خوارزم آنکه: عقاید صحیحة اسلامیة اهالی ایران به نحوی است که علمای فوق بیان نمودهاند. این فرقه داخل اهل اسلام و امت حضرت خیر الانام میباشند [۸۰]. بدون شک اگر نادرشاه در زمینههای اقتصادی و سیاسی نیز همین درک و درایت را داشت نه تنها ایران در دوران آخر حکومت او تجزیه نمیشد بلکه ایران به صورت یکی از قدرتهای تعیینکننده بخصوص در آسیا تبدیل میشد و امروزه وضعیت مملکت به گونهای دیگر میبود. اما افسوس که طمعورزی و اشتهای سیریناپذیر نادر و عدم تدبیر او در امور مملکتداری سرنوشت دیگری را برای ایران زمین رقم زد. بعد از قتل نادر تنها خراسان در دست فرزندان وی باقی ماند، آن هم به لطف کریمخان زند که نخواست دودمان نادرشاه را براندازد. با به قدرت رسیدن قاجاریه شاهرخ پیر و نابینا شده به دست پدر توسط آقا محمدخان قاجار بعد از تحمل شکنجههای زیاد همراه خانوادهاش به تهران کوچانده شد. بدین ترتیب آقا محمدخان صاحب گنجینههایی شد که هنوز در کلات نادری مانده بود.
[۸۰] عالمآرای نادری، جلد سوم، از صفحه ٩۸۰ به بعد (فصل سیاست مذهبی نادر).