پایههای مهم قدرت شاهان صفویه
۱- نظریه حق الهی پادشاهان ایران در قبل از اسلام که در هیأت جدید ظل الله فی الارض ظاهر شد. بر اساس این نظر شاهان از خدا یزدی برخوردارند و در حقیقت نماینده و جانشین خداوند در زمینند. این نوع حکومت همان حکومت دینی است که در اسلام منفور است.
۲- ادعای آنها مبنای بر اینکه نماینده مهدی موعود میباشند.
۳- مقام پادشاهان به عنوان مرشد کامل پیروان طریقت صفویه که به نام صفویه شناخته شدهاند سلطان حیدر کلاه بر ترکمانی را به کلاه سرخ دوازده ترک (نشانگر ۱۲ امام) بدل نمود و مریدانش به واسطه داشتن این کلاه سرخ بود که به سرخسران یا قزلباشان شهرت یافتند.
۴- فئودالیسم [۵٧]: شاه اسماعیل با اعطای زمین و ملک به سرکردگان قبایل قزلباش: تکلو، ذوالقدر، شاملو، روملو، افشار، استاجلو، قاجار، ورساق و دیگر قبایل که حامی وی بودند اساس فئودالیسم را در ایران پایه گذاشت وی به این ترتیب توانست حکومتش را در ایران مستحکم کند.
۵- روحانیت: در همان ابتدای تشکیل حکومت صفویه با ورود ملایان عرب و سرازیر شدن روحانیان مسیحی از اروپا بخصوص لهستان [۵۸]به ایران نهادی روحانی همچون دوره ساسانی و کلیسای کاتولیک روم جزو لاینفک حکومت صفوی گردید. کسانی که از اطاعت آنان سرباز میزدند در شمار مشرکان و دشمنان خدا بحساب میآمدند. در این باره حدیثی از حضرت امام جعفر صادق به مضمون زیر ساخته بودند: امام جعفر صادق: «انظرو إلی من کان منکم قدروي حديثنا ونظر في حلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا، فأرضوا به حکماً، فإني قد جعلته حاکماً، فإذا حکم [۵٩]بحکم، فمن لم يقبله فإنما بحکم الله استخف وعلينا رد وهو راد وهو راد علی الله وهو علی حد الشرک» به نقل از روضات الجنات جلد چهارم صفحات ۳۶۲ تا ۳۶۳ خاصه که مجتهد اعلم را نایب امام زمان میدانستند و خاتم المجتهدین را وارث علوم سیدالمرسلین و نایب ائمه معصوم میدانستند و شاه طهماسب با توجه به این اصل هر گونه عدم پیروی از روحانی اعظم را ملعون و مردود میشمارد. این اصل در تمام دوران صفویه وجود داشت و در دوران فتحعلیشاه قاجار دوباره از نو زنده شد.
[۵٧] انقراض سلسله صفوی. [۵۸] لکهارت، صفحه ۲۳. [۵٩] در این مورد به سفرنامهها و همچنین کتابهائی که درباره روابط خارجی ایران در دوره صفویه نوشته شده رجوع شود.