نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام

فهرست کتاب

چهره واقعی نادرشاه

چهره واقعی نادرشاه

۱- از جمله کارهای ننگین نادرشاه به خرابات کشیدن زنان لزگی بود. وقتی نادر حریف مردان جنگجو و تسلیم‌ناپذیر لزگی نشد. برای فرونشاندن خشم خود دستور داد یک هزار و پانصد تن از زنان اسیر لزگی را به خرابات نشانند. نادر زنان را به سه درجه اعلا – وسط و ادنی تقسیم کرد وی سیصد دینار برای تجاوز به زنان اعلا، دویست دینار برای زنان وسط و یکصد دینار برای زنان ادنی تعیین کرد. و این پولی بود که برای نادر جمع‌آوری می‌شد. این وضعیت که به رسوای خاص و عام انجامید یک ماه ادامه داشت.

۲- غارت و قتل‌عام دهلی: در سال ۱۱۵۱ ه‍. ق نبرد تاریخی کرنال در نزدیکی دهلی بین محمد شاه گورکانی هند و نادرشاه افشار درگرفت. حاصل جنگ شکست محمد شاه و پیروزی نادر بود. غنایمی که نادر از خزاین محمدشاه و هندیان در دهلی کسب کرد. از حد تصور آدمی فراتر است. از جمله غنایم تخت طاووس – یاقوت دریای نور – الماس عین الحور – الماس کوه نور بود، که هر کدام از این جواهرات به تنهایی می‌توانست مملکتی را از ویرانه به آبادانی تبدیل کند. تنها قیمت پیشکش‌های محمد شاه و استانداران و سردارانش به نادر بالغ بر ۳۲۵ میلیون تومان آن زمان بود [٧۶]. بدنبال شورش اهالی دهلی، نادر فرمان قتل‌عام را صادر کرد. خونریزی از بازار صرفان که جلو قلعه دهلی بود تا سیدگاه قدیم به مسافت یک و نیم فرسخ درگرفت. تمام کوچه‌ها و بازارها و خیابان‌ها و انبارها، در هر طرف بازار خاتم و اطراف مسجد و بازار پنبه و جواهرفروشان تاراج شد. اغلب جاها را آتش زدند، و هر کس را در مأمن‌ها و خانه‌ها و کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها و دکان‌ها، از بزرگ و کوچک و زن و مرد، یافتند، از دم شمشیر گذراندند، حتی حیوانات از قهر و غضب آن‌ها خلاص نشدند [٧٧]. استاد علی اکبر دهخدا در امثال و حکم دربارۀ میزان مال دوستی نادرشاه می‌نویسد: گویند آنگاه که کار مصادرت و مطالبت نادرشاه بر مردان دهلی توان‌فرسا شد، روزی جمله ذیل را با خط جلی نوشته، در رهگذر پادشاه ایران آویختند:

 اگر خدایی، تو را بندگان باید و اگر پادشاهی تو را رعیت گریز نباشد، با این همه ستم، دیار هند خراب و بی‌آب و از مردم تهی می‌ماند. نادر از میرزا مهدی‌خان (منشی و مؤرخ درباری نادرشاه) پرسید: چه نوشته‌اید؟ دبیر جلیل، شرح گفت، نادرشاه پس از لحظه‌ای تأمل فرمود: به آن‌ها بگو، من اینگونه سخنان که خدایم یا شاهم نمی‌فهمم من نادرقلی‌ام و پول می‌خواهم!

میرزا مهدی‌خان استرآبادی مؤرخ دربار نادرشاهی و مؤلف کتاب جهانگشای نادری می‌نویسد: عمال ولایات را در محکمه حاضر می‌کردند بدون آنکه از جانب احدی گزارشی یا ادعایی یا شکایتی شده باشد، آن‌ها را به چوب می‌بستند و آن بیچارگان در زیر این شکنجه‌های وحشتناک، هر کدام ده الف و بیست الف (هر الفی پنج هزار تومان آن روزگار) با دست و پای شکسته بپای خود می‌نوشتند و تعهد پرداخت می‌کردند. تازه این آغاز رهایی آن‌ها نبود، بلکه بلافاصله با شکنجه‌های شدیدتر از آن‌ها می‌خواستند تا دستیاران و همکاران خود را معرفی کنند و آن‌ها نیز ناچار هر کس را از خویش و بیگانه و همشهری‌ و هم‌خانه و دور و نزدیک و ترک و تاجیک دیده یا شنیده بودند به قلم می‌آوردند. کار بجایی رسید که برای روستاها و شهرهای ویران شده حواله می‌دادند، که جغد ویرانه‌های آن‌ها آشیان ساخته بود. و اگر برگ‌های درختان آنجا زر می‌شد، از عهده ادای یک دهم آن حواله‌ها برنمی‌آمد. و اگر احدی از قبول آن حواله‌ها، سرباز می‌پیچید، گردنش را به طناب می‌پیچیدند. پس از اعترافی که به این ترتیب از شخص می‌گرفتند، علی‌الحساب گوش و بینی او را قطع می‌کردند و چشم‌هایش را کور می‌ساختند، و او را همراه مأموران وصول، روانه می‌کردند تا پول را بپردازد. مأموران مالیاتی در هر کوچه و برزنی، به هر زنی و مردی که مواجه می‌شدند، گریبانش را می‌گرفتند، و از او مطالبه پول می‌کردند. حتی مرگ هم این قربانیان را نجات نمی‌داد زیرا حواله را از ورثه و همسایه، محله به محله و شهر به شهر دنبال می‌کردند [٧۸].

[٧۶] تاریخ نادرشاه افشار، جمس فریزر، صفحه ۱۱۸-۱۱٩. [٧٧] تاریخ نادرشاه افشار، جمس فریزر، صفحه ۱۱۸-۱۱٩. [٧۸] جهانگشای نادری، میرزا مهدی‌خان استرآبادی، صفحه ۴۲۲-۲۴۲.