ادعای تیجانی مبنی بر اینکه اصحاب پیامبر جحتی نماز را هم تغییر دادند
تیجانی در ص۳۰ زیر عنوان فوق میگوید: «انس بن مالک گوید نماز را آن چنان که در دوران پیامبر جبود نمیشناسم. گفت: آن را مثل چیزهای دیگر ضایع نمودید. زهری میگوید: من پیش انس بن مالک در دمشق رفتم و او گریه میکرد. گفتم: چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟ گفت: همه آنچه را که میشناختم همگی ضایع شدهاند جز نماز و حتی این نیز ضایع شده است و تا اینکه کسی به این پندار نرود که تابعین بعد از آن همه فتنهها و جنگها تغییر دادهاند. دوست دارم تذکر بدهم اولین کسی که سنت رسول جرا در نماز تغییر داد خلیفه مسلمانان عثمان بن عفان و نیز ام المومنین عایشه بود. شیخین بخاری و مسلم در صحیح خود آوردهاند: «رسول خداجدر منی دو رکعت خواند و ابوبکر و عمر و عثمان در آغاز خلافت خود چنین کردند، اما بعد از آن عثمان چهار رکعت خواند.» همچنان که مسلم در صحیح خود آورده زهری میگوید: به عروه گفتم: عایشه چرا در سفر نمازش را تمام میخواند؟ گفت: همچنان که عثمان تاویل کرده او هم تاویل میکند...».
رد بر او:
این دو روایتی را که ذکر کرده از انسسثابت هستند و بخاری در صحیح خود نیز آنها را آورده است [۶٩۶]، اما برخلاف ادعای تیجانی در آن هیچ انتقادی متوجه اصحاب رسول خدا جنیست، چون انس آن را در تقبیح حجاج بن یوسف که والی امویان در عراق بود و نماز را به تاخیر میانداخت گفت. لذا انس این را هنگامی تقبیح کرد که در عراق اقامت داشت، همچنان که ثابت بنانی روایت کرده و میگوید: «ما با انس بن مالک بودیم که حجاج نماز را به تاخیر انداخت. انس برخاسته و میخواست با او سخن گوید: برادرانش به خاطر ترس بر او از جانب حجاج او (انس) را نهی کردند. پس خارج شد و سوار مرکبی شد و در راه گفت: به خدا قسم آنچه را که در دوران رسول خداجمیشناختم نمیبینم.... الخ.» [۶٩٧]
بعد از آن انس به دمشق رفت و از روایت دوم سخن گفته که زهری بعد از آمدن او به دمشق از او روایت کرده است.
ابنحجر میگوید: آمدن انس به دمشق در هنگام امارت حجاج بر عراق بود که برای شکایت از حجاج به نزد خلیفه آمده بود که در عهد ولید بن عبدالملک بود. [۶٩۸]
پس روشن میشود که گفته انسسدر وصف حال زمانی است که در آخر عمرش دچار آن شده و آن تغییر حالت را دیده که از طرف بعضی از امرای بنی امیه نماز را از وقتش تاخیر میکردهاند و انس به برکت دعای پیامبر جکه برایش دعای طول عمر کرده بود، عمری طولانی داشت، انس روایت میکند امسلیم گفت برای خادم کوچک خود دعا نمیکنی؟ گفت: بار خدایا به او مال و اولاد فراوان ده و عمرش را طولانی بگردان و او را مغفرت نما، سه دعا برایم نمود، او در سال ۱۳۰ وفات کرد. او میگوید: محصول من در سال دو بار می آید و عمرم چنان طولانی شده که از مردم خجالت میکشم و امید مغفرت دارم [۶٩٩]. و وفات انس در سال ٩۳ بود [٧۰۰]و آمدن او به دمشق یک سال قبل از آن یعنی در سال ٩۲ بود.
ابنکثیر از عبدالرزاق بن عمر از اسماعیل روایت میکند: انس در سال ٩۲ پیش ولید آمد. [٧۰۱]
معلوم است که در آن هنگام از صحابه جز اندکی باقی نمانده بودند و حتی بعضی از علما بر این رفتهاند که انس بن مالک از آخرین صحابهای است که فوت کرده و سپس ابوطفیل عامر بن واثله لیثی است. [٧۰۲]
بنابراین با به وجود آمدن تغییر در مردم بعد از صحابه چه سرزنشی متوجه صحابه میشود؟ مخصوصاً اگر کسی از آنها زنده بود این عمل را تقبیح میکرد. همچنان که در روایت انس که گذشت جز اینکه این تغییری که انس ذکر کرده در تمام نقاط کشور اسلامی عام نشده بود. بلکه فقط در بعضی از سرزمینها مانند عراق و شام و نه سرزمینهای دیگر رخ داده است، گواه این مطلب حدیثی است که بخاری از بشیر بن یسار انصاری روایت کرده که انس بن مالک به مدینه آمد. به او گفته شد: با مقایسه روزی که رسول خدا جرا دیدهای و الان وضعیتی که بر ما است چیزی را ناروا نمیدانی. او گفت: منکری را نمیبینم جز اینکه صفهایتان را راست نمیکنید [٧۰۳]، و حافظ ابن حجر/در شرح دو حدیث سابق به این مورد اشاره کرده و میگوید: اطلاق نمودن انس بر این حمل میشود که فقط شامل آنچه از امرا و حکام شام و بصره مشاهده کرده است. و الا در این کتاب بیان خواهد شد هنگامی که به مدینه آمد گفت: «چیزی را انکار نمیکنی... [٧۰۴]». سپس این اثر را آورده است.
اما گفته تیجانی: اولین کسانی که سنت پیامبر جرا تغییر دادند عثمان و عایشهسبودند، که به کامل کردن نماز توسط عثمان در منی و عایشه در سفر اشاره میکند.
جواب او اینست که عایشه و عثمانسمجتهد بودند و علما در وجه اجتهاد آن دو بسیار اختلاف کرده و جوابهای متعددی دادهاند [٧۰۵]. اما آنچه را که اکثر محققان تصویب کرده و بر آن اجماع کردهاند اینست که آن دو جواز قصر نماز و یا اتمام آن را جایز دانسته و به یکی از آن عمل کردهاند. این گفته نووی است [٧۰۶]. قرطبی میگوید: در اتمام عایشه و عثمان در سفر اقوال متعددی گفته شده است که بهترین آنها این تاویل است که آن دو قصر را غیر واجب و جایز دانسته و به کاملتر عمل کردهاند و بقیه این اقوال یا بعید و یا فاسد است و سپس بقیه آرا را ذکر کرده و آنها را رد کرده است. [٧۰٧]
آنچه را که قرطبی در اینجا در سبب تاویل آن دو در ترجیح اتمام بر قصر ذکر کرده است به اعتبار این است که قصر رخصت و اتمام عزیمت است و لذا گفته به اکمل عمل کردهاند و این برخلاف توجیه نووی است که ظاهراً دو مساله با هم مساوی بوده و به یکی از آن دو که هر دو جائزند عمل کردهاند.
بعضی از محققان بین علت اتمام عثمان و اتمام عایشه تفاوت قائل شدهاند، همچنان که ابنحجر در شرح عبارت میگوید: تشبیه به عثمان در اتمام به تاویل آن دو که اسباب متعدد در تاویل عثمان برخلاف تاویل عایشه این را تقویت میکند.
بعد از آن میگوید: چنین نقل شده است که سبب اتمام عثمان اینست که قصر را مخصوص کسی میدانست که در راه میبود، اما کسی که در اثنای سفرش مقیم مکه میشد حکم مقیم را داشته و میتوانست اتمام کند، و حجت آن روایت احمد با سند حسن از عباد بن عبدالله بن زبیر است که میگوید: هنگامی که معاویه برای حج پیش ما آمد ظهر را در مکه دو رکعت خواند، و سپس به دارالندوه بازگشت و مروان و عمرو بن عثمان پیش او رفته و گفتند، بر خلاف پسر عمویت عمل نمودی که نماز را تمام میخواند، گفت: عثمان وقتی به مکه میآمد ظهر و عصر و عشا را چهار رکعت میخواند و هنگامی که به منی و عرفات خارج میشد قصر میخواند [یعنی دو رکعت] و هنگامی که از حج فارغ میشد و به منی اقامت میگزید اتمام میکرد. [٧۰۸]
این گفته ابنحجر قول دیگری در سبب اتمام عثمانساست. لهذا ابن حجر بعد از آن گفته قرطبی را که گذشت نقل کرده و آن را به ابن بطال نسبت داده است و میگوید: این را گروهی ترجیح دادهاند که آخرین آنها قرطبی است، اما وجه سابق اولیتر است چون راوی سبب را تصریح کرده است. [٧۰٩]
اما درباره وجه اجتهاد عایشهلابنحجر میگوید: اما سبب اتمام عایشه صریحا آمده است که بیهقی از طریق هشام بن عروه از پدرش نقل کرده که میگوید: «عایشه در سفر چهار رکعت میخواند. به او گفت: ای کاش دو رکعت میخواندی؟ گفت: ای خواهرزادهام، برای من مشتقی ندارد و بر من سخت نیست.» اسناد این روایت صحیح است. دلیل بر این است که او قصر را رخصت و اتمام را برای کسی که مشقتی ندارد بهتر دانسته است [٧۱۰]. میگویم: این نظر موافق چیزی است که قرطبی سابقاً در سبب اتمام عایشهلذکر نمود.
بعضی از محققان در مورد صحابه در رد بر رافضه گفتهاند آنچه عثمانسرا وادار به اتمام در منی نمود این است که شنیده بود بعضی از اعرابی که در گذشته با او حج کرده بودند گمان کرده بودند که نماز دو رکعت است و میخواست به آنها بفهماند که چهار رکعت است.
ابونعیم در کتاب «الامانه» میگوید: سبب اتمام عثمان اینست که شنید بعضی از اعراب بادیه نشین که شاهد نماز او در منی بودند. به سوی قبائل خود بازگشته و گفتند: نماز دو رکعت است، ما با امیرالمومنین عثمان بن عفانسدر منی دو رکعت خواندیم، بدین سبب چهار رکعت خواند تا به آنها بفهماند که در وقت اشتباه و اختلاف به آن روش عمل کنند. [٧۱۱]
ابن العربی در «عواصم» در معرض رد بر شبهههایی که بر ضد عثمان ایراد شده میگوید: و اما ترک قصر، اجتهاد است. چون میشنید که بعضیها به سبب قصر به فتنه افتاده و در منازل خود چنین کردهاند، فکر کرده که شاید سنت سبب اسقاط فرض شده و به خاطر از بین بردن بهانه آن را ترک کرده است، با وجودی که گروهی از علما بر این رفتهاند که مسافر بین اتمام و قصر آزاد است. [٧۱۲]
میگوییم: تایید این مطلب اینست که عثمانسدر آغاز خلافت نماز را به صورت قصر میخواند، بلکه در هفت سال خلافت خود در منی نماز را قصر خوانده و بعد از آن به طور اتمام میخواند و علت این کار سبب جدیدی است که ظاهر شده است.
ابن ابی شبیه از عمران بن حصین روایت کرده که میگوید: با عثمان در وقت خلافتش هفت بار حج کردم. جز دو رکعت نمیخواند. بعد از آن در منی چهار رکعت خواند. [٧۱۳]
به هر حال، هر کدام از عثمان و عایشهسبه هر سببی که باشد در رأی خود صاحب نظر و مجتهد بودهاند، الان که این مساله روشن شد ادعای تیجانی در بدگویی از آنها باطل و شبهه او روشن و افترا و ظلم او باطل و بیاساس است.
علاوه بر این در اینجا موارد دیگری را میآورم که تاکید بر برائت امیرالمومنین عثمان و امالمومنین عایشهساز تهمتهای تیجانی دارد.
اول اینکه: آن دو مجتهد بودند. مجتهد در هر حال معذور و بلکه در هر حال ماجور است پیامبر جفرموده است: «اگر حاکم اجتهاد کرده و حکم کند، اگر به حق اصابت کند دارای دو اجر است، و اگر اجتهاد کرده و حکم کرد و اشتباه کند دارای یک اجر است.» [٧۱۴]
این موضوعی متفق علیه بین اهل سنت است که در آن اختلافی ندارند. بلکه فقط اهل بدعت در آن اختلاف میکنند. شیخ الاسلام ابنتیمیه میگوید: بدون شک اشتباه در امور دقیق علمی برای امت مورد بخشش است. اگر چنین نمیبوداکثر فضلای امت هلاک میشدند. [٧۱۵]
میگوید: این گفته سلف و ائمه فتوا مانند ابوحنیفه، شافعی، ثوری، داود بن علی و دیگران است که مجتهدی که اشتباه کرده را در مسائل اصولی و فرعی گناهکار نمیدانند، همچنان که ابنحزم و دیگران از آنها نقل کرده و گفتهاند این رأی مشهور از صحابه و تابعین و ائمه دین است که کسی از مجتهدان اشتباه کار را نه در مسائل عملی و نه در مسائل علمی کافر و یا فاسق و یا گناهکار نمیدانند... . [٧۱۶]
دوم: رأی اتمام نماز در سفر مخصوص عایشه و عثمانسنیست بلکه گروهی دیگر از صحابه نیز براساس آن عمل کردهاند.
ابونعیم گوید: «رأی گروهی از صحابه بر اتمام نماز در سفر بوده است، از آن جمله عائشه و پدرش و عثمان و سلمان و چهارده نفر از اصحاب رسول خدا...». [٧۱٧]
میگویم: سلمان کسی است که رافضیان معتقد به عدالت او هستند همچنان که در کافی آمده که به محمد باقر نسبت داده اند [و او از آن مبرا است]: «مردم همگی مرتد شدند بعد از پیامبر جز سه نفر مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی...». [٧۱۸]
اگر سلمانسدر اجتهاد خود برای اتمام نماز معذور باشد عثمان و عایشهلنیز همان حکم را داشته و معذور هستند، همچنان که سرزنش در این مورد به عثمان و عایشه شامل سلمان نیز به یک اندازه میشود.
سوم اینکه: صحابهسچه آنهایی که به اتمام نماز قائل شده و چه آنهایی که به قصر آن معتقد بودهاند، هیچکدام بر همدیگر ایراد نگرفتهاند، ابن ابی شیبه از طریق عبدالرحمن بن حصین از ابونجیح مکی روایت کرده که میگوید: اصحاب پیامبر جدر سفر همراه یکدیگر بودند و بعضیها نماز را اتمام خوانده و بعضی قصر میخواندند. و بعضیها روزه میگرفتند و بعضیها افطار میکردند و هیچکدام بر دیگری ایراد نمیگرفت. [٧۱٩]
میگویم: این دلیل بر اینست که آنها موضوع را در این مورد وسیع میدانستند و در غیر این صورت گروهی بر دیگری آنچه که منکر میدانست انتقاد میکرد، چون آنها بعد از رسول خدا پایبندترین مردم به دینداری و حفظ سنت بودند. (خداوند از همه آنها راضی باد.)
چهارم اینکه: ثابت شده است که عموم صحابهای که با عثمان در منی نماز خواندند، از او پیروی کردند. و برخی که امام گروه خود بودهاند، به خاطر پیروی از عثمان چهار رکعت خواندند. چون او خود امام عام و امیرالحاج بود. طبری در تاریخ خود از عبدالرحمن بن عوف نقل کرده او با عثمان درباره کامل خواندن نماز سخن گفته است و از او عذر خواسته است، عبدالرحمن خارج شده و ابن مسعود را دیده است و گفته است: ابومحمد آنچه را که مشهور است تغییر داده است! گفت: خیر، گفت در این صورت چه کار کنم؟ گفت: به آنچه میدانی عمل کن. ابنمسعود گفت: اختلاف بد است. شنیدهام او با همراهانش چهار رکعت خوانده است، به همین خاطر با همراهانم چهار رکعت خواندم، عبدالرحمن بن عوف گفت: من شنیدم که او با اصحابش چهار رکعت خواند. اما من با همراهانم دو رکعت خواندم، و اما الان همان کاری را خواهیم کرد که میگویی: یعنی چهار رکعت میخوانیم. [٧۲۰]
در سنن ابوداود آمده است که اعمش میگوید: معاویه بن قره به نقل از شیوخ خود آورده است که: عبدالله چهار رکعت خواند و سوال شد که با عثمان مخالفت نمودی؟ سپس چهار رکعت خواند و گفت اختلاف بد است. [٧۲۱]
خطابی در تعلیق بر این روایت میگوید: معتقدم اگر مسافر برایش جایز نمیبود که نماز قصر را کامل بخواند، از عثمان پیروی نمیکردند. چون پیروی از او در باطل در حضور صحابه جایز نیست. پس این دلالت بر رای آنها بر جواز اتمام است، اگر چه بسیاری از آنها قصر را بهتر دانسته و اختیار کردهاند. [٧۲۲]
پنجم اینکه: از علیسثابت شده است که در مسائلی اجتهاد کرده و برخلاف سنت آن را تاویل و در اجتهادش اشتباه کرده است و چون مجتهد بوده است برایش ضرری ندارد.
شیخ الاسلام ابنتیمیه بعضی از این امور را ذکر میکند و میگوید: «همچنین علیسدرباره «مفوضه» حکم کرد که مهریه آن با مرگ ساقط میشود. حال آنکه پیامبر جدرباره بروع دختر واشق حکم کرده بود که به او مهریهای همانند زنان دیگر تعلق میگیرد. همچنین علی سخواست دختر ابوجهل را به نکاح خود در آورد تا اینکه پیامبر جخشمگین شد. در نتیجه علی سنیز از این تصمیم منصرف شد. همچنین زمانی که پیامبر جاو و فاطمه برای بیدار شدن و خواندن نماز شب مورد ندا قرار داد، علی سبه قدر استناد کرد پیامبر فرمود: آیا نماز نمیخوانی؟ علی گفت: جانهای ما در دست خداوند است چنانچه نخواهد ما را بیدار کند، چنین خواهد کرد. پیامبر برگشت در حالی که بر صورت خود سیلی میزد و میگفت: ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤﴾[الكهف: ۵۴].
«آدمی بیش از هر چیز جدل میکند».
و علی از بعضی از این امور مانند به ازدواج در آوردن دختر ابوجهل پشیمان شد و بازگشت.
اما از بعضی از امور بازنگشت و بر اعتقاد به آنها باقی ماند تا اینکه از دنیا رفت. از جمله این امور فتوای او مبنی بر اینکه زنی که شوهرش وفات کرده است، طولانیترین عده را باید بگذارند و در صورتی که شوهر مفوضه از دنیا برود، به او مهریه تعلق نمیگیرد و اینکه چنانچه زنی میان طلاق و ماندن در نکاح شوهرش مخیر و آزاد گذاشته شود این امر به معنا واقع شدن یک بار طلاق است. حال آنکه پیامبر زنانش را میان طلاق و ماندن آزاد گذاشت اما این امر به معنای وقوع طلاق نبود. اینها و مسائل بسیار دیگری در این زمینه وجود دارند که شافعی آنها را در کتاب (اختلاف علی و عبدالله) گرد آورده است. [٧۲۳]
معتقدم که بزرگترین مسألهای که در دوران علی ساتفاق افتاد همان جنگ وکشتار عظیم میان مسلمانان بود که یکی از طرفین آن علی سبود که در آن جنگها بسیاری از دنیا رفتند. اگر عذر علی در این امور و مسائل دیگری که با علمای صحابه مخالفت ورزید قابل قبول است که تعداد آنها چنانکه شیخ الاسلام ذکر کرد بسیار زیاد است، پس عذر عثمان در یک مسأله که آن هم بسیاری از اصحاب با او موافق بودند بیشتر قابل قبول است و بقیه اصحابی هم که با او همعقیده نبودند عذر او را پذیرفتند. علاوه بر این دوران او از این امتیاز برخوردار بود که خون مسلمانان حفظ شد تا اینکه او با حفظ خود به طولانی شدن فتنه کمک نکرد. بلکه شورشیان او را در خانهاش محاصره کردند. و او مسلمانان را بر خود ترجیح داد و اصحابی را که میخواست از او دفاع کنند از جنگ نهی کرد تا اینکه به شهادت رسید. برخلاف علی سکه او با دشمنانش جنگید و مردم را به جنگ با دشمنانش فراخواند. او در همه این امور معذور بلکه مأجور است خداوند او او راضی باد. در اینجا قصد خردهگیری بر علیسنبود. بلکه فقط خواستیم شبهه این رافضی کینهتوز را به وسیله جواب دندانشکن پاسخ دهیم.
بدین ترتیب برائت عثمان و عایشه شاز اتهامات تیجانی رافضی به سبب اجتهادشان در مسأله قصر نماز روشن گردید. الحمد و المنه:
[۶٩۶] صحیح البخاری، کتاب مواقینت الصلاه، فتح الباری ۲/۱۳ [۶٩٧] ابن حجر در فتح الباری ۲/۱۳ [۶٩۸] فتح الباری ۲/۱۳ [۶٩٩] بخاری در «ادب المفرد» همراه با شرح آن توسط «فضل الله الصمد» ۲/۱۰۶ و آلبانی در سلسله الاحادیث الصحیحه این حدیث را تصحیح نموده است ۵/۲۸۴ ح ۲۲۴۱ و بخاری از طریق دیگری نیز حدیث را آورده است، کتاب الدعوات، فتح الباری ۱۱/۱۴۴ و مسلم در کتاب قضائل الصحابه ۴/۱٩۲۸، و در روایت صحیحین: «در حیاتش را طولانی بگردان» وجود ندارد. [٧۰۰] البدایه و النهایه، ٩/٩۴، الاصابه ابن حجر ۱/۱۱۳ [٧۰۱] البدایه و النهایه ٩/٩۴ [٧۰۲] الباعث الحثبیت شرح اختصار علوم الحدیث ابن کثیر ص۱۶۰ [٧۰۳] بخاری، کتاب الاذان، فتح الباری ۲/۲۰٩ ح٧۲۴ [٧۰۴] فتح الباری ۲/۱۴ [٧۰۵] شرح صحیح مسلم، نووی ۵/۱٩۵، المفهم، قرطبی ۲/۳۲٧، فتح الباری، ابن حجر ۲/۵٧۰-۵٧۱ [٧۰۶] شرح صحیح مسلم ۵/۱٩۵ [٧۰٧] المفهم القرطبی ۲/۳۲٧ [٧۰۸] فتح الباری ۲/۵٧۱، حدیث را احمد در مسند آورده است ۴/٩۴ [٧۰٩] فتح الباری، ابن حجر ۲/۵٧۱ [٧۱۰] همان منبع [٧۱۱] الامانیه و الرد علی الرافضه ص۳۱۲ [٧۱۲] العواصم من القواصم ص٩۰ [٧۱۳] المصنف ابن ابی شبیه ۲/۲۰٧ [٧۱۴] بخاری، کتاب الاعتصام، فتح الباری ۱۳/۳۱۸ ح٧۳۵۲، مسلم، کتاب الاقضیه ۳/۱۳۴۲، ح۱٧۱۶ [٧۱۵] مجموع الفتاوی ۲۰/۱۶۵ [٧۱۶] مجموع الفتاوی ۱٩/۲۰٧ [٧۱٧] الامانیه ۳۱۲. [٧۱۸] روضه الکافی ۸/۲۴۵. [٧۱٩] المصف ابن ابی شبیه ۲/۲۰۸ [٧۲۰] تاریخ الطبری ۴/۲۶۸ [٧۲۱] سنن ۲/۴٩۲ [٧۲۲] السنن ۲/۱۸۱ [٧۲۳] منهاج السنه ۲۸.۶-۲۶