سادساً: پیروی نکردن از اصول تألیف متعارف در نگارش کتابها
مؤلف در کتابهایش به اسلوب علمی معمول در میان پژوهشگران و مؤلفان پایبند نبوده است چه از لحاظ اسلوب پرداختن به مسایل ومرتب کردن آنها و یا از نظر اطمینان از صحت معلومات در منابعش. همچنین به تحقیق صحیح علمی مبتنی بر استدلال برای مسائل و موضوعاتی که درکتابش ذکر میکند وفادار نبوده است. بلکه کتابهایش از این امر خالی است.
اما چنانکه در روش تحقیق جدید معمول است او در پرداختن به موضوعات از هیچ اسلوب درست و روشنی پیروی نکرده است، مثلاً اینکه مسایل موضوع مورد بحث را به مباحثی که هر یک فصول یا ابواب متناسبی داشته باشد، تقسیم کند... . [۳۸۳]
یا اینکه از روش پیشینیان در زمینه پرداختن به مسایل تحت عنوان فصول یا ابواب مستقلی همچنین دقت در بررسی و مرتب کردن موضوعات پیروی نکرده است. بلکه روش او بر مبنای وضع عناوینی است که با پیش و پس از خود بیارتباط هستند و در ضمن یک عنوان در یک موضوع در بیش از یکجا در کتاب تکرار شده است، که این امر کتابش را شبیه مقالههای روزنامهای کرده است که بدون تنظیم و ترتیب جمع آوری شده است.
از نمونههای عدم ارتباط موضوعات و تنظیم مسائل به شکل موضوعی مطالبی است که در کتاب «لأکون مع الصادقین»: «همراه با راستگویان» درباره شورا تحت عنوان «حاشیهای بر شورا» آورده است. این عنوان گویای آن است که او این مسأله را قبلاً مورد بحث قرار داده و اینک زمان تعلیق و حاشیهگویی بر آن فرا رسیده است در حالی که چنین نیست، بلکه این عنوان بعد از بحثی به عنوان (شواهد دیگری بر ولایت علی) آمده است و پس از «حاشیهای بر شورا» عنوان: «اختلاف در ثقلین» را آورده است. بعد از آن تیتر تازه دیگری تحت نام «اختلاف مذاهب سنی در سنت نبوی» آورده است و دوباره به موضوع تازهای منتقل شده است و مبحثی تحت نام «قضا و قدر نزد اهل سنت» و از آن دو موضوع «خمس» و «تقلید» را مطرح میکند. [۳۸۴]
بدین ترتیب مؤلف در موضوعات خود از روش علمی پیروی نکرده است بلکه مباحث مختلفی را ادغام کرده و سپس سه و یا چهار صفحه در آن موضوع سخن گفته است که غالبا عاری از هر گونه تحقیق علمی است. سپس بیدرنگ دوباره با همان روش به موضوع دیگری میپردازد.
علاوه بر نمونههای گذشته بعضی از عناوین کتابش «الشیعة هم اهل السنه»: «اهل سنت واقعی» که در زیر نقل میکنم موضوعهای آنها با یکدیگر خیلی تفاوت دارد اما آنها را پی در پی ذکر کرده است به ترتیب عبارتند از: «تقلید و مرجعیت نزد اهل سنت» «خلفای راشدین نزد شیعه» «خلفای راشدین نزد اهل سنت» «پیامبر جتشریع اهل سنت و جماعت را نمیپذیرد» «هشداری ناگزیر نیست» «دشمنی اهل سنت با اهل بیت بیانگر حقیقت آنهاست».
درباره این همه موضوعها فقط در سیزده صفحه و بدون وجود هیچ ارتباطی میان آنها سخن گفته است.
مثالهای دیگر نیز از این قرار است، این عناوین را به این ترتیب آورده است: «کلام آخر درباره تقسیم اصحاب» و «مخالفت اهل سنت و جماعت با سنت نبوی»، «نظام حکومت در اسلام» و «نظریه عدالت صحابه برخلاف سنت است.» [۳۸۵]
ای کاش مؤلف با این اضطراب و پریشانی فراوان در پرداختن به مسائل، هر مسألهای را در یک جا ذکر میکرد. اما برعکس او همان مسأله را در چند جا و در همه کتابهایش به صورت تکراری و ملالآور و پرگویی آورده است که نیازی بدان نیست.
مثلاً مسأله دیدگاه اهل سنت درباره سنت نبوی و ادعای مخالفت آنها با آن را در چند جا در کتاب «الشیعه هم اهل السنه» «اهل سنت واقعی» ذکر کرده است:
اول: در ص۲۵ تحت عنوان «مخالفت آنها با سنت»
دوم: در ص ۴۵ تحت عنوان «اهل سنت، سنت نبوی را نمیشناسند».
سوم: در ص ۵۲ تحت عنوان «اهل سنت و تخریب سنت»
چهارم: در ص ۲۸٧ تحت عنوان «مخالفت اهل سنت و جماعت با سنت نبوی»
پنجم: در ص ۲٩۵ تحت عنوان : «پیامبر جمسلمانان را به اقتدا به عترت دستور داده و اهلسنت با آن مخالفت کردهاند.»
همچنین موضوع تعریف اهل سنت را در دو جا در کتاب «الشیعه هم اهل السنه» «اهلسنت واقعی» مطرح کرده است.
اول: ص ۱۶۴ تحت عنوان: «تعریف اهل سنت و جماعت»
دوم: در صفحه ۱٧۰ تحت عنوان «امامان اهل سنت و شاگردانشان»
همچنین موضوع دیدگاه اهل سنت درباره درود فرستادن بر پیامبر جرا در دو قسمت مختلف از همان کتاب ذکر کرده است.
اولاً: صفحه ۱۶۴ تحت عنوان «تحریف چگونگی درود فرستادن بر پیامبر جو خاندانش به وسیله اهل سنت»
دوم: ص ۳۰۳ زیر عنوان: «اهل سنت و درود ناقص»
این نمونههایی از روش او در یک کتاب است، اما اگر درباره همه کتابهایش سخن بگوییم مطالب به درازا میکشد.
اما درباره اطمینان از معلوماتی که از مصادر و منابع نقل کرده است باید گفت، کسی که کتابهایش را خوانده باشد به وضوح درمییابد که این روش غالب او بوده و در اینجا فقط به ذکر مثالهایی اکتفا میکنم.
مثلاً بعضی از احادیث مجعول و منکر را ایراد کرده و مدعی شده است که آنها صحیح هستند. بدون اینکه مصادر آنها را از کتب اهل سنت نقل کند. مثلاً:
حدیث: «كم قاريء للقرآن والقرآن يلعنه»: «چه بسیار قاریانی هستند که قرآن آنها را لعنت میکند [۳۸۶]»، «اختلاف امتی رحمه» «اختلاف امت من رحمت است [۳۸٧]» «علي قائد البررة وقاتل الكفرة»: «علی رهبر نیکوکاران و قاتل کافران است [۳۸۸]» «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»: «اصحابم چون ستاره هایی هستند که از هر کدام از آنها پیروی کنید هدایت میشوید [۳۸٩]»، «علي منّي بمنزلتي من ربي»: «منزلت علی نسبت به من چون منزلت من نسبت به پروردگارم است [۳٩۰]» «حلال محمد حلال إلي يوم القيامة»: «حلال محمد جتا روز قیامت حلال است [۳٩۱]»، «الغيرة للرجل إيمان وللمرأة كفر» «غیرت برای مرد، ایمان و برای زن کفر است». [۳٩۲]
همچنین نسبت دادن بعضی از سخنان به صحابه که شایسته جایگاه آنها نیست. بدون اینکه منبع آنها را ذکر کرده باشد: مانند نسبت دادن این مطالب به عایشه که او از دفن فاطمه درکنار پدرش ججلوگیری کرده است، و بعد از آن نیز حسین را از دفن حسن در جوار جدش جمنع کرده و اینکه سوار شتر شده و ندا داده است کسی را که دوست ندارم در خانه من دفن نکنید. [۳٩۳]
همچنین این ادعا که حسین سجسد برادرش حسن سرا بعد از وفاتش دور مرقد قبر جدش رسول خدا جطواف داده است [۳٩۴]وهمچنین وارد کردن اتهامات و افتراهای بزرگ به همه صحابه از آن جمله میگوید: مورخان از اموری که در آن ایام و از آن اصحابی که بعد از پیامبر جخلفا و امرای مسلمین شدند رخ داده است مسائل عجیبی را تعریف میکنند. مانند به بیعت وادار کردن مردم به زور ضرب، تهدید و زور و هجوم به خانه فاطمه و شکستن پهلوی او و فشار دادن دربی که او در پشت آن بود تا اینکه او سقط جنین کرد و اینکه علی را دست بسته بیرون آوردند و او را در صورت امتناع از بیعت به قتل تهدید کردند و نیز غصب حق فاطمه زهرا از هدایا، ارث و سهم ذوی القربی، تا اینکه در حالی از دنیا رفت که از آنها خشمگین بود و در هر نمازی آنها را نفرین میکرد. همچنین هتک حرمت محارم، و تجاوز به حدود الهی در کشتن مسلمانان بیگناه، نزدیکی کردن با زنهایشان بدون احترام به عده و تغییر احکام خدا و رسول که در کتاب و سنت بیان شده و تبدیل آنها به احکام اجتهادی که مصلحتهای شخصی آنها را برآورده میکرد.
همچنین تبعید ابوذر و راندن او از مدینه شهر رسول خدا جو دشنام و لعنت کردن اهل بیتی که خداوند, پلیدی را از آنها دور کرده و آنها را پاک کرده است. [۳٩۵]
اتهامات ساختگی دیگر که در باره آنها هیچ دلیلی را ذکر نکرده و برای آنها هیچ سند، منبع و مصدری نیاورده است.
اما عدم بررسی علمی و درست مسایل و حکم کردن بر اساس آرای شخصی و بدون داشتن دلیل موضوعی است که به وفور در کتابهایش یافت میشود. به عنوان مثال:
در کتاب «ثم اهتدیت»: «آنگاه هدایت شدم» میگوید: «هنگامی که امام علی ÷به شهادت رسید و معاویه بعد از صلحی که با امام حسن کرد بر حکومت مسلط و امیر المؤمنین شد آن سال (عام الجماعه) نام گرفت پس نامگذاری اهل سنت و جماعت دلیل بر پیروی آنها از سنت معاویه و اتفاق بر آن است، نه سنت رسول خدا ج». همچنین میگوید: «تنها با شناخت عقیده شیعه امامیه در این مورد وجدانت آرام میشود و عقلت از تاویل آیات قرآنی که در آن تجسیم و یا تشبیه خداوند وجود دارد در امان میماند که آنها را حمل بر مجاز و استعاره میکنند نه چنانچه بعضیها پنداشتهاند بر حقیقت و ظاهر الفاظ [۳٩۶]». و میافزاید: «مهم این است که بدانی چرا عمر درباره بیعت تغییر رأی داد؟ گویی شنیده بود که بعضی از صحابه میخواهند پس از مرگ عمر با علی بن ابیطالب بیعت کنند و این چیزی است که عمر هرگز به آن راضی نیست.» [۳٩٧]
آنگاه با انتقاد از مقدار زکاتی که بر اساس شریعت گرفته و اخذ جزیه از کفار با رد حکم شرع اسلامی میگوید: «دولت اسلامی نمیتواند به مقدار زکاتی که اهل سنت و جماعت خارج میکنند بسنده کند که در بهترین حالت مقدار آن ۵/۲% است، و این مقدار ناچیزی است که دولت نمیتواند با آن قادر به داشتن نیروهای آماده، بنای مدارس، بیمارستانها و ساختن راهها تا چه رسد به اینکه برای هر فردی حقوقی مشخص کند که کفایت زندگیش را کند. همچنین نمیتواند برای بقای خود به جنگهای خونین و کشتن مردم اعتماد کند و سازمانهای خود را بر اساس کشتن انسانهایی بنا نهد که به اسلام رغبتی نداشتهاند.» [۳٩۸]
اینها نمونههایی از بعضی از مسایل و احکامی است که مؤلف بدون تحقیق علمی و دلیل شرعی و یا استناد به قول یکی از علما بیان داشته است و مبنای او اعتقادات شخصی و آرای منحرف و گمراهی است که نصوص شرعی را تکذیب کرده و به احکام الهی پشت پا زده و حوادث تاریخی را با ظن، گمان و هوی و هوس ثابت میکند که انگیزه آن کینه شدیدی است که نسبت به پیشینیان و برگزیدگان این امت و محبت و دفاع از شیعیان رافضی وعقیده آنها در دل دارد. خداوند او را به سزای اعمالش برساند.
[۳۸۳] روش او در کتاب: فاسالوا اهل الذکر از این قاعده مستثنی است چون آن را به فصلهای متعدد تقسیم کرده است اگر چه همانند عادت او در بقیه کتبش پیرو اسلوب علمی در ذکر و بررسی مسایل تحت آن نشده است. [۳۸۴] این موضوعات را از ص۱۱۱ تا ۱۵۴ کتاب «لاکون مع الصادقین» «همراه با راستگویان» آورده است، [۳۸۵] الشیعه هم اهل السنه ص۱۴۶-۱۵٩ [۳۸۶] ثم اهتدیت ص ۱۸۰ [۳۸٧] لاکون مع الصادقین ص ۲۰- ۱۲۶ [۳۸۸] لاکون مع الصادقین ص ۴۵ [۳۸٩] لاکون مع الصادقین ص ۱۶ [۳٩۰] لاکون مع الصادقین ص ۱۶۲ [۳٩۱] لاکون مع الصادقین ص ۱٩۳ [۳٩۲] فسالوا اهل الذکر ص ۸۰ [۳٩۳] ثم اهتدیت ص۱۶۵ [۳٩۴] ثم اهتدیت ص۱۶۶ [۳٩۵] فاسالوا اهل الذکر ۱۵٩-۱۶۰ [۳٩۶] لاکون مع الصادقین ص۲٧ [۳٩٧] لاکون مع الصادقین ص۸۸ [۳٩۸] لاکون مع الصادقین ص۱۵۲