دفاع از آل و اصحاب پیامبر

فهرست کتاب

استدلال تیجانی به حدیث «أنت مني بمنزلة هارون من موسي»

استدلال تیجانی به حدیث «أنت مني بمنزلة هارون من موسي»

مؤلف در ص۱٧۴ یکی دیگر از احادیثی که اطاعت از علی را واجب می‌داند، حدیث زیر را آورده است:

«ب- حدیث: «ای علی تو نسبت به من چون منزلت هارون نسبت به موسی را داری، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست.»

تیجانی در مورد استدلال به حدیث مذکور می‌گوید: این حدیث چنانکه بر اهل خرد پوشیده نیست در آن در رابطه با ویژگی‌های حضرت علی سچه مقدار از ویژگی و اختصاص او برای وزارت، وصایت و خلافت و … وجود دارد، و اینکه علی برترین فرد صحابه است و این حدیث چنان که معلوم است بین مسلمانان متفق علیه است.»

در جواب می‌گویم: حدیث، صحیح است و بخاری و مسلم و دیگران آن را روایت کرده‌اند، و آن از فضایل علی است و از این رو علما آن را در مناقب علی آورده‌اند.

اما ادعای تیجانی مبنی بر اختصاص علی به وزارت و وصایت و خلافت نادرست است، و در حدیث هیچ دلالتی بر آنچه ذکر کرده است وجود ندارد، چون این حدیث را زمانی پیامبر جبه علی گفت که می‌خواست برای جنگ تبوک از مدینه خارج شود، و بعد از اینکه مردم را برای خارج شدن دسته دسته دعوت کرده‌ بود علی را بر مدینه گماشته بود، و در مدینه فقط زنان و بچه‌ها و افراد معذور مانده بودند و این امر بر علی سخت آمد از این رو پیش پیامبر جرفت و گفت: آیا مرا در میان زنان و کودکان تنها می‌گذارید، آنگاه پیامبر جبه او گفت: آیا راضی نیستی که منزلت تو نزد من همانند منزلت هارون به موسی باشد؟

گفته شده که بعضی از منافقان گفتند: چون او را دوست ندارد در غیاب خود به امارت مدینه گذاشته است از این رو پیامبر جاین گفته را خطاب به علی گفته است. چنانکه در تاریخ اسلام معلوم است که این استخلاف تنها مختص به علی نبوده و پیامبر جغیر از علی را نیز هنگامی که برای جنگ یا حج و یا عمره خارج شده گماشته است. در جنگ بدر، عبدالله بن ام‌مکتوم ، در غزوه بنی سلیم، سباع بن عُرفطه غفاری یا ابن ام‌مکتوم [ بنا به اختلاف روایات در این زمینه] ؛ در غزوه سویق، بشیر بن عبد المنذر؛ و در جنگ بنی‌مصطلق، ابوذر غفاری، در غزوه حدیبیه، نُمَیله بن عبدالله لیثی، همانطور که او را نیز در جنگ خیبر گماشته است؛ در عمره قضا، عویف بن اضبط دیلی؛ در فتح مکه: کلثوم بن حصین بن عتبه غفاری و در حجة الوداع، ابودجانه ساعدی را گماشته است.

ابن‌هشام این موضوع را در موارد متعددی در کتابش، «السيرة» ذکر کرده‌ است، و این بر عدم ویژگی علی به جانشینی، دلالت می‌کند و بسیاری از صحابه در این مورد شریک و مانند او بوده‌اند. بنابراین پندارهای رافضیان که بر این حدیث بسته‌اند مانند ادعای وصیت برای علی و اینکه او افضل و برترین صحابه است، باطل خواهد بود.

علما از قدیم توجه کرده‌ و استدلال رافضیان را به این حدیث مردود دانسته‌اند، و حداکثر چیزی که در این حدیث وجود دارد، این است که پیامبر ججانشینی علی از طرف خود پیامبر را به جانشینی هارون از طرف موسی در غیاب خود، تشبیه کرده‌ است تا بدین خاطر علی را خوشحال کرده‌ و کرامت وی را نزد پیامبر جاظهار نماید؛ آن پندارها و اوهام باطلی را که رافضیان به حدیث نسبت داده‌اند در بر ندارد, نه لفظ حدیث و نه سبب نزول آن, چنین احتمالی را نمی‌دهد.

امام ابو‌نعیم اصفهانی می‌گوید: اگر رافضیان بگویند از رسول خدا جروایت شده است که به علی گفته است: منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسی است، در جواب می‌گوییم: ما هم درباره جانشینی او در مدینه در زمان حیات پیامبر جبه چنین امری معتقدیم که مثل منزلت هارون به موسی بود، ولی پیامبر جاین گفته را در سال جنگ تبوک گفت که او را در مدینه جانشین نمود و منافقان گفتند که پیامبر جاز او بدش آمده و از همراهی او ملول شده است، پس علی به پیامبر جرسید و گفته منافقان را ذکر نمود در آن هنگام پیامبر جبه او گفت: «بلکه من تو را گماشتم همچنان که موسی هارون را گماشته بود.»

اگر منتقدی بگوید: قصد پیامبر ججانشینی بر مدینه نبوده است، به او گفته می‌شود: آیا علی با پیامبر جدر نبوت شریک بوده است آن چنان که موسی با هارون شریک بوده است؟ اگر بگوید: بله، کافر شده است، و اگر بگوید: خیر، به او گفته می‌شود: آیا در نسب برادر پیامبر بوده است؟ اگر بگوید بله، دروغ گفته است. پس هر گاه اگر نسب در برادری و مشارکت در نبوت باطل شود، علت جانشینی علی هم روشن می‌شود. اگر جانشینی او را در حیاتش بر مدینه اصل قرار بدهد، می‌بینیم که پیامبر جدر هر جنگی بقیه صحابه را مانند ابن ام مکتوم، و خفاف بن ایماء بن رخصه و دیگران را نیز جانشین قرار داده است. [۸٩۰]

نووی می‌گوید: در این حدیث هیچ حجتی برای آن‌ها نیست، بلکه در آن فقط اثبات فضیلت علی است، و در آن هیچ سخنی از اینکه او از دیگران بهتر یا مثل آن‌هاست، وجود ندارد و هیچ دلالتی برای جانشینی او در آن نیست، چون پیامبر جهنگام جنگ تبوک برای گماشتن علی سبه مدینه این سخن را گفت. آنچه گفته ما را تأیید می‌کند، این است که مشبه به ( هارون) پس از موسی جانشین نبوده بلکه در زمان حیات موسی، یعنی چهل سال قبل از وفات موسی، وفات یافته است. این سخن هم در نزد مورخان مشهور است که گفته‌اند که موسی او را جانشین خود نمود تا برای مناجات پروردگار به میعادگاه برود [۸٩۱]. و ابن‌حزم بعد از ذکر استدلال رافضیان به حدیث مذکور می‌گوید: این دلیل افضلیت و برتری او و مستحق امام بودن علی بعد از پیامبرجنیست، چون هارون متولی امور بنی اسرائیل بعد از موسی نبود، بلکه بعد از موسی یوشع بن نون یار موسی و همراه او در سفر با خضر همراه او بود، متولی امور شد، همچنان که بعد از رسول خدا یار غارش که با او به مدینه هجرت نمود، متولی امور شد. از آنجا که علی پیامبر نیست آن چنان که هارون پیامبر بوده، و هارون هم بعد از مرگ موسی، جانشین وی نبوده، پس ثابت می‌شود که شباهت علی سبه پیامبر به منزلت هارون از موسی فقط در قرابت است. به علاوه، رسول خدا جاین گفته را زمانی به او گفت که او را در زمان جنگ تبوک بر مدینه گماشت، … سپس پیامبر جقبل از تبوک و بعد از تبوک در وقت سفرهایش کسانی غیر از علی سرا نیز به امارت مدینه گماشته است. پس روشن می‌شود که جانشینی علی سبر مدینه هیچ افضلیتی برای علی سبر دیگران نمی‌رساند و یا امامت بعد از پیامبر جرا ثابت نمی‌کند، همچنان که برای بقیه گماشتگان نیز هیچ افضلیتی ثابت نمی‌کند. [۸٩۲]

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/در ضمن رد استدلال رافضیان به این حدیث می‌گوید: اگر کسی بگوید که این مقام و منزلت مانند هم هستند و مثل آنست، آن مثل تشبیه چیزی به دیگری بر حسب دلالت آن از لحاظ عبارت و سیاق است که این امر مقتضی مساوات و یکی بودن در همه چیز نیست.... در اینجا هم منزلت علی نسبت به پیامبرجهمانند منزلت هارون نسبت به موسی است، و آن هم، جانشینی او در غیبت پیامبرجاست همچنان که موسی هارون را جانشین خود کرد. این جانشینی ویژه علی نیست بلکه حتی آن جانشینی پیامبر جهم مثل بقیه جانشینی ها نیست، گذشته از اینکه بهتر باشد. بی‌تردید افرادی در بسیاری از جنگها جانشین پیامبر بوده‌اند که علی یکی از آن‌ها بوده است و این جانشین‌ها سبب مقدم داشتن آن افراد بر علی سنبوده است، که سبب برتری علی بر آن‌ها ‌باشد.

در مدینه افراد مختلفی جانشین شده‌اند و جانشینی آنان شبیه جانشینی هارون و از جنس جانشینی علی بوده است، و حتّی آن جانشینی‌ها از جانشینی علی در سال تبوک برتر بود و نیاز به جانشینی هم بیشتر بود. چون در آن زمان بیم هجوم دشمنان به مدینه وجود داشت. اما در سال تبوک اعراب در حجاز مسلمان شده بودند و مکه فتح شده بود و اسلام، پیروز و با عزت شده بود، از این رو خداوند به پیامبرش جدستور داده بود که به اهل کتاب در شام حمله کند و مدینه نیازی نداشت که افرادی از آن در مقابل دشمن بجنگند و بدین خاطر است که پیامبر جنیروهایی را نزد علی نگذاشت، همچنان که در جنگهای سابق این کار را می کرد، بلکه همه جنگجویان را با خود برد. [۸٩۳]

ابن‌حجر در شرح این حدیث می‌گوید: «از قضیه جانشینی علی برخلاف جانشینی اصحاب دیگر در غیاب پیامبر در مدینه، برای مسأله خلافت او استدلال کرده‌اند. چون هارون خلیفه موسی بوده است. در جواب گفته شده, هارون فقط در حیات موسی خلیفه او بوده است، نه پس از وفات او؛ چون به اتفاق علما هارون قبل از موسی فوت کرده‌ است. خطابی هم به این اشاره کرده است.

طیبی می‌گوید: معنای حدیث این است که علی همانند منزلت هارون به موسی را نزد من دارد و به من وابسته و نزدیک است. و در آن تشبیه مبهمی وجود دارد که پیامبر جبا گفته «با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست» آن را بیان کرده‌ است.

پس واضح و روشن می‌شود، که رابطه مورد اشاره بین آن‌ها از جهت نبوت نیست، بلکه پایین‌تر از آن یعنی مسأله جانشینی(در زمان حیات) است، چون هارون که مشبه به است، در زمان حیات موسی خلیفه او بود. بنابراین, این حدیث مذکور بر جانشینی علیطبه جای پیامبر جدر زمان حیات او می باشد. [۸٩۴]

این اقوال علمای محقق است که همگی بر یک محور می‌چرخند و آن هم عدم اختصاص علی سبه این جانشینی و سایر ادعاهای رافضیان مانند وصیت، افضلیت و غیره است و تشبیه علی به هارون از همه جهات نیست. بی‌تردید نص حدیث بر نفی نبوت دلالت می‌کند، و واقعیت هم دلالت بر نفی جانشینی او بعد از وفات می‌کند همچنان که وضعیت هارون هم معلوم است که وی در زمان حیات موسی وفات نمود. بنابراین چیزی باقی نمی‌ماند جز جانشینی در زمان پیامبر جو در غیاب پیامبر و این موضوعی است که در آن هیچ اختلافی نیست، امّا این امر فقط به علی اختصاص ندارد و مختص او نیست. رافضیان در بیان عقایدشان از آن سودی نمی‌برند، چون همچنان که ذکر شد این فضیلت برای غیر علی هم که در مدینه جانشین پیامبر شده‌اند ثابت است.

[۸٩۰] الاماره و الرد علی الرافضه ص۲۲۱-۲۲۲ [۸٩۱] شرح صحیح مسلم ۱۳/۱٧۴ [۸٩۲] الفصل ۴/۱۵٩-۱۶۰ [۸٩۳] منهاج السنة ٧/۳۳۰-۳۳۲ و ۵/۳۴ و مجموع الفتاوی ۴/۴۱۶ [۸٩۴] فتح الباری ٧/٧۴