دفاع از آل و اصحاب پیامبر

فهرست کتاب

خامساً: پیروی از هوای نفس و حدس و گمان در حکم دادن

خامساً: پیروی از هوای نفس و حدس و گمان در حکم دادن

مؤلف در احکام و مسایلی که بیان می‌کند اساس درست و روش صحیحی، مانند استدلال به نصوص و استفاده از سخنان علما در بحث مسایل و تحقیق، درپیش نمی‌گیرد. اما او دارای روشی منحصر به فرد است در این باره است که عبارت اصل قراردادن و تأیید مسایل تنها به وسیله ظن و گمان محض ثابت نمی شود و حتی این روش او شامل احادیث نبوی و روایت‌های تاریخی نیز می‌شود که بر اساس غلبه ظن و گمان و رأی محض آن‌ها را نفی و یا اثبات می‌کند که هیچ مبنا و توجیه معقول و یا منقول درستی ندارد، و این روش او در کتاب‌هایش است، و من دراینجا برای مثال نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم:....

در کتاب «فاسالوا اهل الذکر»: «از آگاهان بپرسید» می‌گوید: «امویانی که بر مردم حکومت می‌کردند و در راس آن‌ها معاویه بن ابی‌سفیان سقرار داشت، هیچگاه معتقد نبوده‌اند به اینکه محمد بن عبدالله جاز طرف خداوند به پیامبری مبعوث شده است و او واقعاً پیامبر خداست و گمان غالب آن است که آن‌ها معتقد بودند که او ساحر است». [۳۶٩]

این حکمی خطرناک درباره حکام مسلمانی است که بعد از خلفای راشدین آمده و بخش اعظم قرن پیامبر جرا حکومت آن‌ها تشکیل می‌دهد. قرنی که بهترین قرن‌ها بوده است و همچنین شامل ثلث اول قرن دوم که قرن برتر می‌باشد و در دوران آن‌ها فتوحات، و عزت اسلام و مسلمانان و برپایی سنت و کمک به پیروان آن به وجود آمد که دلیل بر صدق ایمان و دیندار بودن آن‌هاست و اخبار آن‌ها مبنی بر عدالت، تقوا و صلاح آن‌ها در میان خاص وعام امت در طول زمان و گردش دوران منتشر شده و به حد تواتر رسیده است. به ویژه آنچه درباره صحابی بزرگوار معاویه بن ابی‌سفیان و تابعی بزرگ عمر بن عبدالعزیز سثابت شده است. تا اینکه این افتراگوی کذاب و مجرم در این دوران ظاهر شده و آن حکم گستاخ را صادر کرده است که این حکام هرگز بعثت نبوی را تصدیق نکرده و معتقد به صدق رسالت او نبوده‌اند، این حکمی است که عاری از هر دلیل و برهانی بوده و هیچ روایتی آن را تایید نکرده است و بهتان و تزویر آشکاری است. آن کذاب حتی به این امر نیز اکتفا نکرده‌ و دوباره حکم دیگری صادر و تصریح کرده است که سند او غلبه ظن است، وی می‌گوید: و ظن غالب آنست که آن‌ها معتقدند پیامبر جساحری بوده است. ... آری این مجرم این‌گونه درباره برگزیدگان این امت چنین احکامی را صادر می‌کند و سند او غلبه ظن است که خداوند او را به سزای اعمالش برساند.

شبیه این مطلب این گفته اوست: «و ظن غالب این است که معتقدان به شورا در خلافت و موسسان آن همان کسانی هستند که نازل شدن آن درباره حقیقت آن در روز غدیر خم را تحریف کردند.» [۳٧۰]

همچنین درباره عبدالرحمن بن عوف می‌گوید: «و ظن غالب آن است که او به امیر المومنین علی بن ابی‌طالب پیشنهاد کرده‌ که در میان آن‌ها براساس کتاب خدا و سنت شیخین حکومت کند و او این پیشنهاد را رد نمود.» [۳٧۱]

همچنین می‌گوید: «بدین سبب من شخصاً معتقدم بعضی از صحابه نهی از متعه و تحریم آن را به پیامبر جنسبت داده‌اند تا موضع عمر بن خطاب و رای او را توجیه کنند». [۳٧۲]

در مقابل این افترا، زشت گویی و تهمت‌های باطل و بی‌اساس درباره اصحاب پیامبرجو برگزیدگان پیشین این امت اعم از امامان و علمای مسلمین که مبنای او در همه این افتراها گمان ،هوی و هوس خالی از دلیل بوده است در مقابل می‌بینیم که شیعیان رافضی را مدح و ثنا کرده‌ و از مذهب‌شان تعریف و تمجید می‌کند.

در ضمن سخنش درباره زیارت عراق و نگاهش به شیعیان رافضی در حال طواف قبرها که آن‌ها را مسح و لمس می‌کنند، می‌گوید: «به پیرمردهای سالخورده‌ای نگاه می‌کردم که عمامه‌های سیاه و سفیدی بر سر داشتند و در پیشانی آن‌ها آثار سجده دیده می‌شد و آن ریش‌های بلند که عطرهای خوشبویی از آن به مشام می‌رسید، بر هیبت آن‌ها می‌افزود و آن‌ها نگاه‌های تندی داشتند. هر گاه یکی از آن‌ها وارد مقبره می‌شد گریه او را فرا ‌می‌گرفت و از خود پرسیدم که آیا ممکن است این اشک‌ها همه دروغ باشد؟ آیا می‌شود این بزرگسالان همه در خطا باشند»!؟. [۳٧۳]

در جای دیگر می‌گوید: «عبادت‌ها، نماز، دعا، اخلاق، احترام‌شان به علما مرا مجذوب خود ساخت تا حدی که آرزو می‌کردم که ای کاش مانند آن‌ها باشم». [۳٧۴]

اما روش او در حکم به صحت و ضعف احادیث، عجیب و استثنائی است که فکر نمی‌کنم قبل از او کسی چنین عمل کرده باشد، حتی آن‌هایی که در چنین مواردی اسلوب عقلانی در پیش گرفته‌اند و احادیث را با عقل خود می‌سنجند و آنچه را که موافق آن باشد قبول و آنچه مخالف عقلشان باشد تضعیف و ترک می‌کنند. اما این شخص براساس هوی و هوس خود با احادیث برخورد کرده است و هر جا که می‌خواهد آن را تصحیح و یا تضعیف و متن احادیث را کم و زیاد می‌کند. حتی بخشی از یک حدیث را صحیح و یا ضعیف می‌دارند. همه این‌ها را بر اساس هوس و گمان و بدون استدلال و اطمینان از احکام صادره انجام می‌دهد. از آن جمله حدیث ابن عمر را که مسلم آن را روایت کرده است می‌آورد و می‌گوید: «پیامبر جاز خانه عایشه خارج شد و گفت: راس کفر از اینجا خارج می‌شود جایی که شاخ شیطان از آن بیرون می‌آید، از مشرق». [۳٧۵]

بعد از نقل این حدیث و حذف عبارت اخیر آن [یعنی از مشرق] می‌گوید: «اضافه‌ای که بدان افزوده‌اند [یعنی از شرق] هیچ اعتباری ندارد و ساختگی بودن آن واضح است تا گناهان ام المؤمنین را سبک کنند و آن را از دوش او بردارند این تهمت را از او دور نگه دارند». [۳٧۶]

از احادیثی که به آن‌ها طعن وارد کرده‌ است حدیث صحیحی است که بخاری آن را از عایشه روایت کرده است که می‌گوید: «با پیامبر جحج را به جای آوردیم و روز نحر[‌قربانی] افاضه کردیم [طواف حج را به جا آوردیم] پس صفیه همسر پیامبر دچار عادت ماهیانه شد و پیامبر جاز او چیزی را خواست که مرد از همسرش می‌خواهد. گفتم: ای پیامبر خدا جاو در عادت ماهیانه به سر می‌برد». [۳٧٧]

تیجانی در ادامه می‌گوید: «خدا به حسابش برسد! باید درباره پیامبری که می‌خواهد در ملأ عام و با اطلاع همسر دیگرش با همسرش نزدیکی کند تعجب کرد. پس او به پیامبر جمی‌گوید: همسرت در عادت ماهیانه است در حالی که زن مورد نظر در این‌باره چیزی نمی‌داند». [۳٧۸]

به همین ترتیب نسبت به اسلوب در حدیث عایشه و عثمان که مسلم در صحیح خود آن را روایت کرده است طعن وارد کرده است: «ابوبکر از رسول خدا جاجازه ورود خواست در حالی که او در بستر دراز کشیده و پارچه [شبیه به عبای] عایشه را به خود پیچیده بود در همین حالت به ابوبکر اجازه دخول داد، کارش را انجام داد و بازگشت. سپس عمر اذن دخول خواست در همان حالت به او نیز اجازه داد، و کارش را انجام داد و عمر نیز بازگشت. عثمان می‌گوید: من هم اجازه ورود خواستم. ]‌پیامبر[‌ نشست و به عایشه گفت: لباست بر خود جمع کن! کارم را انجام دادم و بازگشتم...».حدیث [۳٧٩]

بعد از نیش و کنایه و تمسخر نسبت به جعلی بودن حدیث می‌گوید: «این دیگر چه پیامبری است که به اصحاب خود در حالی که لباس همسرش عایشه را به خود پیچیده است اجازه ورود می‌دهد و همسرش در کنار او با لباسی مبتذل نشسته است تا اینکه عثمان می‌آید و می‌نشیند و در این هنگام پیامبر به همسرش دستور می‌دهد که لباسش را مرتب کند.» [۳۸۰]خداوند این دروغگوی مفتری را به سزای اعمالش برساند.

طعن و تمسخر او درباره این دو حدیث و احادیث دیگری که مرتبط با شخصیت پیامبر جاست و از نقل آن به علت قبح و تکذیبی که درباره احادیث صحیح وارد می‌کند و یاران پیامبر را به جعل آن‌ها متهم می‌کند این کار در واقع طعن نسبت به خود پیامبر جو بی‌احترامی به مقام شریف و اخلاق رفیع آن بزرگوار و نیش و کنایه زدن به همسران پاک وعفیفه اوست به اجماع امت این گونه افتراها و کاستن از مقام پیامبر جکفر صریح است و شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/اجماع علما را بر کفر کسانی نقل کرده‌ است که پیامبر جرا دشنام دهند و یا از او عیب‌جویی کنند و سخنان‌شان را دراین‌باره ذکر کرده است.

امام احمد می‌گوید: کسی که پیامبر جرا دشنام دهد یا او را مذمت کند خواه مسلمان باشد یا کافر حکم او قتل است و من معتقدم باید او را بدون درخواست توبه از او به قتل رساند.

ابن‌قاسم از امام مالک نقل کرده است که می‌گوید: هر کس پیامبر جرا دشنام دهد کشته می‌شود و نیازی به طلب توبه از او نیست. ابن‌قاسم اضافه کرده است: اگر کسی پیامبر جرا دشنام دهد یا از او عیب‌جویی کند، مانند زندیق کشته می‌شود و خداوند احترام پیامبر جرا واجب کرده است.

ابن‌وهب از امام مالک نقل کرده است که می‌گوید: هر کس بگوید: لباس پیامبر جکثیف است و قصد او عیب‌جویی باشد کشته می‌شود و او واجب‌القتل است.

همچنین ابوحنیفه و یارانش گفته‌اند که کسی که بر پیامبر جایراد وارد کند یا بگوید من از او برائت می‌جویم یا او را تکذیب کند، مرتد است.

همچنین یاران شافعی/چنین گفته‌اند: ‌هر کس به پیامبر خدا جتعرض و یا اهانت کند از جمله اینکه او را به صراحت دشنام دهد کافر است چون اهانت به پیامبرجکفر است.

شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/بعد از ذکر این اقوال می‌گوید: عبارت‌ها و نصوص علمای همه مذاهب بر این امر اتفاق دارد که عیبجویی و خرد‌ه‌گیری از پیامبر جکفری است که خون را مباح می‌کند و علما در مورد طلب توبه از مرتکب آن اختلاف دارند. در این‌باره میان کسی که قصدش عیب‌جویی از او باشد و اما منظور او امر دیگری باشد که دشنام و ناسزا از پیامد‌های آن است، یا اینکه بدون قصد و فقط با هدف شوخی و مزاح و یا هر چیز دیگری مرتکب آن شود. [۳۸۱]

همچنین قاضی عیاض در باره این امر اجماع مسلمانان را نقل کرده است و می‌گوید: هر کس که از پیامبر جبدگویی و یا عیب‌جویی کند و یا به او در نسب یا دین یا یکی از ویژگی‌ها و صفات او نسبت نقص دهد یا به پیامبر جتعرض کند یا از طریق دشنام او را به چیزی تشبیه و تحقیر کند یا او را در هر صورتی کوچک بشمارد، یا به تمسخر بگیرد و از او بدگویی کند در واقع به او دشنام داده است و حکم چنین فردی قتل است و هیچ کدام از موارد مذکور از این حکم مستثنی نیست چه آنچه صراحتاً باشد یا با کنایه. همچنین کسی که او را لعنت یا علیه او دعا کند یا آرزوی رسیدن ضرری به او کند یا اینکه به او نسبت ناشایستی دهد که در حکم ذم و نکوهش است و سزاوار مقام آن حضرت نیست، او نیز چنین است یا درباره آن حضرت بیهوده‌گویی کند و یا اقوال زشت و منکر بگوید یا او را به خاطر مصیبت‌ها و رنجهایی که کشیده است تحقیر و یا بخاطر بعضی از امور بشری جایز او را مورد عیب‌جویی قرار دهد. همه این‌ها مورد اجماع علما و امامان و مفتیان مسلمان از زمان صحابه شتا دوران معاصر است. [۳۸۲]

[۳۶٩. ] فاسالوا اهل الذکر ص۴۱ [۳٧۰] لأکون مع الصادقین ص٧۱ [۳٧۱] الشیعه هم اهل السنه ص۱٧٩ [۳٧۲] لاکون مع الصادقین : همراه با راستگویان ص۱۵٩ [۳٧۳] ثم اهتدیت ص۳۶-۳٧ [۳٧۴] ثم اهتدیت « آنگاه هدایت شدم» ص۴۳ [۳٧۵] مسلم در کتاب فتن فصل الفتن من المشرق …) ۴/۲۲۲۸ ح ۲٩۰۵ آن را روایت کرده است [۳٧۶] فاسالوا اهل الذکر ص۱۰۵ [۳٧٧] بخاری در کتاب حج (فصل زیادة یوم النحر) ۳/۵۶٧ ح ۱٧۳۲ آن را روایت کرده است [۳٧۸] فاسالوا اهل الذکر ص۲۶۶ [۳٧٩] صحیح مسلم کتاب فضایل الصحابه فصل من فضل عثمان بن عفان س۴/۱۸۶۶ ح ۲۴۰۲ [۳۸۰] فاسألوا أهل الذکر ص۲۶٧ [۳۸۱] الصارم المسلول ص۵۲٧، راجع به نقل قولها ص۵۲۶ و ۲۵۲ به همین کتاب مراجعه شود [۳۸۲] الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ج۲/٩۳۲