اولاً: جهل و نادانی تیجانی
آنچه را که مؤلف درباره خودش ذکر و اعتراف کرده است نشان میدهد که او کتابخانه شخصی نداشته است تا اینکه شیعیان رافضی در عراق مجموعهای از کتابهایشان را به او اهدا کردهاند. او میگوید: «من از کتابهای فراوانی که قبل از رسیدنم به منزلم رسیده بود غافلگیر شدم و منبع آنها را دانستم … بسیار خشنود شدم و کتب را در اتاق مخصوصی قرار داده و آن را کتابخانه نام نهادم». [۳۲۵]
سپس میگوید: «به پایتخت رفتم و صحیح بخاری و مسلم و مسند امام احمد و صحیح ترمذی و موطأ مالک و بقیه کتب مشهور را از آنجا خریدم و منتظر بازگشت به منزل نشدم و در میان راه بین تونس و قفصه در اتوبوس عمومی کتاب بخاری را ورق میزدم، «رزیة الخمیس» را جستجو کرده و آرزو میکردم که آن را نیابم. اما علیرغم میلم آن را پیدا کردم...». [۳۲۶]
خواننده گرامی کمی تأمل کنید! او میگوید: «کتابها را در مکانی گذاشته و آنجا را کتابخانه نامیدم» گویا او اولین کسی است که کتابخانه را در خانه اختراع کرد و این اسم را بر آن گذاشته و پنداشته است که کسی قبل از او این کار را نکرده است. و سپس اقدام به خرید صحیحین و کتب مشهور حدیث کرده است. زیرا قبلاً آنها را نداشته و گویا حتی آنها را نمیشناخته است.
این در صورتی است که کتابخانه هیچ طالب علم مبتدی وتازه کاری از این کتابها خالی نیست، چه رسد به کسی که خود را در زمره علما به شمار میآورد و به بحث و تألیف در زمینه دقیقترین مسائل و خطرناکترین موضوعات اعتقادی بپردازد.
در جای دیگری از کتاب «ثم اهتدیت»: «آنگاه هدایت شدم» مؤلف اعتراف کرده است که شناختی از علوم شریعت نداشته است و به علت شدت جهل و نادانیاش پنداشته است که بحث درباره احوال صحابه بدان علوم نیازی ندارد.
او در ضمن نقل گفتگویی بین او و یک عالم سنی میگوید: «گفت: نمیتوانی اجتهاد نمایی جز با داشتن هفده علم و از آن جمله علوم تفسیر، لغت، نحو، صرف، بلاغت، احادیث، تاریخ و غیرذلک.
سخن او را قطع کرده و گفتم: من برای احکام قرآن و سنت میان مردم اجتهاد نمیکنم، تا اینکه در اسلام دارای مذهبی شوم. هرگز! ولی میخواهم بدانم که چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است و اینکه بدانم که مثلاً امام علی بر حق است یا معاویه ؟ و این نیازی به احاطه به هفده علم ندارد، بلکه خواندن زندگی هر کدام و اعمالشان برای یافتن حقیقت کفایت میکند. [۳۲٧]
به همین سبب مؤلف به اشتباهات و جهالتهایی دچار شده است که حتی بر طلبه مرحله ابتدایی نیز مخفی نمیماند مانند این گفته او در کتاب «فَاسألَوا أَهلَ الذَّکر»: «از آگاهان بپرسید» : «اگر از آنها [اهل سنت] سؤال کنی که این منافقان که وصف آنها در بیشتر از ۱۵۰ آیة در دو سوره توبه و منافقون نازل شده است چه کسانی هستند : به تو پاسخ میدهند که عبدالله بن أبی و عبدالله بن أبی سلول بوده و بعد از آن دو هیچ اسمی نمییابند. [۳۲۸]
همچنین میگوید: «چگونه نفاق فقط به ابن أبی سلول و عبدالله بن أبی که در میان عموم مسلمانان مشهور بودهاند، محدود میشود». [۳۲٩]
در اینجا گرفتار اشتباهات فاحشی شده است:
اولاَ: این که میگوید: در دو سوره توبه و منافقون درباره منافقان بیشتر از(۱۵۰ ) آیة نازل شده است، اشتباه است در صورتی که مجموع آیات دو سوره توبه و منافقون ۱۵۰ آیة نیستند، توبه ۱۲٩ آیه و منافقون ۱۱ آیه هستند، علاوه بر اینکه همه آیات دو سوره درباره منافقین نیست، سه آیه اخیر سوره منافقین و بسیاری از آیات سوره توبه درباره منافقین نازل نشده است.
همچنین کلام او این مفهوم را میرساند که آیههای نازل شده درباره منافقین فقط به این دو سوره محدود میشود. حال آنکه این اشتباه دیگری است زیرا آیههای دیگری درباره منافقان نازل شده است که در این سوره نیست. چنانکه در سورههای آل عمران و نساء و مائده و سورههای دیگر، درباره منافقین آیاتی نازل شده است. [۳۳۰]
[۳۲۵] ثم اهتدیت ص ۸۶/۸٧ [۳۲۶] ثم اهتدیت ص ۸۸ [۳۲٧] ثم اهتدیت ص ۱۵۰ [۳۲۸] فسألوا أهل الذکر ص ۱۱٩ [۳۲٩] فسألوا أهل الذکر ص ۱۱٩ [۳۳۰. -[ ]از جمله این آیات میتوان به آیات ۸-۲۰۴،۲۰-۲۰۶ بقره، ۱۵۴ و ۱۲۰ آل عمران ۶۰-٧۲، ۶۶-۱۳۸، ٧۳-۱۴۶ نساء،۵۳،۵۲،۴۱ مائده اشاره کرد.