ثانیاً: غرور مؤلف
مفهوم سخن او در اینجا این است که آیههای نازل شده درباره منافقین فقط به این دو سوره محدود میشود. این اشتباه دیگری است. درباره منافقان آیات دیگری نازل شده است که در این سوره نیست، چنانکه در سوره و آل عمران و نساء و مائده و بقیه سورهها درباره منافقین نازل شده است.
ثانیاً: گمان میکند عبدالله بن أبی فردی غیر از عبدالله بن سلول است و آن دو، شخصیتهای متفاوتی هستند حال آنکه آن دو یک نفر هستند که نام کامل او عبدالله بن أبی بن سلول، رهبر منافقان مدینه است. [۳۳۱]
ثالثاً: او ادعا میکند که اهل سنت غیر از این دو اسم- که او گمان میکند دو تا است و در واقع یکی است- نام دیگری نمییابند. این امر نشان دهنده جهل مفرط و مرکب اوست. همچنین ثابت میکند که او بسیار گستاخ و پرروست و بدون تحقیق سخن میگوید. اگر این فرد به مشهورترین کتابهایی که درباره سیره پیامبر جتألیف شده است که همان سیره ابن هشام است، مراجعه میکرد، میدید که مؤلف در جلد دوم کتاب در بیش از ۱۰ صفحه نام بسیاری از منافقان و پدرانشان را ذکر میکند. همچنین به بیان آیاتی میپردازد که درباره یکایک آنان نازل شده است. [۳۳۲]این غیر از آن چیزی است که مؤرخان دیگر و مفسران در کتابهای تفسیر ذکر کردهاند.
از جمله نادانیهای مفرط مؤلف ادعای زیر است: «و آن عده از صحابه را که مرتد شده بودند مانند معاویه، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه، ابوهریره، عکرمه، کعب الأحبار و صحابه دیگر را شکرگذار نامیدند.» [۳۳۳]این ادعا علیرغم اینکه دارای گمراهی و سخنان و ادعاهای باطل فراوانی است که در صفحات آینده به ردّ بر آن خواهیم پرداخت، اما با این وجود دارای اشتباه فاحشی است و آن اینکه او کعب الأحبار را جزو اصحاب پیامبر قلمداد کرده است حال آنکه او جزو تابعین است که پس از وفات پیامبرجایمان آورد و در دوران عمر سبه مدینه آمد [۳۳۴]. این امر در میان اهل علم مشهور است اما مؤلف به علت جهل و نادانی مفرط گرفتار چنین اشتباه بزرگی شده است.
عموماً میتوان گفت: اشتباهات مؤلف نشان دهنده جهل و بیسوادی مفرط اوست. در اینجا فقط به ذکر نمونههایی از آنها پرداختیم بدون آنکه به رد مفصل بر آنها بپردازیم و در خلال رد بر آنها به تعداد بیشتری از این نوع اشتباهات میپردازیم.
شخصیت مؤلف توأم با غرور و خودپسندی مفرط همراه است، که این امر در سخنان او درباره خودش و تزکیه نفسش در جاهای متعددی از کتب او روشن است و به عنوان مثال هنگامی که جریان سفر حج خودش را تعریف میکند، میگوید: بدین سبب من گمان کردم که خداوند مرا ندا داده است و با عنایت خود مرا احاطه کرده و مرا به آن مقام آورده است که جانها به حسرت و امید رسیدن به آن هستند و چنانچه بدان نرسند میمیرند. [۳۳۵]
همچنین میگوید: یک عنایت ربانی دیگر این است که هر کدام از حجاج که مرا میدید دوستم میداشت و آدرسم را برای مکاتبه میخواست [۳۳۶]. همچنین درباره خودش میگوید: آوازه من از مرزهای شهرم گذشت و به شهرهای مجاور رسید چه بسیار که مسافری برای نماز جمعه میآمد و به حلقه درس من گوش میداد و در شهر خود از آن سخن میگفت. [۳۳٧]
همچنین میگوید: و به من بشارت دادند که صاحب الزمان [و قصدشان شیخ اسماعیل بود] مرا از بین همه مردم برگزیده است تا از خواص او باشم، قلب من از شنیدن این خبر خوشحالکننده به شدت تپید و از تأثیر عنایت ربانی که همچنان مرا از مقامی به مقامی بالاتر و از عالی به عالیتر ارتقا میداد، گریه کردم. [۳۳۸]
این شرح مؤلف درباره خودش است که خودش را تمجید و تزکیه میکند و این امر، خود برای نقص یک انسان و کمبود در دین، علم و عقل او کافی است، خداوند میفرماید: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢﴾[النجم: ۳۲].
«خود را تزکیه نکنید و بیعیب جلوه ندهید که او به متقیان داناترین است».
و میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩ ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا٥٠﴾[النساء: ۴٩-۵۰].
«آیا نمیبینی آنها که خود را تزکیه میکنند، بلکه خداوند است هر کس را که بخواهد بیعیب جلوه می دهد و به هیچ کس حتی ذرهای ظلم نخواهد شد بنگر چگونه بر خداوند دروغ میبندند و همین دروغ، گناهی آشکار و بسنده است».
با غوطهور شدن این بیچاره در این حرام بزرگ، گناه بزرگ دیگری را نیز به کارنامه اعمال خود اضافه کرده است و آن افتخار او به گناهانی چون موسیقی و سفرهای فراوان به سرزمین کفر وشناخت او از آنجا است. او درباره سفر به مصر میگوید: و از جرأت و صراحت و معلومات زیاد من تعجب میکردند اگر از هنر سخن میگفتند برایشان ترانه میخواندم، چنانچه از زهد و تصوف سخن میگفتند به آنها میگفتم که من پیرو طریقت تیجانیه و مدنیه هستم. چنانچه درباره غرب صحبت میکردند برایشان از پاریس، لندن، بلژیک، هلند، ایتالیا واسپانیا که در ضمن تعطیلات تابستانی به آنجاها رفته بودم، سخن میگفتم و اگر از حج سخن میگفتند غافلگیر میشدند که من به حج رفته و الآن در راه رفتن به عمره هستم و از جاهایی برایشان سخن میگفتم که حتی آنهایی که هفت بار به حج رفته بودند آنجاها را نمیشناختند مانند غار حرا و غار ثور و مذبح اسماعیل، و اگر از علوم و اختراعات سخن میگفتند با ارقام و اعداد و اصطلاحات کنجکاویشان را سیر میکردم و اگر از سیاست سخن میگفتند با آرای خودم آنها را ساکت میکردم. [۳۳٩]
تا اینکه میگوید: مهمتر از همه آنچه در این فصل گفتهام این است که احساس غرور من بالا رفته و اندکی متکبر میشدم و گمان میکردم که حالا عالم شدهام. چرا نه؟ در حالی که علمای دانشگاه الازهر بدان گواهی میدادند و بعضیها به من میگفتند که: باید جایت اینجا در الأزهر باشد، و آنچه باعث ازدیاد فخر واعتماد به نفس من شد، این بود که بر اساس ادعای مسئول مسجد رأس الحسین در قاهره، رسول خدا جبه من اذن دخول برای دیدن آثار او را داده بود. [۳۴۰]
این افتخارات بر مؤلف مبارک باد که او را برای رافضی شدن در زمره ابنسبأ، ابنعلقمی، نصیر (الشرک) طوسی، ابنمطهر، خمینی و دیگران قرار داده است.
ما از خداوند میخواهیم کرم و سخاوت الهی به ما، سلامت، عافیت و نیک فرجامی عنایت کند ما و مسلمانان را از گمراهی حفظ کند.
[۳۳۱] برای خواندن زندگی نامه او و شرح حالش به سیره ابن هشام ج۲ ص۵۵۵، ۴۶٩ ،۶۲۰ مراجعه کند. [۳۳۲] نگاه: سیره ابن هشام ج۲ ص۵۴۸-۵۵٧. [۳۳۳. [ ] ثم اهتدیت ص ۱۵۸. [۳۳۴] سیر اعلام النبلاء،۳/۴۸٩. [۳۳۵] ثم اهتدیت ص۱۴ [۳۳۶] ثم اهتدیت ص۱۴ [۳۳٧] ثم اهتدیت ص۱۶ [۳۳۸] ثم اهتدیت ص۱٧ [۳۳٩] ثم اهتدیت ۲۳ـ۲۴ [۳۴۰] ثم اهتدیت۲۴