بداء: (بداء) در زبان عربی به دو معنی اطلاق میشود:
معنای اول: به ظاهر شدن بعد از پنهانی گفته میشود: بدأ الشی بدوًا یعنی آشکارا ظاهر شد [٧٧]، و خداوند میفرماید: ﴿وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ يَكُونُواْ يَحۡتَسِبُونَ٤٧﴾[الزمر: ۴٧].
«عذاب الهی بر آنها آشکار شد به گونه ای که گمان آن را نمیکردند». [٧۸]
معنای دوم: تغییر رأیی که فرد بر آن بوده است، ابن فارس میگوید: میگویید: بدا لي في هذا الامر بداءّ: یعنی رأیم که بر آن بود تغییر کرد [٧٩]. و جوهری میگوید: «بدا له فی الامر بداءً: یعنی برایش رأی تازهای به وجود آمد.» [۸۰]
براساس این دو معنی نسبت دادن بدا به خداوند روا نیست. زیرا لازمه آن جهل به سرانجام و حدوث علم است که خداوند از آن پاک و منزه است.
ابناثیر میگوید: بدا درست دانستن چیزی و آگاهی به آن بعد از ندانستن آن است و این امر درباره خداوند جایز نیست. [۸۱]
رافضیان اطلاق نمودن بداء را بر خداوند جایز دانسته و بلکه در اینباره مبالغات فراوانی کردهاند که قابل شرح نیست. تا حدی که این عقیده فاسد از قویترین عقایدشان است. در اصول کافی [۸۲]که از صحیحترین کتابها نزد آنهاست، تحت عنوان (البداء) از زرارة بن اعین به نقل از یکی از ائمه روایت شده است: «خداوند به هیچ چیزی مانند بدا پرستش نشده است [۸۳]». از امام صادق روایت شده است که میگوید: «خداوند با هیچ چیزی مانند بدا مورد تعظیم قرار نگرفته است». [۸۴]
دوباره از او روایت میکند: «اگر مردم میدانستند که چقدر اجر در سخن گفتن از بدا وجود دارد پیوسته از آن سخن میگفتند.» [۸۵]
عقیده بدا مورد اجماع رافضیان بوده و امامشان شیخ مفید [۸۶]این اجماع را نقل کرده و به مخالفت آنان با سایر فرق اسلامی تصریح کرده است. میگوید: (امامیه) بر اطلاق لفظ بدا در وصف خداوند اتفاق دارند، اگر چه این امر سماعی است و نه قیاسی ... و معتزله و خوارج و زیدیه و مرجئه و اصحاب حدیث در همه آنچه ذکر کردیم برخلاف امامیه و علیه آن اجماع و اتفاق دارند». [۸٧]
عقیده بدا در نزد رافضیان از زشتترین عقایدی است که سبب انتقاد مردم از آنان شده است. به همین دلیل برخی سعی کردهاند که با تاویل معنای بدا به اینکه لازمه آن جهل نیست و این که نسخ تکوین درست مثل نسخ در تشریع است آن را توجیه کنند تا از این رسوایی رهایی یابند. اما توانایی چنین کاری را ندارند. این در حالی است که کتابها و بر زبان علمایشان صراحتاً نسبت جهل و حدوث علم به خداوند داده شده است. که خداوند از آن مبراست.
در تفسیر عیاشی [۸۸][که از مهمترین کتب تفسیرشان است] در تفسیر آیه شریفه: ﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ﴾[البقرة: ۵۱].
به نقل از امام محمد باقر آمده است که میگوید: «در علم و تقدیر سی شب بود، سپس برای خداوند بداء حاصل شد پس ده شب بر آن افزود، پس میعاد اول و آخر پروردگار چهل شب شد.» [۸٩]
خوانندگان محترم، به این گفته آنها توجه کنید «در علم و تقدیر سی شب بود» تا نسبت حدوث علم را صراحتاً بر خداوند بدانید.
از روایات صریح نیز در این مورد روایت عالمشان صدوق [٩۰]است که آن را به امام جعفر صادق نسبت داده است «در حالی که او از آن مبراست» که میگوید: بر خداوند همانند آنچه بدای اسماعیل فرزندم حاصل شده است هیچ بدایی به وجود نیامده است. [٩۱]
صدوق در تفسیر آن میگوید: بر خداوند هیچ امری ظاهر نشده است چنان که برایش درباره اسماعیل [فرزندم که در زمان حیاتم او را از دست دادم] ظاهر شد. [٩۲]
همچنان که این روایتهای موجود در کتبشان بر نسبت جهل به خداوند دلالت دارد، اقوال علمای قدیم و جدیدشان نیز به آن اشاره دارد.
طوسی که در میانشان ملقب به شیخ طائفه شده است در توجیه این روایتها که خروج مهدی را ذکر میکنند، آنها را نقل کرده و سپس با عدم خروج او در موعد معین رسوا شده است. میگوید: توجیه این اخبار این است که بگویی اگر درست باشد، بر خداوند ممتنع نیست که ابتدا وقتی را معین کرده و هنگامی که تجدیدی حاصل شده و مصلحت تغییر کرده تاخیر آن را به وقت دیگری اراده کرده است و در آینده نیز همین گونه است. [٩۳]
طوسی نیز صریحتر از این به خداوند نسبت جهل میدهد. او میگوید:
سرور ما مرتضی (قدس الله روحه) وجه دیگری در این مورد (بدا) ذکر کرده و میگوید: (میتوان آن را بر حقیقت آن حمل کرده و گفت بدا به معنای این است که برایش امری ظاهر شده است که قبلاً ظاهر نبوده است، و نهی او از چیزی که برایش ظاهر شده است که قبل از آن ظاهر نبوده است. زیرا امر و نهی که قبل از وجود ظاهر و قابل ادراک نیستند. اما میداند در آینده امر و نهی میکند. اما اینکه او آمر و ناهی است، درست نیست که علم به آن داشته باشد. مگر اینکه امر و نهی وجود داشته باشد و توجیه آن، دو وجهی است که در این آیه آمده است: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ﴾[محمد: ۳۱].
«شما آزمایش و امتحان میکنیم تا مجاهدان شما را بشناسیم».
که این گونه آن را توجیه نمایی: تا اینکه بدانیم که شما جهاد میکنید. یعنی بعد از حصول آن دانسته میشود. مسأله بدا نیز چنین است و این توجیه بسیار خوبی است. [٩۴]
بدین ترتیب اعتقاد رافضیان درباره نسبت دادن جهل و عدم علم خداوند نسبت به عواقب و مصلحت امور جز بعد از واقع شدن آن بیان شد. گمان نمیکنم که هیچ عاقل و فهمیدهای بعد از این منقولات درست از کتب آنها، تصدیق کند که رافضیان از این رسوایی و عقاید باطل مبرا هستند.
[٧٧] مفردات القرآن، راغب اصفهانی ص ۱۱۳، القاموس المحیط فیروز آبادی ۴/۳۰۲ [٧۸] نگا: تفسیر ابن کثیر ۴/۵٧. [٧٩] مقاییس اللغه ۱/۲۱۲. [۸۰] الصحاح ۱/٧٧. [۸۱] النهایه ۱/۱۰٩. [۸۲] کتاب اصول کافی از ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی است که در سال ۳۲۸هـ وفات نموده و این کتاب از صحیح ترین کتب نزد آنهاست. آقا بزرگ تهرانی میگوید: (کافی در حدیث: مهمترین کتب اربعه مورد اعتماد است، در کتب منقول از آل رسول ... مثل آن نوشته نشده است. الذریعه ۱٧/۲۴۵، و عباس قمیگفته است: «آن مهمترین کتب اسلامی است، و مهمترین تصنیف امامیه که در امامیه نظیر آن وجود ندارد.» حاشیه الاحجاج، طبرسی ص ۴۶٩. [۸۳] اصول کافی ۱/۱۴۶ [۸۴] همان منبع ۱/۱۴۶ [۸۵] همان منبع ۱/۱۴۸ [۸۶] او محمد بن محمد بن نعمان مشهور به مفید متوفای سال ۴۱۳هـ است، و طوسی درباره او گفته است که: «که ریاست امامیه در آن زمان به او سپرده شده بود.» فهرست: طوسی ص ۱٩۰. و یوسف بحرانی دربارهاش میگوید: او از مهمترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست.» لولوء البحرین ص ۳۵۸ [۸٧] اوائل المقالات ص ۴۸،۴٩ [۸۸] عیاشی: محمد بن مسعود بن عیاش است، طوسی میگوید: عالمترین و فاضلترین و ادیبترین و فهمیدهترین اهل شرق و غرب است، رجال الطوسی ص ۴٩٧، و مجلسی درباره او میگوید: «از بزرگان= = این طایفه و رئیس و بزرگ آنهاست.» مقدمه بحار الانوار ص ۱۳۰، و طباطبایی در تفسیرش میگوید: بهترین ارث ما در تفسیر، تفسیر منسوب به عیاشی است، مقدمه تفسیر عیاشی ۱/۴. [۸٩] ۱/۴۴ [٩۰] او محمد بن حسن طوسی است، که حلی درباره او میگوید: قلم از توصیف فهم، علم و فقه ... او عاجز است. مقدمه بحار الانوار ص ۶۸ [٩۱] کمال الدین وتمام النعمه ص ۶٩ [٩۲] همان منبع [٩۳] الغیبه ص۲۶۳ [٩۴] نقل از مجمع البحرین، طریحی ۱/۴٧