طعن تیجانی نسبت به عایشهل به سبب شرکت ایشان در جنگ جمل
تیجانی در بدگویی از ام المؤمنین عایشه و پدرش در ص۱۳٩ و بعد از آن میگوید: درباره جنگ جمل میپرسیم ، جنگی که عایشه آتش آن را برافروخت و خودش فرماندهی آن را به عهده داشت، چگونه عایشه از منزل خود خارج می شود در حالی که خداوند به او امر کرده که در آن باقی بماند: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾[الأحزاب: ۳۳].
«در خانههای خود بمانید و همانند زمان جاهلیت زینتهای خود را آشکار نسازید».
میپرسیم عایشه با چه حقی جنگ با خلیفه مسلمانان، علی بن ابیطالب را که ولی هر مومنی است مباح دانسته است. برای بحث و بررسی بیشتر و برای اینکه قلبم مطمئن شود روایت بخاری را نقل میکنم که در صحیح خود در کتاب (فتنهها که چون دریا موج میزند) میگوید: هنگامی که طلحه و زبیر و عایشه به بصره رفتند علی، عمار بن یاسر و حسن بن علی را به طرف ما، در کوفه فرستاد، پس آن دو بر منبر رفته و حسن بن علی بالاتر و عمار پایینتر از حسن قرار گرفتند، ما گرد آمدیم و من شنیدم که عمار میگوید: عایشه به طرف بصره رفته، وبه خدا قسم او همسر پیامبر در دنیا و آخرت است. اما خداوند شما را به وسیله او آزمایش کرده است تا بداند که از او اطاعت میکنید یا از خدا.
همچنین بخاری در (کتاب الشروط) در باب آنچه در باره خانه همسران پیامبر آمده، روایت کرده است: پیامبر سخنرانی نمود و به طرف خانه عایشه اشاره کرد و گفت: فتنهها از اینجاست، فتنهها از اینجاست، فتنهها از اینجاست، جایی که شاخ شیطان از آن بیرون میآید... پس از همه اینها میپرسم چگونه عایشه مستحق این همه احترام و تقدیر از طرف اهل سنت و جماعت است؟ آیا به خاطر این است که همسر پیامبر است؟ همسران پیامبر جفراوانند و در میان آنها افضلتر از عایشه به تصریح خود پیامبر وجود دارد.
در پاسخ به این ادعا باید گفت:
این که گفته عایشه آتش جنگ جمل را برافروخت و خودش آن را فرماندهی کرده است... تا آخر سخن او؛ از آشکارترین دروغهایی است که هر فرد آگاه به تاریخ و حوادث جنگ جمل، فساد این گفته را درمییابد؛ زیرا این جنگ به تدبیر هیچ یک از صحابه رخ نداد، نه علی و نه طلحه و زبیر و نه عایشه، هیچ کدام در این جنگ، نقش نداشتند بلکه بدون اراده و اختیار آنها رخ داده آنها خواستار وقوع آن نبودند. همچنان که مورخان و محققین در این حوادث نقل کردهاند، آتش افروزان معرکه، قاتلان عثمان بودند که چون دیدند صحابه درصدد صلح و آشتی هستند، آن فتنه را به پا کردند.
باقلانی میگوید: بسیاری از علما گفتهاند درگیری بصره بدون تصمیم آنها و بلکه به طور ناگهانی رخ داده که هر گروه برای دفاع از خود با این گمان که طرف دیگر به آنان خیانت کرده، دست به دفاع از خود زدند. در حالی این اتفاق در میان آنها صورت گرفت که بیشتر بر صلح متفق شده و با خشنودی از همدیگر جدا شده بودند. قاتلان عثمان از این بیم داشتند که آنها قدرت را به دست گرفته و بساط آنان را برچینند، لذا گرد آمده و پس از مشورت و نظرخواهی نهایتاً بر این متفق شدند که هنگام سحر میان هر دو گروه جنگ را آغاز کرده و در هر دو گروه نفوذ یابند، آنگاه گروهی که در میان لشکر علی است فریاد بزند که طلحه و زبیر خیانت کردهاند و گروه دیگری که در میان لشکر طلحه و زبیر است فریاد بزند: علی خیانت کرده است. سرانجام توطئه و دسیسه آنان عملی شد و جنگ در گرفت، و هر گروهی از خود دفاع می نمود و خواستار حفظ خون خود بود.
این عمل از جانب هر دو گروه درست و در اطاعت الهی به وقوع پیوسته است. این نظری صحیح و مشهور است وما نیز به آن معتقدیم. [٧۸۱]
ابن عربی میگوید: علی به بصره آمد و به یکدیگر نزدیک شدند تا رای گیری کنند اما فتنهجویان آنان را به حال خود نگذاشته و شروع به خونریزی کردند و جنگ در گرفت. افراد باغی غوغای زیادی بر پا کردند تا فتنه و دسیسه شان برملا نشود و وضعیت روشن نشود، و قاتلان عثمان مخفی شوند. بیتردید یک نفر در لشکر میتواند دسیسه دشمن را عملی سازد، حال اگر هزار نفر باشند، وضعیت چگونه باید باشد؟ [٧۸۲]
ابن حزم میگوید: اما ام المومنین و زبیر و طلحه و کسانی که با آنها بودند هرگز امامت علی را باطل نمیدانستند. در روایت صحیحی آمده است که آنها برای جنگ با علی و یا به خاطر مخالفت و یا نقض بیعت او به بصره نرفتند... دلیل این امر هم اجتماع آنهاست که جمع شدند و نجنگیدند. هنگامی که شب فرا رسید قاتلان عثمان دانستند که صلح و تدبیر به زیان آنهاست، از این رو شبانه به لشکر طلحه و زبیر حمله کرده و علیه آنان شمشیر کشیدند، لشکر طلحه و زبیر هم از خود دفاع کرده و جلو آنان را گرفتند. سپس آنان وارد لشکر علی شدند و لشکر علی نیز از خود دفاع کردند. هر گروهی گمان برده که بدون شک گروه دیگری جنگ را آغاز کرده است. موضوع کاملاً موجب شبهه و تردید شده بود و همه فقط از خود دفاع کردند، هر گروهی گمان برده و تردیدی نداشت که گروه دیگر جنگ را آغاز کرده و موضوع شدیداً سبب شبهه شد که هیچکس جز دفاع از خود کار دیگری نمیتوانست انجام دهد و قاتلان فاسق [عثمان که خداوند آنها را لعنت کند!] همچنان به جنگ ادامه دادند. [٧۸۳]
ابنکثیر در بیان وصف شبی را که دو گروه صحابه با هم صلح کردند میگوید: «مسلمانان بهترین شب را پشت سر گذاشتند و قاتلان عثمان در بدترین شب بودند. فتنهجویان تا صبح همچنان با همدیگر مشورت و نظرخواهی کرده تا اینکه متفق شدند در تاریکی جنگ را شروع کنند. [٧۸۴]
ابن ابی العزّ حنفی میگوید: جنگ جمل بدون اختیار علی، طلحه و زبیر رخ داد، و فاسدان و فتنهجویان آن را برانگیختند بدون آنکه سابقین از خود اختیاری داشته باشند. [٧۸۵]
این اقوال علمای محقق است که همگی متفق هستند جنگ جمل بدون قصد و اراده صحابه رخ داده است. آنان از جنگ بیزار بودند و صلح را بر جنگ ترجیح میدادند و هیچ کدام از آنها نقشی در ایجاد جنگ و ادامه آن نداشتند. نه عایشه [ل]چنان که این رافضی پنداشته است و نه دیگران، کمترین نقشی در رخداد جنگ و ادامه آن نداشتند. بلکه جرقه آن را نیاکان این رافضی کینهتوز و بقیه قاتلان عثمان برافروختند، که او اکنون امالمومنین را بدان متهم میکند. خداوند با آنها چنان معامله کند که سزاوارآنند. امت اسلامی هرگز به وسیله هیچ فرقهای جز آنان دچار آزمایش نشده است. جنایتشان بر امت اسلامی درگذشته و حال چقدر بزرگ بوده است؟!
اینکه گفته است عایشه از خانه خود خارج شده و حال آنکه خداوند به او امر کرده است که: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾[الأحزاب: ۳۳].
«در خانههای خود بمانید و همانند زمان جاهلیت زینتهای خود را آشکار نسازید».
در جواب باید گفت بیتردید عایشه برای اتحاد مسلمانان و صلح میان آنان خارج شد، زیرا به خاطر موقعیتش در میان مسلمانان برای چنین امر جای امید بود، و این تنها رأی او نبود بلکه رأی بعضی از صحابهای بود که در اطراف او بوده و بدان اشاره میکردند.
ابن عربی میگوید: در حادثه جمل، خروج عایشه به قصد جنگ نبود، امّا چون مردم به او مراجعه کرده و از فتنههای عظیم و هرج و مرج میان مردم شکایت داشتند و امیدوار بودند که به برکت او صلح و سازش صورت گیرد و اگر در میان مردم به پا خیزد، حیا کنند و او نیز چنین گمانی داشت از این رو از خانه خارج شد و به این آیه کریمه اقتدا نمود: ﴿۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ﴾[النساء: ۱۱۴].
«در بسیاری از نجواهایشان فایدهای نیست مگر آنکه کسی به صدقه دادن یا نیکی کردن و یا ایجاد صلح و آشتی در میان مردم فرمان دهد».
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ﴾[الحجرات: ٩].
«و اگر دو گروه از مومنان جنگیدند در میان آنها صلح نمایید».
تمام مردم از زن و مرد و برده و آزاد همگی موظف هستند که در میان مردم صلح و آشتی برقرار نمایند. [٧۸۶]
خود عایشه در خیلی جاها اظهار داشته است که سبب خروج او همین است، چنان که یک روایت در این زمینه آمده است. طبری روایت میکند عثمان بن حنیف سکه از طرف علی بن ابیطالب والی بصره بود، هنگام رسیدنش به بصره قاصدی به سوی عایشه فرستاد و سبب آمدن او را جویا شد. عایشه گفت: به خدا که شخصی چون من برای کاری سرّی گام برنمیدارد و قضیه را از مؤمنان دیگر که همگی فرزندان وی هستند، مخفی نمیدارد. بیتردید اوباش و غوغاگران شهرها و قبایل به حرم رسول خدا حمله کرده و در آنجا کمک و یاری کردند و به خاطر قتل خلیفه مسلمانان بدون هیچ عذر و سببی مستحق لعنت خدا و لعنت رسول او شدند، آنها خون حرام را ریخته و مال حرام خورده و غصب کرده و ماه حرام را حلال دانسته، آبروریزی کرده و به جان مسلمانان افتاده اند و در میان قومی اقامت گزیدهاند که آنها از ماندن آنان به خاطر شخصیت و جایگاهشان ناخشنود بوده و نفرت داشتند. آنها اهل ضرر و زیان بوده و هیچ منفعت و تقوایی ندارند و نمیتوانند دیگران را از کارهای ناپسند بازدارند و به مردم امان بدهند از این رو من از طرف عالمترین مسلمانان به پا خاستهام تا به آنان بگویم این قوم برای چه آمدهاند، مردم بعد از ما چگونهاند و اینکه تا چه حدی شایسته است برای اصلاح این امر قیام کنند سپس این آیه را خواند که میفرماید: ﴿۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ﴾[النساء: ۱۱۴].
«در بسیاری از نجواهایشان فایدهای نیست، مگر آنکه کسی به صدقه دادن یا نیکی کردن و یا ایجاد صلح و آشتی در میان مردم فرمان دهد».
که باید برای اصلاح قیام کنند که خداوند و پیامبر او، کوچک و بزرگ و زن و مرد را بدان دستور داده است. وظیفه ماست که شما را به کار معروف امر و پسندیده و تشویق کنیم و شما را از کار ناپسند باز داریم و از شما می خواهیم که آن را تغییر دهید». [٧۸٧]
ابن حبان روایت کرده است عایشه به ابوموسی اشعری والی علی بر کوفه نوشت: می دانی آنچه را که درباره قتل عثمان رخ داده است، و من برای اصلاح میان مردم خارج شدهام. به کسانی که نزد تو هستند دستور بده که در منازل خود مانده و خیالشان راحت باشد تا اینکه خبر اصلاح میان مسلمانان را که دوست دارند بشنوند». [٧۸۸]
ابنحجر در شرح حدیث ابوهریره میگوید: جبرئیل پیش پیامبر جآمده و به او گفت که سلام خداوند را به خدیجه برسان. سهیلی میگوید: ابوبکر بن داود از این قصه استدلال کرده که خدیجه از عایشه برتر است، چون جبرئیل بر عایشه از طرف خود سلام نمود و اما سلام خدیجه از طرف خداوند بود. ابنعربی چنین پنداشته است که در مورد برتری خدیجه بر عایشه اختلافی نیست. چنین تصوری مردود است، زیرا در این مورد اختلاف از قدیم ثابت است، اگر چه در این مسأله برتری خدیجه به خاطر این مسأله و غیره است. [٧۸٩]
در اینجا هدف این است که اختلاف علما درباره برتری میان خدیجه و عایشه مشهور است، که اینجا جای توضیح و بسط آن نیست، بلکه قصد، بیان بطلان ادعای این رافضی است که می پندارد پیامبر جدر برتری خدیجه بر عایشه صراحتا سخن گفته است. اگر چنین میبود این اختلاف بزرگ در میان علما برای برتری میان آن دو رخ نمیداد.
به هر حال برتری یکی بر دیگری سبب طعن بر دیگری نیست، و خود این موضوع، بزرگترین دلیل بر علوّ مقام این سه زن (فاطمه، خدیجه و عایشه) است، چون اختلاف خارج از این نیست که آنان بهترین زنان امت اسلامی هستند. این درست خلاف آن چیزی است که تیجانی میخواست آن را اثبات نماید، چون او با برتری خدیجه بر عایشه قصد طعن عایشه داشته است و این ناشی از نادانی و کودنی اوست، زیرا اگر عایشه دومین یا سومین زنان این امت باشد چه ضرری برایش دارد؟ آیا این سبب احترام و تقدیر اوست یا طعن و انتقاد از او؟ قضاوت را به خواننده محترم واگذار میکنیم تا میزان گمراهی رافضیان و نادانی و سبک عقلی آنها را بشناسد.
[٧۸۱] التمهید فی الرد علی الملحدة ص۲۳۳ [٧۸۲] العواصم من القواصم ص۱۵٩ [٧۸۳] الفصل فی المال و الاهواء و النحل ۴/۲۳۸-۲۳٩ [٧۸۴] البدایة و النهایة ٧/۵ [٧۸۵] شرح العقیدۀ الطحاویة ص٧۲۳ [٧۸۶] احکام القرآن ۳/۵۶٩-۵٧۰ [٧۸٧] تاریخ طبری ۴/۴۶۲ [٧۸۸] الثقات ابن حبان ۲/۲۸۲ [٧۸٩] فتح الباری ٧/۱۳٩