دفاع از آل و اصحاب پیامبر

فهرست کتاب

نامگذاری کتاب و بیان مخالفت آن با حق و حقیقت.

نامگذاری کتاب و بیان مخالفت آن با حق و حقیقت.

مؤلف کتابش را «ثم اهتدیت»: «آنگاه هدایت شدم» نام نهاده است و مقصودش انتقال او از عقیده سابقش (طریقت تیجانیه) که او و خانواده‌اش [۴۲۱]به آن اعتقاد داشتند و در آغاز کتابش آن را ذکر کرده است به عقیده رافضیان است که گمان می‌کند به سوی آن هدایت شده است . او می‌گوید: «بسیار مطالعه کردم تا اینکه قانع شدم شیعه امامیه بر حق است، پس شیعه شدم و به برکت الهی سوار بر کشتی اهل بیت شدم و به ریسمان ولایت آن‌ها چنگ زدم.» [۴۲۲]

می‌گوییم: آنچه را که گمان می‌کند هدایت است نیاز به دلیل و برهان دارد. خداوند می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١[البقرة: ۱۱۱].

«اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید».

وگر نه چه بسیار کافران سرکش و جباران معاندی وجود دارند که ادعای ایمان و هدایت می‌کنند، در صورتی که آن‌ها رأس کفر و گمراهی‌اند همچنانکه خداوند درباره یهودیان و مسیحیان می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٣٥[البقرة: ۱۳۵].

«... می‌گویند یهودی و مسیحی شوید تا هدایت شوید بگو بلکه ]‌ما پیرو[ ملت ابراهیم حنیف ]‌هستیم[ که از مشرکان نبوده است».

از زبان فرعون در این‌باره می‌گوید: ﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِيكُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ٢٩[غافر: ۲٩].

«فرعون گفت من به شما نشان نمی‌دهم مگر آنچه که خود ببینم و شما را فقط به راه راست هدایت می‌کنم».

خداوند در وصف گمراهان می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧[الزخرف: ۳٧].

«بی‌تردید آن‌ها را از راه بازمی‌دارند و می‌پندارند که آن‌ها اهل هدایت هستند».

همچنین می‌فرماید: ﴿فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠[الأعراف: ۳۰].

«گروهی هدایت و گروهی گمراه شدند اینان شیطان‌ها را به جای خداوند به دوستی گرفتند و گمان می‌کنند و می‌پندارند که هدایت شده‌اند».

اجماع محققان بر اینکه شیعیان رافضی گمراه‌ترین فرقه‌ها هستند.

بنابراین باید دانست عقیده رافضیان که به زعم مؤلف بدان هدایت شده است، فاسدترین عقیده و رافضیان گمراه‌ترین فرقه‌ای هستند و آن‌ها دورترین فرقه‌ای هستند که به اسلام منسوب شده‌اند و آن‌ها دورترین فرقه از حق و از جاهلترین آن‌ها بدان و نزدیکترین فرقه به کفر و مبتلاترین فرقه بدان هستند و این امر مورد اتفاق همه علمای مسلمان و محققان در فرق که آن‌ها عالمترین افراد به مذاهب و فرق هستند، می‌باشد که سخنانشان در صفحات پیش به تفصیل ذکر شد. آن‌ها همگی اظهار داشته‌اند که رافضیان دورترین فرقه ها از دین و ریشه‌دارترین آن‌ها در گمراهی هستند.

ابن‌حزم می‌گوید: ما برای از بین بردن و تباه کردن اسلام افترا زنانی کوشاتر و مکارتر از مکر رافضیان در اسلام سراغ نداریم. [۴۲۳]

بغدادی می‌گوید: محققان اهل سنت گفته‌اند، که ابن سوداء (عبدالله بن سبأ) یهودی بود و می‌خواست با تاویلات خود درباره علی و فرزندانش اسلام را از بین ببرد ، تا مسلمانان درباره اسلام همان اعتقاد را پیدا کنند که مسیحیان درباره عیسی ÷داشتند. سبائیه زمانی که دیدند رافضیان ریشه‌دارترین فرقه ها در کفر هستند خود را بدان منسوب کردند. [۴۲۴]

اسفراینی بعد از ذکر رافضه و پاره‌ای از باورهای آنان می‌گوید: الان آن‌ها هیچ بهره‌ای از اسلام ندارند و قصد آن‌ها از این سخن محقق شدن موضوع امامت نیست، ‌بلکه هدف آن‌ها از بین بردن تکالیف شرعی و اسقاط آن‌ها از خودشان است. [۴۲۵]

پس چه هدایتی در انتساب به شیعیان رافضی وجود دارد. بلکه این امر کفر، زندقه و الحادی است که قلبها و عقلهایشان را فرا گرفته است، در مذمت او همین بس که علاوه بر رافضی بودن و اعلام پذیرفتن عقیده باطل آنها، من در اینجا مخصوصا سخنان او را نقل می‌کنم که نشان دهنده بطلان ادعای او مبنی بر هدایت و غوطه‌ور شدن او در کفر و گمراهی است.

بیم آن دارم کسی گمان کند که این فرد فریب خورده وحقیقت اعتقادات این فرقه را نشناخته باشد و گرنه بدانها انتساب پیدا نمی‌کرد. خواننده محترم نمونه‌هایی از سخنان او را ببین که از حقیقت حال او خبر می‌دهد. ملاحظه نمایید:

طعن مؤلف درباره قرآن و اینکه این کتاب برای هدایت مردم کافی نیست.

درباره قرآن کریم می‌گوید: «... چون کتاب خدا به تنهایی برای هدایت کفایت نمی‌کند، چه بسا فرقه‌هایی به کتاب خدا احتجاج می‌کنند در حالی که آن‌ها در گمراهی هستند. همچنانکه از رسول خدا جروایت شده است که فرمود: «كم من قاريء للقرآن والقرآن يلعنه»:«چه بسیار کسانی که قرآن می‌خوانند ولی قرآن آن‌ها را لعنت می‌کند». کتاب خدا ساکت و دارای وجوه مختلف محکم و متشابه است و بر اساس تعبیر قرآن و برای فهم آن باید به راسخان در علم و براساس تفسیر نبوی به اهل بیت مراجعه کرد.» [۴۲۶]

آیا کسی که درباره کتاب خدا چنین اعتقادی دارد از اهل هدایت است؟! یا اینکه از گمراهانی است که آنچه را که خداوند در کلام صریح خود درباره کتابش خبر داده است، تکذیب می‌کند، ‌و آن اینکه آن کتاب ] مردم را[ به بهترین راهها هدایت می‌کند، خداوند می‌فرماید: .﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ٢[البقرة: ۲].

«آن کتابی است که هیچ تردیدی در آن نیست و هدایتی است برای تقوا پیشگان».

و همچنین می‌فرماید: ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ[الإسراء: ٩].

«این قرآن ] مردم را[‌ به بهترین راهها هدایت می‌کند».

و همچنین می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٦٤[النحل: ۶۴].

«ما کتاب را برایت نازل کردیم فقط برای اینکه برای‌شان چیزی را بیان نمایی که در آن اختلاف کردند و آن هدایت و رحمتی است برای کسانی که ایمان می‌آورند».

و می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ٨٩[النحل: ۸٩].

«ما کتابی را برایت نازل کردیم که بیانی است برای همگان هدایت و رحمت و بشارتی است برای مسلمانان».

و بسیاری از آیات دیگر.

اگر این آقا فریاد می‌زند که قرآن برای هدایت خلق کافی نیست، باید بداند این بزرگترین دلیل بر گمراهی و کفر و الحاد اوست چون به صراحت قرآن را تکذیب می‌کند و این امری است که عوام نباید نسبت به آن جاهل باشند چه برسد به کسی که مدعی علم و تحقیق است.

مسأله دیگری که نشان‌دهنده گمراهی و ضلالت اوست اینست که: خداوند در این آیات خبر می‌دهد این قرآن برای تقواپیشگان و مومنان هدایت است و اگر مؤلف گمان می‌کند این کتاب برای هدایت کافی نیست[و به هر حال او از خودش و آنچه را که در خود می‌بیند سخن می‌گوید] باید بداند که خداوند متعال در وصف کتابش چنین می‌فرماید: ﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ٤٤[فصلت: ۴۴].

«بگو که آن برای مومنان هدایت و شفاست و کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوش‌هایشان سنگینی است و برای آن‌ها کوری است، گویی آن‌ها را از جایی دور ندا می‌دهند».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢[الإسراء: ۸۲].

«ما از قرآن آنچه را نازل می‌کنیم شفا و برای مؤمنان رحمتی است و برای ظالمان جز خسارت نمی‌افزاید».

خداوند در وصف منافقان می‌افزاید: ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ١٢٥[التوبة: ۱۲۴-۱۲۵].

«هرگاه سوره‌ای نازل شود برخی از آن‌ها می‌گویند، این ]‌سوره[‌ بر ایمان کدام یک از شما افزوده است، و اما کسانی که ایمان آورده‌اند بر ایمان‌شان افزوده می‌شود و آن‌ها طلب بشارت می‌کنند، و اما آن‌هایی که در قلب‌هایشان مرض وجود دارد رجسی بر پلیدی‌هایشان افزوده می‌شود آن‌ها در حالی که کافرند، می‌میرند».

از طریق این آیات و تطبیق آن‌ها بر ادعای این شخص که ادعا می‌کند قرآن برای هدایت خلق کافی نیست وضعیت او برای خواننده مشخص می‌شود که جزو چه گروهی است، آیا از اهل ایمانی است که قرآن بر ایمان و هدایت آن‌ها می‌افزاید، یا از منافقانی است که بر پلیدیها افزوده و سبب کور شد آن‌ها می‌شود.

طعن مؤلف درباره سنت و ادعای او مبنی بر اینکه سنت راه حل مشکلات ما نیست

اگر این دیدگاه او درباره قرآن باشد، نظر او درباره سنت نیز چیزی جز این نخواهد بود وبلکه بدتر نیز خواهد بود. او می‌گوید: «اگر قرآن که کتاب خداوند است نیاز به کسانی دارد که برای تفسیر و توضیح آن بجنگند چون کتاب ساکتی است و سخن نمی‌گوید و دارای وجوه متعددی است و در آن ظاهر و باطن وجود دارد، پس وضعیت احادیث نبوی چگونه باید باشد»؟. [۴۲٧]

او مدعی است که سنت برای حل مشکلات مسلمانان نیست. بلکه بر مشکلات آن‌ها می‌افزاید و می‌گوید: «اما سخن پیامبر جمبنی بر اینکه بعد از خود کتاب و سنت را بر جا گذاشته است راه حل معقولی برای مشکل ما نخواهد بود بلکه بر مشکل ما افزوده و بر تاویل و تعقید آن می‌افزاید و منحرفان و فتنه‌بازان را از ریشه بر‌نمی‌کند». [۴۲۸]

این گفته و دیدگاهش درباره سنت نیازی به شرح برائت و خروجش از دین ندارد. زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ[الأحزاب: ۳۶].

«برای زنان و مردان مومن شایسته نیست که اگر خدا و رسول حکمی کردند دارای اختیاری در کار خود باشند».

و می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥[النساء: ۶۵].

«به خدا قسم هرگز ایمان نمی‌آورند مگر اینکه تو را در آنچه که در میان‌شان رخ می‌دهد به عنوان داور قرار دهند وسپس از حکم تو نرجند و کاملاً تسلیم آن شوند».

مؤلف همه اصحاب پیامبر جز عده اندکی از آن‌ها را تکفیر می‌کند.

اما درباره اصحاب پیامبر جمی‌گوید: «کسی که در این احادیث فراوانی که علمای سنت در صحاح و مسندهای خود آورده‌اند، بنگرد بی‌تردید درمی‌یابد که اکثر صحابه به جز تعداد اندکی از آن‌ها ]‌ روش خود را[‌ تغییر داده و بلکه بعد از پیامبر جمرتد شدند که از آن‌ها به گوسفندان رها شده تعبیر کرده‌ است.» [۴۲٩]

همچنین می‌گوید: «الحمدالله من به جای صحابه افرادی را پیدا کردم و در نزد من ثابت شد که صحابه مرتد شده‌اند و جز اندکی نجات نیافته‌اند و به جای آن‌ها به ائمه اهل بیت نبوی چنگ زدم که خداوند پلیدیها را از آن‌ها دور کرده‌ و آن‌ها را پاک و پاکیزه کرده است.» [۴۳۰]

مؤلف از سنت و اهل سنت برائت می‌جوید و از خداوند می‌خواهد او را براساس عقیده رافضی‌گری محشور کند.

همچنین می‌گوید: «اینها چه اصحابی هستند که از تغییر سنت نبوی و حتی احکام الهی برای رسیدن به اغراض پست و کینه‌های مخفی و طمعهای حقیرشان خودداری نکرده‌اند.» [۴۳۱]و می‌افزاید: «اینها یکی از دلایلی است که مرا از امثال این صحابه و توابع و پیروانشان بیزار کرد که نصوص را تاویل کرده‌ و برای توجیه اعمال ابوبکر، عمر ، عثمان، خالد بن ولید، معاویه، عمرو بن عاص و دیگران روایتهای افسانه‌ای جعل می‌کنند، خدایا من طلب استغفار کرده‌ و توبه می‌کنم، بار خدایا من از اعمال این‌ها که برخلاف احکامت عمل کرده‌اند و حرمتهای تو را مباح کرده‌ و از حدود تو تجاوز کرده‌اند به تو پناه می‌برم و از اینکه قبلاً آن‌ها را به عنوان دوست و ولی برگزیده‌ام مرا ببخش که من از جاهلان بودم.» [۴۳۲]

این قبیل از طعنهایی است که بر اصحاب پیامبر جوارد آورده و آن‌ها و بقیه پیشینیان امت را تکفیر کرده است که این دلالت بر کینه و بغض او نسبت به اسلام و پیروان آن و نفاق درونی اوست که او را به بدگویی درباره برگزیدگان امت و بهترین یاران پیامبر جو تابعین کشانده است.

بلکه نظر او درباره ارتداد صحابه جز اندکی، کفری ظاهر و صریح است، همچنانکه شیخ الاسلام ابن‌تیمیه/در تفصیل حکم کسی که صحابه را دشنام دهد می‌گوید: «اما کسی که از آن تجاوز و گمان کند آن‌ها به جز کمتر از ده نفر بعد از رسول خدا جمرتد شده‌اند همه آن‌ها فاسق شده، در کفر او هیچ شکی وجود ندارد، زیرا نص صریح قرآن را تکذیب می‌کند. زیرا خداوند در چند مورد از آن‌ها اظهار رضایت و آن‌ها را مدح و ثنا کرده است. بلکه اگر کسی در کفر چنین شخصی شک کند کفر او نیز ظاهر و روشن است. زیرا سخن او بدین معناست که راویان کتاب و سنت کافر و فاسق بوده‌اند و این آیه که می‌‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ[آل عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امت هستید که برای مردم خارج شده‌اید».

و بهترین آن در قرن اول بوده‌اند اگر عموم این امت کافر و فاسق باشند، پس بدین معنی است که این امت بدترین امتهاست و پیشینیان این امت بدترین آن‌هاست، ضرورتاً کسی که چنین بگوید، کفر او نسبت به دین اسلام مشخص است. [۴۳۳]

در پایان عباراتی از مؤلف نقل می‌کنم که از اهل سنت برائت جسته و آرزو می‌کند که بر عقیده شیعیان رافضی بمیرد و می‌گوید: «اگر سنت و جماعت ابتکار معاویه بن ابی سفیان است از خداوند آرزو می‌کنم که بر بدعت رافضیان بمیرم که علی بن ابیطالب و اهل بیت آن را ایجاد کرده‌اند.» [۴۳۴]

با این عبارتهای صریح از سخنان مؤلف دیدگاه و میزان صداقت او در ادعایش مبنی بر هدایت یافتن برای خواننده روشن می‌شود.

اما قبل از پایان سخن در این قسمت می‌خواهم به نکته مهمی اشاره کنم و آن اینکه: اگر چه مؤلف در آغاز ادعا می‌کند که قبلاً شیعه رافضی نبوده وسپس به سوی آن هدایت شده است اما در بخشی از سخنانش تصریح کرده است که نسب او به خانواده‌ای از سادات که از عراق فرار کرده بودند می‌رسد و بدین ترتیب به اصل خود بازگشته است. او می‌گوید:

«بدینوسیله من به اصل خود بازگشتم، پدرم و عموهایم بر اساس شجره‌نامه‌ای که می‌شناسند می‌گفتند آن‌ها جزو ساداتی هستند که به علت فشار‌های عباسیان از عراق فرار کرده و به شمال آفریقا رفته و در تونس اقامت گزیده‌اند که آثارشان تا امروز باقی است». [۴۳۵]

این اصل رافضی او و آمیخته بودن نسبش از گذشته به این عقیده اشاره دارد که سپس نحوست و شومی آن بعد از سالهای طولانی به او نیز رسیده است که در آن برای هر پندپذیری، عبرتی است. از خداوند می‌خواهیم با منت خود به ما سلامت و عافیت دهد.

سخن مؤلف مبنی بر اینکه تحقیق درباره احوال اصحاب از جمله مهم‌ترین موضوعاتی است که فرد را به حقیقت رهنمون می‌کند.

مؤلف در ص۸٩ کتاب «ثم اهتدیت»: «آنگاه هدایت شدم» می‌گوید: از مهمترین بحث‌هایی که مبنا و اساس همه تحقیقاتی است که انسان را به حقیقت می‌رساند، تحقیق درباره زندگی، احوال، اعمال، اعتقادات اصحاب پیامبر جاست. زیرا آن‌ها اساس همه امور هستند و ما دین خود را از آن‌ها گرفته‌ایم و برای شناخت احکام الهی در تاریکی ظلمت‌ها از آن‌ها روشنی می‌جوییم و علمای اسلام با اذعان به این امر درباره آن‌ها و سیره‌شان کتاب‌های متعددی نوشته‌اند: از جمله «أسد الغابة فی تمییز الصحابة» ، و «الاصابة فی معرفة الصحابة»، و کتاب «میزان الاعتدال» و کتاب‌های دیگری زندگی صحابه را از دیدگاه اهل سنت و جماعت نقد، تحلیل و بررسی کرده است .

می‌گویم: این سخن او که تحقیق درباره زندگی اصحاب از مهمترین تحقیقات است که انسان را به سوی حقیقت رهنمون می‌شود یک کلام مجمل است. اگر هدف از آن بررسی احوال و شناخت اوضاعشان برای آن بدین سبب باشد در علم وعمل اقتدا شود، این کار صحیح است، زیرا آن‌ها علم را به ما انتقال داده‌اند و کتاب و سنت از طریق آن‌ها به ما رسیده است و اهل علم از آن‌ها فقه کتاب و سنت را آموخته‌اند. هر کس که از راه و آثار آن‌ها پیروی کند، در راه رستگاری و نجات گام نهاده است و کسی که از راهشان منحرف شود و پیرو راه آن‌ها نباشد از هلاک‌شدگان و زیان‌دیدگان خواهد بود، همچنانکه خداوند در این باره خبر داده است: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥[النساء: ۱۱۵].

«هر کس بعد از اینکه هدایت برای او روشن شد و با پیامبر مخالفت کند و راهی غیر از راه مؤمنان در پیش گیرد ما او را به راه خودش وا می‌گذاریم و او را به جهنم می‌اندازیم که بد سرانجامی است».

اصحاب پیامبر جبرگزیدگان و بهترین مؤمنان هستند هر کس که با هدایت و راه آن‌ها مخالفت کند دچار ومستحق آن تهدید خواهد بود.

ردّ بر او در این ادعا و بیان این امر که تحقیق درباره عدالت اصحاب بهانه‌ای برای طعن وارد کردن به آن‌هاست.

اگر هدف او از بحث در احوال آن‌ها از نظر عدالت و اظهار رأی در قبول روایات و اخبار آن‌هاست تا آن را بهانه‌ای برای طعن و بدگویی درباره جایگاه آن‌ها قرار دهد و مقام و مرتبت عالی آن‌ها را در دین لکه‌دار کند [و در واقع قصدی جز این ندارد] و گمان می‌کند کتاب‌هایی که ذکر کرده است زندگی صحابه را نقد و تحلیل کرده است، به او می‌گویم: ای بیچاره! از جای بسیار خطرناکی بالا رفته‌ای و خطر را به جان خریده‌ای وخود را به ورطه‌ای گرفتار کرده‌ای که نه قدرتی برای رهایی از آن داری و نه در شأن و جایگاه توست که در آن دخالت نمایی.

كناطحِ صخرةٍ يوماً ليوهنها
فلم يضرها و أوهي قرنَةً الوعلُ

تو مانند بز شاخ داری هستی که می‌خواهد با شاخش صخره‌ای را بشکند که در نهایت گذشته از اینکه به تپه ضرری نمی‌رساند بلکه شاخ خود را می شکند.

[۴۲۱] ثم اهتدیت ۱۰-۱۱ [۴۲۲] ثم اهتدیت ۱۵۶ [۴۲۳] الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ابن حزم ۴/۵٧ [۴۲۴] الفرق بین الفرق، بغدادی ص۲۳۵ [۴۲۵] التبصیر فی الدین اسفراینی ص۴۱ [۴۲۶] ثم اهتدیت ص۱۸۰ [۴۲٧] لاکون مع الصادقین ص۱۲۸ [۴۲۸] لاکون مع الصادقین ص۱۲٩ [۴۲٩] ثم اهتدیت ص۶۵ و-۶۶ [۴۳۰] ثم اهتدیت ص۱۵۶ [۴۳۱] ثم اهتدیت ص۱۲۸ [۴۳۲] ثم اهتدیت ص۱۸۸ [۴۳۳] الصارم المسلول علی شاتم الرسول جص۵۸۶-۵۸٧ [۴۳۴] الشیعه هم اهل السنه ص۸٧ [۴۳۵] ثم اهتدیت ص۱۵٩